
ناظر پارت اول هست لطفا منتشر کن😞😊
💌دوستان این علامت من هست خوب اول بیوگرافی رو بخون بعد بیا همون طور که گفتم الان بلا یه فلش بک کوچیک شروع میشه مرینت الان ۵ سالشه و ادرین ۷ ♥داشتم با خواهرام تو پارک کنار خونمون بازی می کردم که مامان صدامون کرد 😍 مامان مری : بچه ها بیاید وقت شامه 😀 💞💕♥اومدیم مامانی ( بعد خواب) هر کاری می کردم خوابم نمی برد اهه که از پنجره مامانم رو دیدم که بیرونه رفتم سمتش و چون گیج خواب بودم قیافش رو ندیدم فقط گفت خانم کوچولو اینجا چی کار می کنی ♥شما کی هستید اون خانمه : یه دوست ♥میشه بگیریم بیرون مامانی خانمه : باشه عزیزم بیا 🙂 دستش رو گرفتم و منو برد به یه خونه ی که یه زره خراب بود 😯 خانمه : می خوای بری پیش پسرم ♥ارهههه😃 خانمه : تو اون اتاقه 🙂 ♥ و با دو رفتم تو اتاق یه پسر اونجا بود که موهاش زرد بود ولی چشماش رو دیدم خانمه : مراقبش باش 😒 💚 چشم مادر 😞♥میایی بازی کنیم😃💚باشه بیا بشین (حالا حالا به اونجا ها نمی رسیم😂 شاید کلا ۱ بار) ( پنج دقیقه بازی) ♥هاووووو من خوابم میاد ادرین 🥺 💚خب بخواب 😐 ♥😊و سرم رو رو پاهاش گذاشتم و خوابیدم 😴 💚اخ چرا اومدی اینجا و موهاش ور ناز می کردم که مامان امیلی اومد : بالاخره خوابید 😒 اه چقدرم حرف می زد 💚مادر می شه بگی چرا ما اینجاییم (تو بیوگرافی نویشتم املی و اون رو بالاخره می فهمید) (علامتش 👽) 👽خب بزار برات توضیح بدم من و پدرت سال های خیلیی خوبی پیش هم داشیتیم

ولی نمی دونستم خواهرم هم تو داستان ع. ش. ق و ع. ا. ش. ق. ی ما هست و گابریل رو *** خودش کرد و منو تنها گذاشت می دونی این چقدر درد داره که کسی که عاشقشی عاشق یکی دیگه شه😣 من قسم خوردم که انتقام بگیرم ولی نشد ولی خودم رو می **** و رفت تو یکی از اتاق 💚نهههه مادر خواهش می کنم😭😭 👽من مادر تو نیستم ادرین و خودشو ***** و از اون طرف مرینت بیدار شد و دید ادرین نزدیک یه اتاق چهار زانو زده و اشک می ریزی و همی طور که چشمش رو کی مالید گفت چی شده ادرین 🥱 💚هااا اوه چیزی نشد😭😊♥اومدم برم سمتش که گفت جلو نیا ♥چرا؟؟ 💚اخه اینجا به عنکبوت گندس منم یه پای بلند دیدم و ترسیدم و رفتم عقب ( اون پایی که مرینت دیده عکس بالاعه) من از عنکبوت می ترسم و زد زیر گریه 😭 💚دیدم داره گریه می کنه رفتم سمتش و تو *ملغب* گرفتمش و گفتم می دونی خونت کجاست ♥اره 💚پس بیت بریم ( وقتی می رسد خونه) ♥ادرین قول بده میای ببینیم 💚سرش رو تکون می ده و گفت نمی تونم ♥ایندفه با *زان* گفتم باید بیای 💚یه نفس عمیق می کشه و میگه باشه ♥یه خنده ی با مزه می کنه و میره داخل 💚یه لبخند زد و یه ماشین از پشتش اومد و املی از ماشین اومد بیرون و گفت ادرین حالت خوبه 💚به من نزدیک نشو 😡 که گابریل میاد بیرون رو میگه 🪄ادرین این چه کار زشتیه 😡 💚امیلی همچیو بهم گفت گفت تو بهش خ. ی. ا. ن. ت کردی 😡 🪄 الان کجاست 💚به خاطر تو خودشو *** 🎀چییی خواهر من خودشو *** 😭😭
💚همش بخاطر توعه پدر😡🪄باید فعلا بریم خونه تا ببینیم چی میشه (یه هفته از اون موضوع می گزره) ♥امروز هم مثل همیشه رفتم دم در تا ببینم ادرین میاد یا نه اون بهم قول داده بود میاد ولی یه هفته هست نیومده اون بهم دروغ گفت😭 ولی من بازم منتظر می موندم تا مامانم بگه بیا داخل 😭 اونو می دم که هی از اینجا رد میشد و حتی موقعی که با مامانم می رفتم فروشگاه عکسشو می دیدم ولی اون هیچ وقت نمی یومد اینکه 😭 منم دیگه بیخیال شدم و رفتم خونه ( خب فلش بک تمومید بریم برای داستان اصلی راستی تو داستان فلش بک زیاد داریم 😂) ♥از اون کافه ی مزخرف بیرون اومدم ولی دیگه جایی برای کار نداشتم زخم خاطر اینکه کیک خشک شده بود منو اخراج کردن منو من کیک و اینا رو درست می کنم اه باید اونی که کیک و اینا رو درست می کرد اخراج می کردید ولی خوشحالم اومدم بیرون اه بوی ** میداد کافه مردم چجوری اونجا دووم میارن اوق🤢 رفتم رفتن نا سر از خونه دراوردم که مرلا با ذوق اومد جلوم و گفت اجی جونم به شغل خوب برات پیدا کردم

♥خب کجا هست 💕حدس بزن 😌 ♥امممم هتل 💕نوچ 😌 ♥امممم رستوران 💕نوچ 😌 ♥خوب بگو جون به لبم کردی ایندفعه به جای اینکه مرلا جواب بدی ماریا جواب داد 💞 شرکت اگرست با شنیدن کلمه ی اگرست ابرو هام تو هم گره خورد 💞💕چی شد مری 😯 ♥ اسم رییسشون چیه 😠 💞چرا؟؟ ♥بگو دیگه 💕هنوز نمی دونیم😅 ♥من میرم خونه و رو تختم نگار از کشیدم و با یه یاد اوردن خاطرات ادرین اخمی کردم رفتم سمت یکی از کشور ها و با دیدن نقاشی هایی که بچه بودم برای خودم و ادرین برداشتم دو تا دستم رو دور گذاشتم خاستم پارش کنم که پشیمون شدم (فردا صبح) یه لباس رسیده برداشتم که استین داشت و ب.الای زانو.م بود پوشیدم (دوستان عکسش اینه و اینکه این داستان از سریال منشی کیم الهام گرفته شده😘) (ناظر منتشر کن)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام دوستان نتایج تیزهوشان اعلام شد و من قبول نشدم و واقعا حالم بده یه زره بگذره شاید 3 شنبه پارت بعد رو بدم ممنون که درک می کنید
این ۵ سالش بوده یه روز آدرینو دیده بعد چون دیگه نیومده ازش متنفر شده ؟
ادرین به مرینت قول داده بود هر روز بیاد ببینش ولی ادرین به قولش عمل نکرد
چون علامت دارن و غلط املایی هم هست اصلا نمیفهمم داستان چیه
شرمنده😔🙏
ببخشید خوبه
❤❤❤❤❤خیلیییییییی خوله
مرسی🥺
❤
عالیییییییییییییییییی
مرسی :)
عالی بود آجی
مرسی پارت بعد رو دارم میبینم نویسم
واو چه باحال و احساسی و همه جی تموم بود آبجی😘🌹😍😍😍😍😍
پاااااارت بعدییییی
مرسی عزیزم امروز می دم
عالی آجی
مرسی عزیزم
آجی شانس اوردی قبول نشدی یکی از دوستام توی مدرسه تیز هوشانه ، انقدر نوشته دستش باد کرده ، مدرسه تیز هوشان وقت نفس کشیدنم نمیده از من به تو نصیحت
نمی دونم ولی کسی دیگه بهم باور نداره
کی گفته بهت باور نداره آدرسشو بده تا ج.ر.ش بدم 😐