درباره دختری زیبا و درسخون که میخواهد به آرزوهایش برسد
در یکی از روستا های دور افتاده ایران دختری زندگی می کرد که اسمش (آسو به معنای شفق بود) او ۱۴ سالش بود و پدرش ۶۷ ساله بود و مادرش ۳۹ سالشه. پدر دختر آدم پیری بود مادرش که مجبور به این ازدواج شده بود افسره بود ولی به روی خودش نمیاورد و دختر یک برادر کوچیک تر داشت. آسو خیلی اذیت میشد باید پیاده تا مدرسه میرفت ولی دختر باهوشی بود موبایل اوینا نداشتم و خانوادش زیاد باهاش صحبت نمیکردن برای همین همیشه دختر آرومی بود و خوش اخلاق بود و همه اون دوست داشتن صدای خوبی داشت و خیلی کتاب میخوند و همیشه کتابخونه بود و کارنامش ۲۰ بود ولی... این برای راضی کردن مادرش کافی نبود اون همه این کارها رو میکرد تا مادرش ازش راضی بشه ولی هر کاری میکرد مادرش خوشحال نمیشد و اون میخواست دکتر یا مهندس بشه تا آرزوی مادرش رو براورده کنه (اخه چقدر مهربونه )
آسو در ۱۴ سالگی تونست بهترین دانش آموز کل استان بشه و اون خب بخاطر تنهایی خیلی حوصلش سر میرفت پیش دوستاش و اونا آهنگ های زیبا ولی عجیبی براش میزاشتن و اونا آهنگ های گروه بی تی اس بود ولی خب چون توی روستا زندگی میکرد و الان هم توی خوابگاه مدرسه تیزهوشان هیچ وقت درباره اونا چیزی نمیدونست آسو کم کم تونست زبان کره ای و ژاپنی رو با استفاده از کامپیوتر های مدرسه و کتاب ها یاد گرفت و خیلی باهوش بودو تونست برای آمتحان تیزهوشان کلاس دهم امتحان بده و قبول شد بهد از سه سال ......
آسو:بلاخره تونستم بعد از این همه زحمت و تلاش برای دانشگاه آماده بشم. هیچ وقت هم فکرش هم نمیکردم بلاخره بتونم توی دانشگاه کره ای قبول بشم ولی.... پدرم قبول نکرد و اجازه نداد که من برم کره 😢 خیلی واسم سخت بود و نمیدونستم باید چیکار کنم بعد از این همه زحمت و تلاش برای بورسیه این جوری بشه باید یک کاری میکردم. کار سختی بود ولی باید انجامش بدم با مادرم حرف زدم گفت تو حتما باید به آرزوهات برسی من با پدرت حرف میزنم و سعی میکنم یکی از فامیلامون که برای تجارت میره اونجا بهش میگم بهت سربزنه نگران نباش انگار روی دلم آب یخ ریخته بودن 😪😪
مادرم با پدرم حرف زد و اون بلاخره قبول کرد بشرط اینکه من با حجاب باشم و چادر بپوشم و با هیچ پسری حرف نزنم (انگار رفته بودم برا این کارا رفته بود دانشگاه بابا جووون 😒😒😒😒) خلاصه کارام رو کردم و بلاخره بعد از همچی تونستم بلیت بگیرم رفتم پیش دوستام بهم گفتن اون آهنگ ها هست یادته بچگی گوش میدادیم اگر رفتی اونجا حتما برو کنسرت و سعی کن برامون امضا بگیری از بی تی اس خواهشا 🙏🙏🙏 ولی.... من.. من هنوز موبایل نخریدم و نمیدونستم چی شکلین ببخشید 😪😪 دوستام: نگران اون نباش خب تو باید اول و آخرش بخری بریم فردا بخریم نگرا نباش عزیزم بهت نشون میدیم
رفیتم خرید و بهم نشونشون دادن ولی خیلی شبیه هم به نظر میرسیدن و خب من چیزی نگفتم و بلاخره بعد از اینا قرار بود برم فرودگاه بلاخره بدبختیم تموم شد دیگه من میتونم یکم هم که شده استراحت کنم و از زندگی لذت ببرم تا الان انقدر خوشحال نشده بودم 😊😊 کتاب های توی هواپیما کتاب های درسم رو در آوردم و شروع کردم به خوندن و خوابم برد😴😴 با صدای فرود هواپیما بیدار شدم و در حین پایین آمدن نفس عمیقی کشیدم و برای پدر مادرم و دوستام پیام دادم و بهشون گفتم که رسیدم سئول 😍😊😊😊
تاکسی گرفتم و رفتم کارای ثبت نام و خوابگاه رو انجام دادم و رفتم خوابگاه و استراحت کروم خیلی خسته بودم. روز بعد رفتم برای کنسرت بی تی اس که قولش رو به دوستام داده بودم رو گرفتم و رفتم و توی شهر چرخی زدم و دو روز دیگه مونده بود تا دانشگاه شروع بشه رفتم وسایل ضروریم رو خریدم و رفتم دنبال کار پاره وقت بگردم 😊😊
تاکسی گرفتم و رفتم کارای ثبت نام و خوابگاه رو انجام دادم و رفتم خوابگاه و استراحت کروم خیلی خسته بودم. روز بعد رفتم برای کنسرت بی تی اس که قولش رو به دوستام داده بودم رو گرفتم و رفتم و توی شهر چرخی زدم و دو روز دیگه مونده بود تا دانشگاه شروع بشه رفتم وسایل ضروریم رو خریدم و رفتم دنبال کار پاره وقت بگردم 😊😊
من یادم رفت بگم (آسو از دوستاش تونست یاد بگیره چجوری بیزینس راه بندازه و چجوری میکاپ درست کنه و آشپزیش خوب بودو توی دفاع شخصی حریف نداشت با اینکه هیچ جایییی تمرین نکرده بود ) 😁😁😁
خب این پارت رو همین جا تموم میکنم امیدوارم لذت ببرید و اینکهدر هر ات چند قسمت از کودکی آسو میزارم و حتما نظر بدید 😊😊😊 نظر شما باعث پیشرفت و خوشحالی ما میشود 😍😍😍
لایک و نظرات فراموش نکنید لطفا 💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)