گفت و گو

خب...امم درباره رمان باید بگم من احساس کردم که خیلی ها دوسش ندارن و تصمیم گرفتم ادامه اش ندم و از تستچی برم یعنی کلا برم،ولی...نظرم عوض شد. و درباره بی نظمیم...من بچه ها به ترکیه مهاجرت کردم و..تصمیم دارم اینجا بمون. و من مشغول چیدن و خرید و آشنا شدن با کوچه و پس کوچه..کلا سرم شلوغ بود.

و...از اونورم آرژی پیدا کردم که معلوم نیست از چیه. خلاصه باید بگم خیلی خیلی معذرت میخوام...میدونم این بی نظمیم هیچ جوره بخشیده نمیشه...ولی...دارم ادامه رمان رو مینویسم و ادیتش میکنم تا در اختیار شما بزارم.

ازتون خواهش میکنم یکم دیگه صبر کنید من دوتا پارت قرار برای شما بزارم. میدونم...حق اینکه ازتون بخوام صبر کنید رو ندارم...ولی ازتون خواهش میکنم... و...امیدوارم هنوزم بین شما پذیرفته شده باشم..

و رمان....میدونم یکم چرت و پرت و شایدم موضوعش براتون تکراری باشه،ولی من واقعا این رمان رو دوست دارم و دارم.تمام احساسمو پای این رمان میزارم. مرسی که لایک میکنید،نظر میدید مخصوصا یکی که میدونم شیفته این رمان شده و هی غز میزنه که چرا پارت بعدش رو نمیزارم.

و راستش من دست تنهام و کسی رو ندارم که ازش کمک بخوام و بهم بگه چهجوری باشه و فلان. از شما میخوام کع هر چیزی که به ذهنتون میرسه رو برام بنویسید تا من در پارت های بعد اضافشون کنم. مطمئنم که رمان عالی از آب در میاد. و هیچ دوست ندارم بگید نظرات من بد و اینا.هر چیزی هر چیزی که به ذهنتون خطور کرد سریع یادداشت کنید و..برای من بنویسید

خب...بازم بسیار بسیار متاسفم. میدونم بی نظمم و هی بهونه میارم و باعث مشم شما تو خماری این رمان بمونید ولی اگر شرطی که گذاشتمو انجام بدید با کمک شما میتونم زود به زود پارت بعدش روبزارم.

دوستون دارم خیــــــــلی زیاد. ❤❤❤

امیدوارم اینجا...دوستان زیادی پیدا کنم .... و باهاشون حرف بزنم. راستش نمیخوام ناراحتتون کنم ولی...نیاز دارم با یکی حرف بزنم.کی بهتر از شماها. من زیاد...دوست زیادی ندارم..برای همین همیشه...دوست دارم هم جا که میرم دوست پیدا کنم.