
سلام این اولین تست منه لطفا ایراداتم رو بگید
از زبان گوندالین یا همون گون(دختر دیپر و پاسیفیکا):سلام اسم من گوندالین پاینزه و اسم پدر و مادرم دیپر پاینز و پاسیفیکا نورثوسته.من یه عمه و یه شوهر عمه به اسم میبل پاینز و گیدن گلیفال دارم.من یه دختر عمه به اسم سارا گلیفال و یه پسر عمه به اسم جیک گلیفال دارم.من با سارا خیلی صمیمیم و اون نزدیک ترین کسیه که دارم.سارا نه تنها دختر عممه بلکه بهترین دوستمم هست.با به دنیا اومدن من و سارا استنلی و فورد از دنیا رفتن.من ۱۲ سالمه و سارا ۱۳ سالشه جیک هم ۱۵ سالشه.من به پسر وندی که اسمش چِیز هست علاقه دارم و فقط سارا این رو میدونه.البته به یکی دیگه هم علاقه دارم اسم اون مایکه.اونم به من علاقه داره.یه بار حتی هم رو ب.و.س.ی.د.ی.م(این چیزایی که میگم همشون واقعین البته نمیدونم مایک بچه ی کیه یا حتی فامیلیش چیه😅فامیلی پسر وندی هم نمیدونم چون نمیدونم باباش کیه😅)سوز و ملودی(زنش)الان صاحب معما کده ی شک هستن.سوز دوتا بچه داره یکی دختر و یکی پسر.دختره اسمش الناست و پسره هم اسمش پیتره.النا از پیتر بزرگتره(نمیدونم چند سال بزرگتره)من برادرم داستین رو از دست دادم ولی یه برادر دیگه هم به اسم فیلیپ دارم.فیلیپ برادر واقعی من نیست اون یه کلونه ولی میتونم برادر خودم حسابش کنم.(باید کمیک معامله رو بخونید بفهمید چه خبره البته هنوز ترجمه شدش زیاد جلو نرفته ولی اگر برید توی پیج سازنده توی اینستاگرام میتونید کمیک رو بخونید البته به انگلیسی)من نشانم دست شیش انگشته و نشانه ی سارا هم دست خرچنگه یعنی من نشانه ی فورد رو دارم و سارا نشانه ی استن رو داره،،،به همین دلیل وقتی به دنیا اومدیم استن و فورد فوت کردن.من با بیل معامله کردم و...(من:گون جان لطفا بیخیال شو گون:چی؟منظورت چیه؟خوب باید ماجرا رو بدونن دیگه!من:پس من واسه چی دارم میگم برید کمیک معامله رو بخونید؟😐گون:خیله خوب باشه بابا🙄😒من:حالا بهت بر نخوره سارا بیاد پدر منو دراره😐گون:نترس چیزیت نمیشه😐من:باشه😐)خوب دیگه همه چیزو گفتم؟فکر کنم اره پس دیگه بریم سر داستان
توصیف داستان از زبان عادی:
سارا و گون داشتن بازی کامپیوتری میکردن.سارا:میگم گون.گون:زر نزن الان میبازم عه عه ای بابا نهههههه!اه خیالت راحت شد؟کشتم حالا باید از اول بازی کنم😒☹😩😐سارا:خیله خوب حالا بدش من نوبت منه😐گون:این انصاف نیست!سارا:خیلیم انصافه حالا بدش من.گون:باشه😩گون دسته رو داد به سارا.گون:حالا چی میخواستی بگی؟سارا:خواستم یه چیزی بپرسم.گون:خوب بپرس.سارا:باشه...خوب...از مایک چه خبر؟😏گون گونه هاش قرمز شد(این شکلی:😳)سارا:چیه ساکت شدی؟😏🤭گون:بابا سارا حالا ما یه غلطی کردیم هی به رومون بیار.سارا:اگر خجالت میکشی باشه الان راجع بهش حزف نمیزنیم ولی بدون که این بحث تموم نشده...گون:یه دقیقه بذار...(گون تلاش میکنه دسته رو از دست سارا بگیره)سار:نه نه نه!الان میبازم!گون:بدش به مننننننن!گون دسته رو از دست سارا میکشه و سارا میبازه.سارا:عوضی.گون:میخواستی از اون ماجرا حرف نزنی.سارا:😒ضد حال😒 گون:خوب خجالت میکشم!سارا:باشه بابا،،،ساعت ۱۱ شب شد من باید برم خونمون(توی خونه ی دیپر و پاسیفیکا و گون بودن)گون:باشه.سارا و گون خداحافظی کردن و سارا رفت.
گون رفت خوابید.
صبح شد.یه نفر داشت در میزد.گون از خواب بیدار شد.گون(با بی حالی):اومدم...گون بلند شد و رفت که در رو باز کنه که دید یه نامه روی دره.گون نامرو خوند:دخترم من و پدرت امروز یکمی کار داریم و الان که داریم میریم ساعت ۵ صبحه.حواست باشه به مدرست دیر نرسی.دوستت دارم.از طرف مامان.گون:وای خاک بر سرم مدرسه!(دوباره صدای در اومد)گون در رو باز کرد.گون:بله؟!سارا پشت در بود.سارا:دختره ی سر به هوا مدرسه دیر شد بدو بریم!گون:تو اینجا چیکار میکنی؟سارا:داشتم کیفمو برمیداشتم که برم مدرسه که زنگ زدن به خونمون از مدرسه بودن بهم گفتن تو(گون)نیومدی به خونتونم زنگ میزنن بر نمیداری ترسیدم برات اتفاقی افتاده باشه ولی حالا میبینم خانم تازه از خواب بیدار شده.حالا این چیزا مهم نیست بدو حاظر شو باید بریم!گون:باشه باشه!
گون رفت حاظر شد و با سارا رفتن مدرسه.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود رفیق،یک تست میسازم و معرفیت میکنم
خیلی ممنون سینون
دیدمش تستتو خیلی ممنونم ازت ^-^
سلآم عمه جان حالت چطوره گلم
هه هه خندیدم 😐
عاااالی بود
ها؟😐
ممنون😚
خوب بود
ممنون
خوب بود
ممنون میبل
من کمیک معامله رو خواندم این یکی هم عالی بود
ممنون