عشق بی پایان p23🎼
/ت: اممم خب تهیونگ پرید وسط حرفم گفت: اتفاقا هتل توی فرانسه گرفتم میخوای فردا بریم دیدم نگاهی بهم کرد من: اممم خب شو.هر عزیزم برام بلیط گرفته با اون میرم مرسی -خیلی خوب پرش زمانی ا/ت رفت داخل ماشین -میخوام ا/ت رو مال خ.و.دم کنم اومممم کار راحتی نیست ولی تهیونگ بزور خودشو کنترل کرده بود دیگه نتونست یقه ی طرف رو گرفت و شروع کرد به ز.د.نش اونقدر این کارو کرد که ا/ت صداشونو شنید ا/ت: ته خواهش میکنم داره میمی.ره نکن تهیونگ که حسابی عصبی بود گفت : عه برا مهم شده نه و ادامه داد ا/ت: ازت خواهش میکنم بس کن(با دادو بغض) نمیخوام کسی که واقعا برام مهمه دستش به خ.و.ن الوده شده نکن تهیونگ دست از کارش کشید و دست ا/ت رو گرفت....
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
23 لایک
مایل به پارت بعدی هردو داستان ؟🥲🔫
گزاشتم امروزم اپ میکنم
عالی بید🥲💖
هم این هم اون یکی داستانت عالین🥺💖
مرسی عزیزم♥️🍄
۲۰
۱۹
۱۸
۱۷
۱۶
۱۵
۱۴
۱۳