هاعییی پلیز دونت کپی🥺💖
سر و صدای درون قلعه بلند تر شده بود. بحثی که بین دو خواهر پیش اومده بود لحظه به لحظه بیشتر شدت میگرفت. بزرگ ترین فرزند خانواده به نام 𖤐نلی𖤐 خیلی خیلی از دست خواهر کوچیک ترش، یعنی 𖤐اریکا𖤐 عصبانی بود. اونم بخاطر اینکه خواهرش یکی از وسایل اون رو دزدیده بود. یا بقول اریکا بدون اجازه قرض گرفته بود. و نه تنها اریکا یکی از کتاب های نلی رو دزدیده بود، اونو به یه بچه ی معمولی داده بود! یه بچه از خانواده ی معمولی ای که به هیچ وجه نباید بهشون نزدیک میشدن. انسان های معمولی بزرگ ترین خط قرمز خانواده ی وینگر بودن.
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
داستانت خیلی قشنگه قبلا یه پارتشو خوندم بعد گمش کردم الان دوباره دیدیمش خیلی قشنگه بنظرم چاپش کن
عررررر مرسیییی؛)))
خوب که نبود عالیییییییییییییییی بودددددددددددد🥺🥺🥺💜💜💜
عرررررر مرسیییی؛))
وااااااااااو😲
تازه شروعش کردم
فوق الاعدست👏👏
به نظرم یه نویسنده ی فوق الاعده اییی🖒🖒🖒
مرسیییییی🫂✨
امیدوارم خوشت بیاد 🥺🍓
وایییی بسیار زیبا عاشقش شدم
مرسی کیوتممم🥺💖
داستانت خیلی حرفه ای بود . قبلا نویسندگی کار کردی؟ به نظرم پارت های داستانتو ثبت کن و چاپش کن
واووو اصلا فکر نمیکردم در این حد باشه😂 نویسندگی بطوری که چاپ کنم نه ولی یکسری داستان طولانی تر قبلا نوشتم:)🍃 مرسی که نظرتو برام نوشتی🥺💖🫂
فکر کنم یکم روش کار کنی و چاپ شه خیلی محبوب شه
وااااای مرسییی🥺💖