꧁𝒆𝒕𝒆𝒓𝒏𝒂𝒍 𝒇𝒍𝒐𝒘𝒆𝒓꧂ 𝒑𝒂𝒓𝒕 2

سلامم این پارت هم من میزارم پارت بعدی رو حتما تو پروف کوثر ببینید پیامش پین شده تو پارت یکه♡

꧁𝐵𝑎𝑛𝑔 𝑏𝑎𝑛𝑔꧂ ꧁𝒉𝑒’𝑠 𝑔𝑜𝑛𝑒, 𝐼 𝑑𝑜𝑛’𝑡 𝑘𝑛𝑜𝑤 𝑤𝒉𝑦꧂ ꧁𝐴𝑛𝑑 ’𝑡𝑖𝑙 𝑡𝒉𝑖𝑠 𝑑𝑎𝑦, 𝐼 𝑠𝑜𝑚𝑒𝑡𝑖𝑚𝑒𝑠 𝑐𝑟𝑦꧂ ꧁𝐻𝑒 𝑑𝑖𝑑𝑛’𝑡 𝑒𝑣𝑒𝑛 𝑠𝑎𝑦 𝑔𝑜𝑜𝑑𝑏𝑦𝑒꧂ ꧁𝐻𝑒 𝑑𝑖𝑑𝑛’𝑡 𝑡𝑎𝑘𝑒 𝑡𝒉𝑒 𝑡𝑖𝑚𝑒 𝑡𝑜 𝑙𝑖𝑒꧂ ꧁𝐵𝑎𝑛𝑔 𝑏𝑎𝑛𝑔꧂

از ذهن مرینت: وقتی که سوار قایق شدم . دیدم یکی سوار قایق شد. سرم رو برگردوندم و دیدم ادرینه. ادرین شروع کرد به حرکت در آوردن قایق. وقتی به ادرین چشم دوختم دیدم که یه گردنبند شکل قلب هست.خیلی کیوت بود. واقعا اون گردنبند برا چی انداخته بود؟ .که دیدم ادرین میگه: چرا از مهمونی خارج شدی؟ مرینت سرش رو میندازه پایین رو میگه : نیاز داشتم هوا بخورم ادرین میگه : مطمعنی بخاطر این نیست که اونا تورو به عنوان یکی از خودشون نمی پذیرن _خب حق دارن من یکی از اونا نیستم _میدونی الان چه اتفاقی میوفته _چی؟ _اینکه تو با من روی صحنه اومدی میدونی چه معنی رو میده _نه... _بهتره بریم پیش پدرت😕

ادرین قایق رو به سمت ساحل هدایت میکنه و از قایق پیاده میشه و کمک کرد مرینت هم پیاده شه به سمت قصر رفتن وقتی به پدر و مادرشون رسیدن مرینت از پدرش پرسید : الان من و ادرین که رفتیم روی صحنه چه اتفاقی میوفته؟ تام : شما دوتا ملکه و پادشاه میشید صلح رو برقرار میکنید مرینت : پادشاه و ملکه که یه زن و شوهرن که تاج و تخت رو بر عهده میگیرن گابریل : به خاطر این موضوع تو و ادرین ازدو*اج می کنید مرینت ا.. اما من هنوز بچم و چطور یه ادم با یه خوناشام می تونن ازدواج کنن

تام : زمانی که به خوناشام ادم رو از روی عش»«ق **** سه مرینت : اما ما همو دوست نداریم گابریل : ادرین تو چی؟ .... ادرین.. کجا رفت ( دو روز گذشته و ادرین هنوز پیدا نشده بلکه مرینت هم ناپدید شده )مرینت : چشمامو باز کردم و دیدم روی تخت بزرگم اتاق رو انالیز کردم اتاق قشنگی بود کنار تختم یه پنجره ی بزرگ با پرده های سبز کشیده شده بود یه مبل دو نفره رو به روی تختم بود اتاق دکوراسیون خوبیم داشت یه نفر در اتاق رو زد و بدون اینکه منتظر جواب من باشه وارد اتاق شده ا.. این که ادرینه مرینت:ا.. ادرین تو.. تو اینجا چیکار میکنی؟ اما ادرین هنوز تو سکوت بود ظرف صبحانه ای که تو دستش بود رو گذاشت رو میزه کنار تختم بعد رفت و پرده رو کنار زد تا اتاق روشن شه

سری لباسم روی تخت گذاشت و بدون حرفی رفت بیرون این بشر واقعا عجیبه سری یه دوش گرفتم صبحانه خوردم و لباسام رو پوشیدم و رفتم سمت در و در اتاق رو باز کردم خونه دکوراسیون خوبی داشت از پله ها پایین رفتم و دیدم ادرین روی یه میز بزرگ نشسته و داره صبحانه میخوره از پله ها اروم رفتم پایین

سری لباسم روی تخت گذاشت و بدون حرفی رفت بیرون این بشر واقعا عجیبه سری یه دوش گرفتم صبحانه خوردم و لباسام رو پوشیدم و رفتم سمت در و در اتاق رو باز کردم خونه دکوراسیون خوبی داشت از پله ها پایین رفتم و دیدم ادرین روی یه میز بزرگ نشسته و داره صبحانه میخوره از پله ها اروم رفتم پایین

ناظر🥺پلیز🙏منتشر👍کن🥺