اینم پارت دو ...
از دلهره داشتم میمردم . به ساعت نگاه کردم : 17 : 1 دقیقه شب ! دوباره به گریگز زنگ زدم . از شدت استرس ریه هام دوباره سوزش و درد گرفته بود . گریگز جواب داد : بله خانوم ؟ - گریگز هنوز نتونستی خبر بگیری ؟ گریگز اب دهنشو قورت داد وگفت: نه خانوم . رفتم سالن اما همه گفتن ساعت ده بعد از اجراش سوار ماشین شده و رفته خونه خانوم. بغضم گرفت و پرسیدم : ایوی عصبی و ناراحت بود ؟ جواب داد : میگن خیلی استرس گرفته و حتی به پارتی بعدش نرفته . نفسم بند اومد . فقط تونستم بگم : گری ... گز ... بیا اینجا ... و به گوشی که از شدت سستی دستم داشت میوفتاد چنگ زدم و از نرسیدن اکسیژن به ریه هام سرم گیج رفت چند قدم برداشتم که به سمت اکسیژن مصنوعی برم ، اما غش کردم و بعدش هیچی یادم نیومد
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
افتضاح شوخی کردم بی تظیررررررررررررررررررر
🤍🤍🥰🥰
*
عالی بود
عالی
پارت بعدی لطفا
منتظر پارت بعدم 😉
های صوییتی🍥
اگه دنبال یه کمپانی خوب میگردی✨
DAY بهترین انتخابه🧚🏻♀️
شانس فقط یه بار در خونتو میزنه💕
پس فرصتو از دست نده و به پروفم سر بزن🌟
_______________
اگه ناراحت شدی🗑️ هست
پین؟
عالییییییییییییییییی♥♥
تنها چیزی ک به دست آورد چند تا فن فیکشن از دخترای نوجوونی بود ک عاشق پسرای ۲۰ سالن و دیگه هیچی دستگیرش نشد...
این ی تیکه از پارت ۱۰ فن فیکشن بنده حساب میشه>-<
خوشحال میشم اگه بهش سر بزنی و از ی فن فیکشن تخیلی...دور از کلیشه لذت ببری💙🌊