
منو الیا فیلکس رو انداختیم بیرون تا لباس بپوشیم.یه شروار جین مشکی با یه بلفت خردلی پوشیدم.موهامو از بالا جمع کردم...اوففف دوباره مامان نمیزلره گوجهای کنم.یه کاپشن مشکی پشمی هم پوشیدم.با الیا اومدیم بیرون که فیلکس لباس بپوشه.قطار کم کم سرعت کم شد و وایستاد.چمدونم.گربم کتی برداشتم به هم زدیم بیرون.از دور دنبال مامان میگشتم که با دست به یه جا نشون داد بعد گفت:اونجان.بیا بریم.دستی که ازاد بود کشید.با دیدن مامان که یه لبخند عمیق به ما نگاه میکرد نزدیک شدیم.کنارش یه زن کپی خودش بود.فقط موهاش روشن تر بود.لباس سیاهش در برابر لباس سفید مامان تو ذوق میزد.از فیلکس جدا شدم پریدم بغل مامان.امیلی:دختر خفم کردی ولم کن. منم برای این که حرصش در بیاد بیشتر فشارش دادم. آمیلی:خواهر منو ولکن ببسنم.خفه شد!بیا اینجا!این خاله هم گناه داره ها!مامانمو ول کردم پریدم بغل خاله._اخه قربونت بشم من.چقدر دلم برای خاهر زادم تنگ شده بودا.ازش جدا شدم._من برم با الیا خداحافظی کنم.با دو به سمت الیا رفتم که کنار خانوادش ایستاده بود.خودمو پرت کردم بغلش.الیل:اییییی الاهی بمیری!کمرم شکست._خاک برس تو قدر نشناس کنن!منو باش که دارم این همه محبت خرج توه خر میکنم.خاک برسرم کنن._اوفففف باشه بابا گوه خوردم.حالا برو گمشو نبینمت.اومد تعطیلات از دست تو راحت باشما!برو ببینم بچه پرو.یه دونه گونشو ماچ کردم دست تکون دادم رفتم سمت مامان شون. باهم از سکو زدیم بیرون سمت ایستگاه راه افتادیم. * خودمو رو تخت پرت کردم.اخ که چقدر دلم برای این اتاق تنگ شده بودا!کلافه بلند شدم لباس راحتی پوشیدم.یه لباس استین بلن با شروار.اگه فیلکس نبود با تاپ در میکردم!اخه خیلی گرمایم.چه کنم دیگه.کمی حساسم کسی بد#نمو ببینه.خجالتم میاد.البته فقط پسرا. خودمو دوباره رو تخت پرت کردم.چشمامو بستم.و به خواب راحتی فرو رفتم*
_فیلکسسسسسسسس.فیلکس:به خدا غلط کردم مرینت اروم باش!_وایستا ببینم.بی=شع&ور قلبم داشتم میومد تو دهنم.من دنبال فیلکس تو پذیرایی میدویدم .خاله و مامانم میخندیدن.میگید چی شدی؟پسره خ٪ر رو سر من سوسک پلاستیکی انداخته گاو! بالاخره نفسم گفت نشستم رو زمین. اون گو&رخ*رم روبه روم.مرینت: بعداً به حسابت میرسم.فیلکس:باشه...امیلی:فیلکس بیا بریم بخوابیم.فردا کریسمسه.امیلی ما رفتیم بخوابیم.شب خوش.امیلی:شب بخیر.اوتا کرفتم به مامان نگاه کردم.الان بهترین موقعیت بود.مرینت:مامانم میای بریم کتاب خونه باهم حرف بزنیم؟_خوب...باشه. بریم.از جاش بلند شد و باهم رفتیم به طرف کتاب خونه.چرا اونجا؟خوب نمیخوام کسی حرفامو بشنوه.در باز کردم باهم روی میز بزرگ که وسط سالن بود نشستیم.رو به روی هم.امیلی:خوب چه کار داری؟ صدامو صاف کردم با من من گفتم:مامان...میخوام حقیقت رو خودت بگی...شاید یک سری چیز از گفته باشی ولی میدونم همش نبود...شاید برات باورش سخت باشه...ولی منو...منو...اوفففف.امیلی:جون بکن دختر دلم هزار راه رفت که.دلمو به دریا زدم._من پسرتو دیدم...ادرین اگراست...باهم تو به گروهیم...خاهش میکنم مامان بزار حرف بزنم...اون همه جیزو به من گفت...گفت که اون مدرسهای که الان دارم توش درس میخونم مال منه...با انوالی که مامانم به تو داد و شوهرت بالا کشید ساخته شده..میخوام همه چیزو بگی...دلم میخواد خودم همه چیزو از زبونت بشنوم.
مامان که از جدی بودن من جا خوده بود خودشو جمع کرد شرو به حرف زدن کرد.._مرینت این قصه سر دارز داره.حوصله داری بگم؟سرمو به الامت اره توکون دادم. اهی از ته دل کشید که وجودمو سوزوند._همه چی بر میگرده به 11سال پیش...گابریل میدونست اون همه سروت از مامانت به من رسیده. از وجودت خبر داشت...تهدیدم کرد...تازه اون جا فهمیدم فقط به خاطر این با من ازدوتج کرده چون مادرت ملکه بود...میخواست شاه باشه...تهدیدم کرد اگه انوالی که از مادرت به من رسیده اگه بهش ندم...تورو میکشه.دلیل اصلین برای این که تورو جلوی در یتیم خونه گذاشتم همین بود...اون دیوانه بود...اگه انوالم میدادم میدونستم میکشتت.چون ازت بدش میومد.با این که میدونیست همون دختر افسانه ای هستی...ولیی وقت تورو جلو در یتیم خونه ولت کردم اون گف ادرینو میکشه اگه انوالو بشه ندم. یه قطره اشک از چشمای سبز زمردیش اومد پایین.هنگ کردم. یعتی ادم انقدر سنگ دل باشه که به خاطر ثروت حاضر شه پسرشو بکشه؟_من به ناچار دادم...همه چیزو...بهم گفت کسی نباید بفهمه..وگرنه کار ادرین تمومه. حالا تو بگو...ادرین حالش خوبه؟_اره...ولی اجب پسر مغروری داری ها! اگه نمیفهمید کیم اصلا باهام دوست نمیشد.هنوز لج تو لج بودیم
_ها؟_اره یک پسر مغرور ....ولی بیچاره دست خودش نیست...پس بزار بگم پسرت چی کشیده.شروع کردم تعریف کردن.از کتک هایی که ناتالی نصار ادرین میکرد تا مغرور شدنش.دونه به دونه.هر کلمه ایی که میگفتم گریه مامان شدت بیستری میگرفت.حرفم که تموم شد گفتم:_حالا میخواد انتقام بگیره...میگه باهم انوالتو پس میگیریم...ولی به کمک توهم نیاز دارم...میتونی مدارکی که همه انوال رو به نام اون*****《بد بود😐》زدی بدی؟_چرا؟_ادرین یه نقشه کشیده گوس کن****
این پارت حرف نزدما😐زود گذاشتم یعنی لایک نکنید....خود دانید😁😎من برم لالا.اخه مریضم.دخترا میدونن چی میگم😂با اجازه بابایییی🌹فالو :فالو
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارتتتتتت بعد چی شدددددد
دارم مینویسمش
عالی بودددد 💕
راستی آجی میشی ؟! آسنا ام ۱۳ . میراکولر و پاتر هدم تقریبا بلینک هم هستم ولی خب کم 🌝💛
مرسی💜
حتما
میتونی بری معرفی خودمو بخونی
پارت بعدددد،؟؟؟؟؟
بعدن دارم پارت یک اونو مینویسم
اوکی
خواهش میکنم پارت بعدی رو بده
بزارید اون داستانو بدم میگم چرا انقدر دیر دارم میدم
درک کن من پارت بعد میخوام لطفا خواهش
دانم.
ولی میخوام پارت اول اون داستانو بدم .
شاید فردا این داستان بستگای داره بابام بهم سخت بگیره یانه😬😂
اینو بددههه یکینیمطمسمسس
آره من فهمیدم منظورت چیه😁منم هفته ی پیش مر...یض شدم باز باشه ۳ هفته دیگه، البته تبم گرمه بعضی وقته جلو میزنم خیلی سختههه😣😣😣😣
منم که منظم نیست هر وقت دلش بخواد😬😂
آره دقیقا مث من😐😂
پارت بعد؟
ببخشید مامانم رفته شپال همه کاراش افتاده رو دوش من نمیتونم بدم سرم خلوت شد حتمل
باش
عالییییی
منتظر پارت بعد هستم😉😉
مرسی💗
عالی بود پارت بعدو زود تر بده 🥲💛
من هنوز نشدم 🤌🏻🖤 ولی خدا رو شکر که نشدم 😁
یعنی تا حالا نشدی با تو این ماه؟
نه هنوز دکترم گفته یکی دو سال دیگ میشم
عجب
عالییییییییییییی بود❤😗
الهی😂اشکال نداره زودی تموم میشه😂✌🏻منم ۷ روز دیگه😔😐🤞🏻
چی منظورتونه؟
😂😂🤞🏻🤦🏻♀️
هیچی عزیزم درگیر نشو😂😐🤞🏻
عه سلا اجو😐😂منم ۲ هقته دیه میشم😐😂