13 اسلاید چند گزینه ای توسط: 작가: انتشار: 2 سال پیش 2 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
بهتون قول قول میدم که از پارت بعد همه چیز هیجانی تر بشه🙃
شخصیت های این پارت(علامت کنار هر نفر نشون دهنده اینه که اون داره حرف میزنه.وقتی هم که _« رو میزارم یعنی که اما حرف نمیزنه بلکه تو ذهنشه و فقط ما میبینیم)(اِما_ اریک+ سلستیا×)
_هوفففف حوصلم سر رفت😪.....آها یه چی یادم اومد😃بزار گوشیمو بردارم📱خب بزا ببینم.....نه این نی....اینم خوب نی😕....این خوبه😁🎶......دیش دیش دیش دیش اااااا بیا وسط 😙
_«این گونه شد که جو گیر شدم و پریدم رو تخت🙂❤️
آها دست و دلم می لرزه نبینمت یه لحظه لبات اگه بخنده به گریه هام می ارزه شب شد و گیج و م.س.ت.م در خونتون نشستم سوگل یه نگا کن من به ساز تو برخصم💃🏻.....حالا تو چشمات یه عشقه میباره چیکه چیکه حالا قر تو کمرم فراونه نمیدونم کجا بریزم بگو همینجا همینجا🤭
*دو ساعت بعد*
_«نور پرداز ها روشن🔆
بهترین آهنگ پخش شود🎶
و حالا من شروع به خواندن میکنم🎤🎶
*3 دقیقه دیگه که آهنگ تموم شد*
+به به اصن عالی😒👏🏻شما اصلا برو خواننده شو اگه اینقدر میخوای بخونی😐
_خوب بود نه😃؟؟؟
+اینقدر خوب بود که صدای زیبای شما تا صد کوچه اونور ترم رفت😐
_ضد حال😐
+خیلی خب بابا.میخواستم اینو بگم که اون دوستت میخواد بیاد اینجا😒
_هی اون اسم داره😠
+خب اسمشو یادم رفته
_سلستیا جون خودم😠
+خیلی خب سلستیا جونت قراره بیاد😒
_نمیشه نیاد😕آخه کلی آهنگ دیشب دانلود کردم که باید گوش بدم😕
+به من چه خودت بهش بگو😐
_هووووفف باشه😒حالا تو چطور فهمیدی😕
+اینجوری که وقتی شما داشتی هوار هوار آهنگ میخوندی زنگ زد منم جوابشو دادم😐
_اوووووو.....آها باش😐
_«یه نگا به دور اطرافم کردم دیدم چه ویرانه ایه اتاقم😳
انگار توش بمب ترکوندن😐
خب پس بهتره دست بکار شم😁
_«تو فقط تختو نگا شبیه آش پتو بالشته😂 بفرمایید نوش جان کنید😹
_«یا مثلاً این میز تحریر و کامپیوتر عزیزم که جای سوزن انداختنم نداره😂
خب دیگه بقیه جاها و نشون نمیدم که دیگه زیادی شلوغه😅
*5 ساعت بعد*
_«خب دیگه بعد از کلی چپوندن....یعنی چیزه سعی و تلاش بلاخره تموم شد😪
_«حالا بریم برای رفع خستگی کمی دهنمان را تازه و خوشمزه کنیم😋
+خسته نباشی واقعا😐
_همچنین😊
+😐
_چرا اونجوری زل زدی به من😐
+واقعا به این میگی تمیز کردن😐
_مگه چشه😐
+اینشه
_«یهو دیدم در یکی از کمدامو باز کرد یهو همه وسایلایی که چپونده بودم ریخت و لو رفت😳
+میدونستم بازم اینجا یه چیزی چپوندی😒
_«خب چیه تو میتونی این همه وسیله رو یه جا جا بدی😕
+اولا که اگه نمیتونی از اول اتاقتو بهم نریز تا مجبور نشی بعدشم منو که میدونی با این قدرتم عمرا اگه نتونم. از این سنگین تراشم انجام دادم😌
_«اصلانم ربطی نداره🙁.....بعدشم آقای قوی اگه راست میگی بیا جمع کن ببینم😏
+اممممم چرا اونوقت؟؟؟؟😐
_«برای اینکه قدرتت به منم ثابت شه داداش گلم😈
+خیلی خب
_«رفت سمت وسایلام نمیدونست از کجا شروع کنه🤭
بلاخره از بعضی از کتابام شروع کرد
+چه کتابای چرتی داری😐
_«بعد دیدم وقتی برداشتشون و دور و ورشو دید با خودش گفت حالا اینارو کجا بزارم😐
*10 دقیقه دیگه*
+ایییییی دیگه کم آوردم خسته شدم کلافه شدم😫باشه بابا تو خوبی
_«منم که تو تختم دراز کشیده بودم و داشتم بهش نگاه میکردم
_تا تو باشی دیگه به من گیر ندی😏
+هوووففف باشه غلط کردم😒کلی کار دارم تو هم منو گیر آوردی😒
_به سلامت😏
خب دیگه حالا چیکار کنم؟؟؟🤔
_«اوووممممم چطوره یکم برم تو بالکن🙂
اوکی پس برم👍🏻
وای چقدر هوا خوبه😌☁️
وای اونجا رو چقدر پرنده😃چقدر قشنگن🕊️
امروز 31 اکتبر و اخر تابستونه و همینطور هالووین🤤🎃بزارین یه عکس از بچگیام براتون بزارم😁
_«این منما تو بچگیام وقتی هالووین بود🙂
در همین حال دلم خواست یه آهنگ خیلی خوب گوش کنم و کم کم رفتم تو حس😌.....
*یک ساعت بعد*
×الو الوووووو کجایی اِمی جونم الوووووو خرگوش کوچولوی من الو اِماااااااا
_هان ها چی شده من کجام بالکنم آها خب اممممم چیکار کنم لیاحلسرپکنبردوتییتتییژم(الان مثلاً حول شدم😐)
×ای بابا دخی به خودت بیا منم سلستیا😐
_وایییییییی دختر چقدر خوشگل کردییی😍
×ما اینیم دیگه😌تو هم برو آماده شو میخوایم بریم بیرون😉
_کی من؟اها باشه الان میرم......اممممم راستی کجا میخوایم بریم؟
×سوپریزه😁
_بگو دیگه🥺
×نچ
_خیلی خب بابا باش😒
_«با سرعت رعد رفتم سراغ کمد خویش و دنبال یه لباس خوب گشتم🚪
_خب این نی.....نه از این اصلا خوشم نمیاد......نه این خیلی کهنه است......اینم نچ
_«همرو هم قشنگ و زیبا پرت میکردم روی سلستیا تا بلاخره تونستم یه لباس پیدا کنم😁آخه سلستیا بهم نمیگه کجا میخوایم بریم که یه چیز مناسب پیدا کنیم😐
×خب تموم شد؟؟؟؟😐
_وایییییییی دختر چقدر خوشگل کردییی😍
×ما اینیم دیگه😌تو هم برو آماده شو میخوایم بریم بیرون😉
_کی من؟اها باشه الان میرم......اممممم راستی کجا میخوایم بریم؟
×سوپریزه😁
_بگو دیگه🥺
×نچ
_خیلی خب بابا باش😒
_«با سرعت رعد رفتم سراغ کمد خویش و دنبال یه لباس خوب گشتم🚪
_خب این نی.....نه از این اصلا خوشم نمیاد......نه این خیلی کهنه است......اینم نچ
_«همرو هم قشنگ و زیبا پرت میکردم روی سلستیا تا بلاخره تونستم یه لباس پیدا کنم😁آخه سلستیا بهم نمیگه کجا میخوایم بریم که یه چیز مناسب پیدا کنیم😐
×خب تموم شد؟؟؟؟😐
_اری😊خوچمل شدم؟؟؟
×😲😲😲
_چی شده؟؟؟😐
×با اجازت من برم افق محو شم😐
_م.س.خ.ر.ه بازی در نیار بگو خوشگل شدم یا نه😐
×مشحر شدی😲
_محشر منظورت بود نه😐
×اره همون خب دیگه بریم راننده منتظرمونه🙂
_رانندههههههه😲
×اره دیگه همون قدیمیه ویلی
_اها اون آخه داداشم بفهمه .....م میده
×نترس بابا نمی فهمه😏
_خیلی خب باشه بریم😐خب بای بای داداشی ما رفتیم
+خیلی خب به سلامت✋🏻
_«رفتیم و سوار ماشین شدیم🚗.....
-اااا سلام ویلی....چقدر تغییر کردی شبیه یاکوزا(همونایی که توی ژاپن هستن با یه عینک آفتابی) شدی😐
×ولش کن بابا تو حال خودشه
_«تو راهم سعی کردم از زیر دهان سلستی حرف بکشم بیرون که نشد😐...
×خب دیگه بیا بریم تو
-باش
_«وقتی رفتیم داخل یهو دیدم ..........
پارت بعد بزودی:)
13 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)