سلامم این داستان رو من با یه نفر نوشتم البته کامل نیس ، اگه خوشتون بیاد پارت بعد هم میزارم.... لطفا حمایت کنید^-^
مثل همیشه خونه غرق سکوت بود. مامان که تو شرکت سرکار بود منم بیحوصله مشغول خوندن کتاب بودم و به حرفایی که مامان زده بود فکر میکردم. هوم یکی از فامیل هامون جادوگر بوده پس منم میتونستم جادوگر شم؟ از زندگی یکنواخت خسته شده بودم مخصوصا که کلا با خانواده مادری قطع رابطه کرده بودیم و مامانم همیشه از رفتار عجیب اونا بد میگفت. بعد از فکر کردن بیش از حد قطعا ذهنم استراحت میخواست ناخوداگاه چشام داشت بسته میشد که صدای خوردن چیزی به شیشهی پنجره باعث شد بیوفتم.
این چه کوفتی بود؟
پنجره رو باز کردم و با دیدن یه جغد قهوه ای که پخش زمین شده یک لحظه خشکم زد. توی لندن اون هم این ساعت از ظهر ، قطعا جغدای کمی پیدا میشن که صاف بخورن به شیشهی یه خونه.
با تعجب رفتم تو حیاط تا ببینم سالمه یا نه ولی تا رسیدم پیشش بلند شد و نامه ای که به نوکش داشت رو توی دستم گذاشت و بعد هو هو هو کنان پر زد و رفت.
جغدی که نامه میاره؟امروز خیلی عجیبه. معلومه که عجیبه. اصلا با عقل جور در نمیاد.
با این حال سعی کردم نسبت به جغد نامه بری که انگار توی قرن ها پیش گیر افتاده بود بی تفاوت باشم. نگاهی به نامه انداختم و با دیدن اسمم شوکه تر از قبل شدم.
برای من که هیچوقت نامه نمیومد. رفتم داخل خونه و نامه رو با کنجکاوی باز کردم. شروع کردم به خوندن...
متن نامه همچین چیزی بود :
سرکار خانم اشلی میلر ، بدین وسیله به اطلاع میرسانیم که جای شما در مدرسهی علوم و فنون جادوگری هاگوارتز محفوظ است فهرست کتاب های درسی و وسایل مورد نیاز دانش آموزان ضمیمه ی این نامه است. آغاز سال تحصیلی جدید اول ماه سپتامبر است. خواهشمند است حداکثر تا روز سی و یکم ژانویه جغدی برایمان بفرستید. منتظر جغد شما هستیم.
با تقدیم احترامات
مینروا مک گونگال (معاون مدرسه)
اگه از دیدن یه جغد نامه رسان و نامه ای که به اسم خودم باشه چندان تعجبی نداشتم ، با خوندن نامه تبدیل به کسی شدم که انگار از هیچ چیز سر در نمیآورد.
هاگوارتز؟مدرسهی جادوگری؟آغاز سال تحصیلی جدید؟باید جغد بفرستم؟یعنی چی؟
میدونستم اگه به مامان این نامه رو نشون میدادم با مخالفت شدید اش و مقایسه شدن با خانواده مادری عجیبم مواجه میشدم اما اونقدر درگیر این نامه شدم که حاضر شدم منتظر مامان بمونم تا حداقل یکی از هزاران سوالی که توی ذهنم به وجود اومده بود رو بپرسم.
صدای در رو که شنیدم با عجله سمت راهرو رفتم و خیلی مضطرب سلام کردم و منتظر شدم تا مامان لباس هاش رو عوض کنه. بعد از چند دقیقه خیلی سریع متوجه شد چیزی رو ازش پنهون میکنم که موجب استرسم شده. پس سریع پرسید :
_اشلی!چیزی شده؟چرا یه جا بند نمیشی؟
+مامان میشه یه سوالی ازتون بپرسم؟
_بپرس
+اممم شما میدونید هاگوارتز کجاست؟
_چی؟دوباره بگو!
+هاگوارتز...چیز بدی گفتم؟
_اشلی ، میخوام صادقانه جوابمو بدی! در مورد این اسم مسخره کجا شنیدی؟!
+توی نامه
_نامه؟کدوم نامه؟
+امروز یه جغدی خورد به شیشهی پنجره و نامه رو انداخت و رفت...روی نامه اسم من نوشته شده
_نامه رو بده ببینم
+اینه
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
25 لایک
باحااااال
مرسیی ، ولی من دیگه ادامش ندادم 😂 نشد متاسفانه
ای بابا
من خیلی خوشم اومد و مطمئنم یه عالمه آدم دیگه خوششون میاد . ادامه بدی دنبال کننده هات زیاد میشه
میدونی من اینو با دختر خالم شروع کردم و بعدس گذاشتیمش کنار اگه یه وقت خواستم ادامه بدم حتما اینکارو میکنم اوهوم موافقم خیلیا خوششون اومد
اره خیلی باحاله
بیوتیفول🖤
♡
به زور پیداش کردم ...تو گوگل سرچ کردم امد 😹🤳
عالی بود 😄💜🌱
❤❤🌝🌝
خیلی خوبه
اما خیلی بد شد من اینو خیلی دیر پیدا کردممم
ولی میخونمش
🥺❤
عالللللللی پرفکتتت🍓😐🥺
ممنونننننن🧚🏻♀️🥺
عالییییی^^
❤❤🌝
عالییییی^^
💜🌝
خیلی قشنگه😍
ممنونن
عالی بود 😃🌸
مممنون اگه دوس داشتی به پارت بعدم سر بزن
سر زدم 🙂🦋
عالیییی🍫💗منتظر پارت بعدی میمونم🍓💓
🌝🌝❤❤