
ناظررررررررر منتشرررر پلیززز😭😭💔💔💔
«شب مهمانی» (میدونم هعی میپرم اینور اونور ولی خب میخوام سرتونو درد نیارم😁😂) Marrinet❤: من و زویی تنهایی کل محوطه جشن رو تزیین کردیم.. میز هارو چیدیم، خوراکی هارو اماده کردیم و ارگ هم آوردیم برای اهنگ.. پارک پر از ریسه و بادکنک شده بود.. واقعا محشر بود.. یه برنامه خفن رفتن به شهربازی و قایق سواری هم داشتیم.. با یه شام خوشمزه.. و البته کیکی که روش نوشته بود: یه خاطره ی خوب! کارمون که کاملا تموم شد، وایسادیم به اون منظره واقعا عالی نگاه کردیم و بعد زدیم قدش.. زویی: ایول بهمون / مرینت: کارمون عالی بود / زویی: مطمئنم همه عاشقش میشن / مرینت: بی شک همینطوره..😄. حالا وقتش بود که منتظر بمونیم که همه بیان.. بچه ها یکی یکی میومدن.. میلن.. جولیکا.. آلیا، مکس، ایوان و کیم.. با همه احوالپرسی کردیم که یهو یه ماشین وایساد.. آدرین به نینو کمک کرد دیاده شه و بعد از قفل کردن در ماشین، با لبخند برامون دست تکون داد و بهمون نزدیک شد.. جولیکا: مثل اینکه شاه مجلسم تشریف اوردن.. / میلن: بله!! و ما امشب اینجا دو تا زوج خوشبخت داریم، اگه گفتین کین😉 / من و الیا معذب بهم نگاه کردیم.. همه میدونستن منظور میلن چیه.. پس عاقلانه نبود باهاش بحث راه بندازیم و قضیه رو زایه ترش بکنیم، الیا تک سرفهای کرد و اروم رفت طرف خوراکیا تا برای اخرین بار همه چی رو بررسی کنه، در واقع از اون موقعیت خیلی ماهرانه فرار کرد.. منم برای نجات از نگاه هایسنگین بقیه، با سرعت دویدم طرف ادرین و نینو که حالا فاصلشون با ما خیلی کم بود.. میدونستم فرار چیزی رو حل نمیکنه اما خب حداقل از جواب دادن طفره رفتم، من هنوز در مورد آدرین مطمئن نیستم! (یعنی خاااااک دو عالم تو اون سر بی مغزت بدبخ این همه بت کمک کرده😑😂) وقتی بهشون رسیدم با یه سلام ریز به آدرین بی درنگ طرف نینو رفتم.. مرینت: هعی پسر! حالت چطوره؟ / نینو: انقدر نگران من نباشین، خوبم ب خدا😐 / مرینت: خداروشکر.. خیالم راحت شد، همش نگران بودم درد اذیتت کنه / آدرین: ولی نینوی قوی ما خم ب ابرو نیاورد بانو😉 / و دستشو جلو اورد.. گرفتمش و باهم دست دادیم.. ادرین: خودت چطوری؟ / شروع کردیم راه رفتن تا به بقیه برسیم، همینطوریم حرف میزدیم: حالم خوبه.. / آدرین: از ظهر که جدا شدیم تا الان چقدر لاغر شدی دختر... / مرینت: دیوونه.. ما همش ۴-۳ ساعتم نیست که باهم نبودیم، کی میتونه تو این تایم لاغر بشه؟ / نینو: ولش کن، چرت میگه مرینت.. اهمیت نده خل شده🙄 / آدرین: نینو😐
Adrian💚: دیگه نشد به بحث ۳ نفرمون ادامه بدیم، چون خیلی زود به بقیه ملحق شدیم.. بعد از یه احوالپرسی طولانی با کل بر و بچه ها، رفتیم واسه شروع یه مهمونی خفن..! مرینت: خب، با چی شروع کنیم؟ / ایوان: خب معلومه، اهنگ! / مرینت: کی بلده بزنه؟ / همه بهم نگاه کردیم.. که نینو پرید وسط: منننن!!! / همه متعجب نگاش کردیم.. کیم: تو موسیقی بلدی؟ / نینو کلاهشو صاف کرد و با غرور گفت: معلومه که بلدم! همیشه دلم میخواست دی جی بشم، ولی خب نشد دیگه.. (نینو دی جی اعظم😐😂) مرینت: پس بیا نشونمون بده چی تو چنته داری / ادرین: نه صبر کن، اگه بخوای ارگ بزنی و مدام نوار های مختلف عوض کنی، اونوقت کتفت ممکنه اذیت بشه🙁 / نینو: تو لازم نکرده نگران من باشی.. بعد همه رو کنار زد و رفت بالای سکویی که مرینت وایساده بود.. یه مکالمهی کوتاه بینشون صورت گرفت کهما نشنیدیم.. بعد مرینت پایین اومد و همه منتظر نینو شدیم.. در کمال تعجب شروع کرد ساز زدن.. با مهارت بالایی یه اهنگ رپ خفن میزد که هممونو وادار کرد بریم وسط و عین اسب پا بکوبیم😐😂 نگم براتون ک این پسر چه بلایی سر ما اورد.. جوری انگشت هاشو روی ارگ حرکت میداد و میزد، که انگار عضوی از بدن خودشه.. انگشت های مردونه و تیره رنگش، با ظرافت روی ساز کشیده میشد.. واقعا زیبا بود.. اونقدر هوس انگیز و جذاب اینکارو میکرد، که یه لحظه با خودم گفتم، به جای تلف کردن وقتت، ای کاش میرفتی ساز زدن یاد میگرفتی.. حداقل اینجوری شاید یه پخی میشدی و چار نفر دوستت داشتن.. (پسرکم نمیدونه یه عالمه میراکولر واقعا دیوونه، روانیشن😂) شاید بعدا رفتم اینکارو کردم.. اما فعلا، باید حواسمو روی کاری که دارم متمرکز بکنم! این به ایندم بستگی داره.. امشب حتما باید انجامش بدم.. خیلی سخته، اما من میتونم.. انجامش میدم.. اره! (چه کاری؟😜😂)
&فلش بک به وقتی آدرین میره دنبال نینو واسه مهمونی& Adrian💚: با نینو سوار ماشین شدیم.. میخواستم قبل از این که بریم پارک، یه سر برم و برای مرینت یه حلقه بخرم.. تا بهش بگم دوسش دارم.. و امیدوار باشم اونم قبول کنه..! امشب تو این مهمونی بهترین فرصت برای اینکاره.. اما یه جورایی خجالت میکشیدم این موضوع رو با نینو مطرح کنم.. پس فقط دستمو با ریتم روی فرمون ماشین میزدم و هرازگاهی زیرچشمی نگاش میکردم به امید اینکه بپرسه چه مرگمه.. نینو بعد حدود ۴-۳ دقیقه که دید حرکت نمیکنم و هیچیم نمیگم، کلافه پرسید: چه مرگته؟ / انگار که اتیشمو با یه سطل اب خاموش کرده باشه اب دهنی قورت دادم و با لکنت یه دروغ بزرگ گفتم: هی.. هیچی😅 / نینو: ادرین، من از فاطله ۱۰ کیلومتری ببینمت میفهمم حالت چجوریه.. زود بگو چه مرگته تا عصبی نشدما / آدرین: با.. باشه میگم.. راستش.. میدونی.. خب.. / نینو: د بگو دیگه / آدرین: شاید حدس زده باشی خودت اما میخوام یه رازی بهت میگم، میدونی راستی.. من.. مرینت.. یعنی.. من.. مرینتو.. / نینو: مرینتو دوست داری، خب؟! / آدرین: چ.. چی؟ / نینو: عاشق مرینت شدی دیگه.. خب، الان چه مرگته؟! / آدرین: ولی تو.. از کجا میدونی؟ / نینو: زرشک! فکر کردی من پخمم؟ خنگول، همه میدونن.. همه..! حتی مامان بابات، حتی خانم و اقای دوپنچنگ هم میدونن! همهی دوستای مرینت، حتی اون مرتیکه ریچاردم میدونست.. اصلا همه میدونن / آدرین: مرینتم میدونه؟😨 / نینو: نمیدونم والا / آدرین: راستش مرگ من الان اینه که میخوام امشب این قضیه رو بگم بهش.. / نینو: خب؟ / آدرین: و باید براش یه چیزی بخرم.. مثلا حلقه / نینو: خب این همه خجالت نداره که.. بریم زود براش بخر که دیر نرسیم / آدرین: واقعا؟؟ / نینو: اره.. / ادرین: این.. خیلی.. محشرههههه! / و بی اختیار پریدم بغلش.. نینو: ایییییی دستمممم / آدرین: اوه اوه ببخشید.. و فوری ازش جدا شدم.. نینو: یالا دیگه بریم / ادرین: قربون رفیق خوبم برم من / نینو: لوس نشو ادرین راه بیوفت / ادرین: رو جفت چشمام.. و راه افتادیم طرف یه طلا فروشی جایی.. بعد از یه انتخاب فوق العاده، جعبه رو توی جیب پشتی شلوارم قایم کردم که کسی متوجهش نشه.. و بالاخره به طرف پارک حرکت کردیم.. &پایان فلش بک&
Marrinet❤: بعد از یه عالمه بپر بپر کردن هممون از کت و کول افتادیم و ولو شدیم.. نینو: به این زودی خسته شدین؟😌 / مکس: بچه ها کار تعطیله، بعد خوردن کیک ادامه میدیم / میلن در حالی که از شدت خستگی عرق میریخت علامت 👍 رو نشون داد و غش کرد..😂 حالا.. غش ک نکرد.. خودشو زد ب غش کردن.. پس طبق گفته مکس رفتیم واسه بریدن کیک.. یه کیک مربعی نسبتا بزرگ، قهوهای و شکلاتی.. دورش رو با توت فرنگی تزیین کرده بودن و روش با خامه سفید نوشته بودن: یه خاطرهی خوب! خب اینو گفتم البته😅 واقعا خیلی خوشمزه بود.. داخلش گردو و تیکه های بزرگ موز بود و زیر دندونت طعمشو به وضوح حس میکردی.. دلم میخواست کلشو من میخوردم، اما بعد از خوردن فقط یک دوم سهمم فهمیدم شکلاتش انقدر سنگین بود که قطعا نمیتونستم کلشو بخورم😹 زویی در حالی که ویسکیشو سر میکشید گفت: به نظرم بعد خوردن کیک یکم ملایمش کنیم / ادرین کیک توی دهنش رو قورت داد و پرسید: چیرو؟! / زویی: اهنگو.. / میلن: منم موافقم / کیم: هعی! چطوره اهنگی بزارم که بشه باهاش رقصید / الکس: خیلی موافقم، میتونیم دو به دو برقصیم و این کیک حجیمو یکمی هضم کنیم / نینو: باشه! براتون یه اهنگی میزارم که رمانتیک باشه.. / آلیا: خودتونم بیاین.. بعد جلوی دهنشو محکم گرفت.. آلیا: منظورم این بود که خب.. اونجا وایسید خسته میشید.. بیاین و یکم.. امم.. ورزش کنیم / جولیکا: لابد باید با تو ورزش کنه.. ها؟! / الیا: نه نه.. منظورم اینه که.. / سعی کردم بهترین دوستمو ازون وضع نجات بدم: خیلی خب دیگه کافیه.. نینو میشه لطفا یه اهنگ مناسب پیدا کنی؟ / نینو: همین الان / مرینت: ادرین، الکس، کیم! شمام بلند شین ظرفای کیکو جمع کنین.. جولیکا توهم برامون یکم نوشیدنی بریز.. لطفا😊 / الیا قیافش جوری بود که انگار از غرق شدن نجاتش دادم.. با پاهای لرزون سمتم اومد و زیر گوشم زمزمه کرد: یکی طلبت.. و یه لیوان ویسکی رو تا اخر سر کشید..
با تعجب فقط نگاش کردم و لبخند زدم.. به هر حال دوستا برای همینن دیگه.. خلاصه که بعد از جمع و جور کردن همه چی، بالاخره تصمیم گرفتیم بریم و یکمی برقصیم.. نینو هم رفت و پشت ارگ وایساد.. نینو: خب رفقا، امادهاین؟! / ایوان همونطور که دست میلن رو میگرفت و طرف خودش میکشید گفت: معلومه.. / کیم: برو بریم..🙃 / نینو سری تکون داد و انگشت هاشو به نرمی روی ارگ کشید.. جوری که انگار نوازشش میکرد.. در مدت کوتاهی نوای گوش نوازی بیرون اومد.. (همون اهنگی ک همیشه تو میراکلس برا رقص رمانتیک میزارن😁) همه دو به دو شدن و رفتن وسط.. (الان واسه اینکه جمعیت زیاد بشه، نیتن، مارک، رز، سابرینا، کلویی و کاگامی رو هم در نظر بگیرین ک مثلا دوستا و همکارای ادرین هستن و از اولم بودن فقط من گاف دادم و حضور نداشتن🙄😂) حتی خود نینو هم ملودی رو کوک کرد و رفت وسط.. با زیرکی نزدیک الیا رفت و با خجالت یه چیزی بهش گفت.. الیا هم با لبخند سر تکون داد و دست تو دست هم قاطی جمعیت شدن.. خب اینام رفتن باهم.. حالا چی؟! تنها کسایی که یه گوشه وایساده بودن و اون منظره رو تماشا میکردن، من و آدرین بودیم..! نوشیدنی و کروسان میخوردیم و خودکونو تا حلقوم از گیلاس خفه کرده بودیم.. ادرین بعد از سر کشیدن چهارمین لیوان گیلاسش، با چشمای خمار اومد و روبروم وایساد.. تمسخر امیز نگاش کردم: ببین خودتو به چه روزی انداختی، چقدر میخوری اخه..😒 / ادرین بی توجه به چیزی که گفتم، خودضو بیشتر نزدیکم کرد.. مرینت: چیه؟ / دستشو جلو اورد و در حالی که سعی میکرد از شدت مستی نیوفته، زمزمه کرد: افتخار میدی بریم؟ / مرینت: کجا؟! / آدرین با سر به وسط مجلس اشاره کرد😹 مرینت: چرا من؟! / آدرین فاصله لب هامونو بدون اینکه خبر بده به صفر رسوند و بعد از یه بو*&﷼سه ی پر صدا ولی کوتاه، جدا شد و جواب سوالمو داد: چرا نه؟ / انگشتمو با اکراه چند بار روی لبم کشیدم و ابمیوهی دور لبم رو که از بو&﷼سه ادرین جا مونده بود، پاک کردم.. چشممو چپ کردم و دستشو گرفتم..
Adrrian💚: دستمو گرفت.. کشیدمش و چسبوندم به خودم.. و با چند تا دور ماهرانه، به بقیه ملحق شدیم.. بعد خوردن اون همه نوشیدنی، طبیعتا تو حال خودم نبودم، ولی تلاش میکردم خودمو نگه دارم.. دست چپمو حلقه کردم دور کمرش و با دست راستم، دست چپش رو گرفتم.. اونم دست آزادش رو روی شونم گذاشت و شروع کردیم به رقصیدن.. چرخ میزدیم و بهم نگاه میکردیم.. هیچکدوم لبخند نمیزدیم.. فقط یه نگاه خشک و خالی از احساس.. با خودم گفتم هیچ وقتی بهتر از این موقعیت رمانتیک نیست که بهش بگم دوسش دارم! پس سرمو چند بار تکون دادم و لبخند عمیق و گرمی زدم.. مرینت فقط با همون نگاه خشک زل زده بود بهم و کار رو برام سخت کرده بود.. تو یه حرکت دستم که پشت کمرش بود رو فشار دادم و پاهاش رو از روی زمین بلند کردم.. حالا توی بغلم بود.. آدرین: برام بخند.. موش کوچولو! / مرینت اب دهنش رو قورت داد و یه لبخند زورکی زد.. حدود ۳-۲ دقیقه تو همون حال بودیم.. بعد دیگه خسته شدم و اروم گذاشتمش پایین.. و با گرفتن دوباره دستاش بهش فهموندم که هنوز مونده.. پس به ناچار رقصیدن با من رو ادامه داد.. تو یه لحظه تمام شجاعت و غرورم رو جمع کردم.. یه نفس عمیق کشیدم، به خودم دلداری دادم و قلبمو اروم کردم.. اروم جوری که متوجه نشه، دستمو بردم پشت شلوارم که جعبه رو دربیام.. اما همین که خواستم بیرون بیارمش، مرینت با خونسردی تمام گفت: درش نیار.. / آدرین: چ.. چی گفتی؟ / مرینت: گفتم جعبه رو در نیار / آدرین: یعن.. یعنی چی.. نمیفهمم😅 / مرینت: ادرین.. میدونم تو جیب شلوارت چی قایم کردی.. الان موقعش نیست.. / آدرین: اما اخه.. از کجا؟! / مرینت: چرا فکر کردی میتونی سر یه دزد رو کلاه بزاری پسر جون؟ / (همینجوری که حرف میزنن میرقصنا) ادرین: خ.. خب.. اگه الان نه.. پس.. کی؟ / مرینت: ۳ روز.. ۳ روز بهم فرصت بده فکر کنم / باورم نمیشد به این راحتی ازش شکست خوردم.. اون باهوش تر از اونیه که گول منو بخوره.. آدرین: پس.. ۳ روز دیگه.. ک.. کجا؟! / مرینت: کنار رود سن چطوره؟! / آدرین: خوبه.. و دیگه هیچ حرفی نزدیم..
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دستشویی و کم کردن ضبط وقتی مامان و بابام حرف میزنن توسط بابام و نعره ی من و آبجیم از اون پشت که زیاد کن تو رو جان جدت🤣😅 و نبود اینترنت درد بدیه🥸🤕😁
من غششششششش
*وی دیوانه و سرگردان مانده، از شادی و ناراحتی😐💔
نداشتن نت و دستشویی و عذاب الهی ضبط چون پدر محترمم وقتی میخواد حرف بزنی کمش میکنه و منو خواهرم باید هی بگیم به ضبط دس نزن
وای بابای منم همش این ظبطو کم میکنه من حرصم میگیره😑😂
👍🏻😬🤝🏻
سلام هم درد🥲🖤
بخصوص بابای من که همیشه در حال جواب دادن تلفنه💔😐🥲
آه اینم هس که خیلی رو مخهههه✋🏻☹️
ععع اجی انفالوت کرده بودم🥲🥲
جرررر فدا سرت😂
ایحتمالا گهر کلدی💔🥲🤌🏻
نه داداش دستم خورده بود
ج چ:معمولا با خونه دایی و پسر عموی بابام که میشه پسر دایی مامانم میریم مسافرت و یجورایی میشن رفیق شیشای مامان بابام و مشکلم بچه هاشونه
وای بچه فامیل😑😂
خدایی ادرین میره کما عرررررر دست جیغ هوراااا بیا وسط نانای اصغر و صغرا نانای اکبر و کبری نی نیش ناش نا نیش ناشناس ناشناس نانا نیش نیش
جررر بیا وسططط😐😂📿
اقاااا محرمه ها😐😂
چادر سرتون کنین روضه گوش بدین و سینه بزنین. این چه کاراییه آخه گناه داره😐😂
𝒟𝑜𝓃𝒶
غمگین
| 1 ساعت پیش
چی شد پس؟! مگه شما همونی نبودین ک هعی میگفتین ادرین بره کما؟!😎
خب الانم میخواد بره دیگه 😂
_____________________
عررررر واقعااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟ بگو به خداااا😍😍😍😂😂😂😐
نسلبمثمثتیگث چشایصج اجی موافقم بره کما😂😎😁✌🏻
ماذا فازا؟!😐😂
آجی جان تو خودت تو داستانت هرچی کرم تو وجودت داری سر ما خالی کردی بعد ازش میخوای بهت بگه که بقیه داستان چی میشه 😐🤌🏻🥲
جررررر😂😂
نیایش تو که مارو با داستان خودت بد بخت کردی😢😭😭😭الان قیافه ی منو بینی اشکام سرازیره😢😭دروغ نمیگنم نزدیکم نیستی ببینی😭😭بعد مرضیه هم جدا دهن مارو سرویس کرده😢😭اگه ی زره منو به عنوان آجی های خودتون قبول دارید اینکارو با ما نکنید😢😭می🔫🔫دشون بک🔫ید ولی زود تر دق م.ر.گ شدیم🔫🔫😭😭😢😢
میگم نظرت چیه تا نیومدم بکشمت پارتت بعد رو بزاری بعد آخه چرا بهش جواب منفی بده
نظرم منفیه🙄😂
ب دلایل غم انگیز💔
عالييييييييي بود ❤️❤️❤️❤️ اي كاش ميتونستم بكشمت 😑
مرسی❤
جررر😂
𝒟𝑜𝓃𝒶
غمگین
| 1 ساعت پیش
مرسی❤😃
اینقدر نگاه باعث شد معذب بشم😐 وای خاک ب سرم چادرم کو😶😂
_________________
وایییییی جرررررررررر پارهههه😂😐 خدا نکشتتتت مهلا😂😐 خواهرم تسبیح بدم؟؟📿😂
بده😂
عه نگاهای من بود که😐😂