
عشق بی پایانp13

تهیونگ: خب کجا بریم؟ من و رزی: شهر بازی جیمین : منم شهر بازی میخوام تهیونگ: پیش به سوی شهر بازی ا/ت و رزی و جیمین : هوراااا وقتی رسیدیم به شهر بازی ا/ت گفت: وای چقدر شهر بازی این شهر بزرگه (عکسشو گذاشتم ) از زبان جیمین تهیونگ گفت: کدوم بازی رو سوار شیم ؟ ا/ت و رزی چرخ و فلک بعد تهیونگ رنگش کمی پرید و گفت : اممم اون چطوره رزی: نکنه میترس از ارتفاع ؟ تهیونگ: منو ترس از ارتفاع نه اصلا بریم رفت و بلیط گرفت از زبان ا/ت : سوار چرخ و فلک که شدیم منو ته توی یک اتاق و رزی و جیمین توی اون یکی اتاق دیدم تهیونگ ....

رنگش پریده: تهیونگ از ارتفاع اذیت میشی ؟ تهیونگ : اره راستش من: خب چرا نگفتی بیا پیاده شیم تا خواستم بگم ما نمی خوایم حرکت کرد و رفت بالا دست تهیونگ رو گرفتم : ته نگاه به پایین نکن دیدم دستمو محکم گرفت : ته اگه خیلی اذیت میشی به چشمام زل بزن اونم بدون مکث نگاه میکرد قشنگ معلوم بود خوشحال نیست دیدم از پشت رزی و جیمین دارن اتاقکو تکون میدن و جیغ میزنن تهیونگ : ا/ت من معذرت میخوام که باعث شدم بهت خوش نگذره من.... ا/ت پرید وسط حرفش :ته همه ی ادم ها از یک چیزی می ترسن حالا مثلا من از تاریکی و تو از ارتفاع این طبیعیه فقط باید سعی کنی بهش غلبه کنی همین تهیونگ: سعی میکنم اومد از شیشه نگاه کنه که با هیجان گفت: نگاه کن ا/ت این که چیزی نبود اصلا چرا ترسیدم .....(هعی زود نتیجه نگیر اسلاید بعد)

ا/ت: تهیونگ مثل اینکه اکسیژن به مغزت نرسیده الان روی زمینیم و از خنده غش کرد تهیونگ هم که ضایع شده بود خندش گرفت وقتی پیاده شدیم جیمین : خب چطور بود منو تهیونگ ها که هنوز داشتیم می خندیدیم گفتم خیلی خوب بود ا/ت خب نوبت شما پسراس انتخاب کنید کدوم بازی رو بریم تهیونگ نگاه شیطانی به جیمین کرد و روبشو به ما کرد و گفت (اینطوری) همزمان به جیمین: تونل وحشت رزی: بریم من پایم من: تهیونگگگگگگگگگ و جیمیننننننن نشونتون میدم و اونا خندیدن وقتی سوار شدیم _•_•_•_•_•_•_•_•_•_•_•_•_•_•_•_•_•_• از زبان تهیونگ : دیدم ا/ت شونمو گرفت و پرید ب.غ.لم : تهیونگ من میترسم من: ا/ت من کنارتم بعدم اینا که واقعی نیست که یک دفعه توی تاریکی صدایی اومد و ی چیزی تکون خورد قبل از اینکه جیغ بزنم تهیونگ داد زد ا/ت: که الکین نه و سر هر اتفاقی هردوشون جیغ میزدن تهیونگ : اشتباههههه کردم خدایا منو ببخش من زیاد خوشگلم برای م.ر.د.ن ته: یاد جین هیونگ افتادم هعی یادت بخیر ا/ت : منم هنوز خیلی جوونم نمیخوا... روشنایییییی هردوشون جیغی از خوشحالی زدن و اهی از اسودگی وقتی دوباره جیمین و رزی اومدن جیمین شلوارش خیس بود منو تهیونگ پست از دلمون گرفتیم و افتادیم روی زمین از بس خندیدیم (نویسنده: بازم سریع تصمیم گرفتید بگم تریلی از هوا نازل شه!؟ هاننن تهیونگ و ا/ت: نه نه نه اوکیه نویسنده:خوبه) جیمین بیچاره هم که مثل همیشه🍅شده بود گفت : اهای اونطور که فکر میکنید نیست و بطری اب معدنیشو که در نداشت نشون داد رزی: درشو گم کردیم وسط راه و اینگونه شد ....
تهیونگ و ا/ت که معلوم نبود دارن گریه میکنن یا میخندن بلند شدن و خودشونو جمع کردن ا/ت: جیمین ولی فکر کنم اینطوری نمیشه بیای بیای باید برات شلوار پیدا کنیم جیمین: از کجا بیدا کنیم عع بچه ها اونجا توی جوایزش شلوار میده ا/ت: خب شلوارم شد جایزه اخه تهیونگ : ا/ت بیا بریم شانسمونو امتحان کنیم ا/ت: بریم منو تهیونگ رفتیم رزی هم پیش جیمین موند مَرده : خب اول کدومتون میزنن تهیونگ : ا/ت بیا اول تو بزن من باشه کلا سه فرصت داشتم باید توپ رو توی لیوانی بندازم که تکون میخورد مَرده: اگر دوتارو بندازی داخلش میبری و جایزتو انتخاب میکنی من: متوجه شدم رفتم اماده برای اولین پرتاپم شدم (مث فیلما شد که💔😂) اولیم رو انداختم نیوفتاد تهیونگ: تو می توین ا/ت دومی رو انداختم رفت توی لیوان تهیونگ: افرین دختر حالا زندگی جیمین به تو این توپ بستگی داره باید حواستو جمع کنی ا/ت: من میتونم من میتونم مَرده: معذرت میخوام فکر کنم زیادی درگیر این بازی شدید تهیونگ و ا/ت چشم غره بدی بهش رفتن اونم رفت کنار و سکوت کرد ا/ت اخرین توپ رو انداخت و .....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود پارت بعد لطفا 🥺💜
گذاشتمش کیوتم♥️♥️