
سلاااااااااامممم😄😄😄
لیدی باگ از این حرف دکتر خیییییللییی خوشحال شد در حدی که داشت از خوشحالی پرواز می کرد چون تو این مدت از شدت نگرانی از پا کلا در اومده بود. بعد از این خبر دکتر و معاینه کامل کت نوار به طرف هتل رفتن. وقتی رفتن تو اتاق لیدی باگ مثل همیشه کت رو مجبور کرد که رو تخت دراز بکشه (لازم به ذکر هست که الان ساعت ۴ بعد از ظهر هستش) کت: بانوی من تروخدا بزار بشینم ز.خ.م.ب.س.ت.ر گرفتم از بس خوابیدم🧐 لیدی: خخخخخخخخخخخ(در حال چرت زدن) کت: بانوی من؟ لیدی: ها؟ چی؟ چیزی شده؟ کت: نه فقط گفتم که.... چیزی نیست 😁 لیدی: مطمئنی؟ کت آره😁 لیدی: خیلی خب برم برات یه چیزایی درست کنم بخور😊 کت: لیدی باگ؟ می گم که از شدت خستگی رنگت پریده می خوای تو استراحت کن من برات چیزی درست کنم. لیدی: به هیچ وجهههههه😠😠 اصلا و ابدا 😾 کت: 😨😨 باشه باشه حالا چرا عصبانی میشی😅 لیدی: وای شرمنده نمی خواستم سرت داد بزنم فقط دلم نمی خواد دوباره بلایی سرت بیاد کت: نگران من نباش من عالیم اما تو خیلی خسته به نظر میای🙂 لیدی: نه من خسته نیستم من حالم خوبه🤒 (درحالی که از شدت خواب چشماش رو با زور نگه داشته 😐 خب چرا انکار می کنی مثل آدم بگو که خسته ای🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️) لیدی: و دیگه بحث کردن با من رو کنار بزار و استراحت کن منم میرم برات ماکارون درست کنم کت: آخه... لیدی: آخه بی آخه کت: آآآهههه چقدر لجباز😒... چقدرررر... فوق العاده و توقف ناپذیر😍 و لیدی باگ رفت آشپز خونه و شروع کرد به درست کردن ماکارون ها چون خسته بود به جای شکر نمک و به جای وانیل جوش شیرین و به جای پودر کاکائو فلفل سیاه پاشید🤢 و متاسفانه همه مارون ها سوخت... دیگه نتونست دووم بیاره و بر گشت پیش کت. کت: خب؟؟؟ لیدی: وای اصلا نپرس که همشون به فنا رفتن😢 کت: اشکال نداره بیا یکم بشین... و رفت و پیش کت نشست کت: ببینم... چرا خسته بودنت رو پنهان می کنی؟ لیدی: نه من خسته... کت: انکار نکن می دونم که خسته ای لیدی: آآآآههه می دونم گربه من دارم از خستگی م.ی.م.ی.ر.م و کم مونده همینجا ولو بشم بخوابم کت: خب پس چرا استراحت نمی کنی؟ لیدی: چون گرسنگی از یه ور و نگرانی سلامتیتواز ور دیگه باعث شده که نتونم بخوابم.... کت: اوه.... ببین لازم نیست نگران من باشی شنیدی که دکتر چی گفت م حالم خوبه پس از این جهت خیالت تخت تخت😃و برای گرسنگیت من نمی تونم کمکت کنم اما پلگ می تونه😃 یه بار برام همچین پیتزا درست کرد که کم مونده بود انگشت هام رو بخورم😋 لیدی: واقعا؟ پلگ مگه آشپزی بلده 🤨 کت: آره😃 پس چی فکر کردی😏 لیدی: خیلی خب آشپزخانه در اختیار تو و پلگ با خیال راحت غذا درست کنید تا من بدم تو پاریس یه گشتی بزنم ببینم همه چیز سر جاش هست یا نه😌 کت: باشه بانوی من😄 فقط تا یه ساعت برگرد😃 لیدی: باشه پس من رفتم راستی هتل رو به آتیش نکشین ها! کت: 😂😂😂 نگران نباش😁 لیدی: من رفتم
کت: خدا حافظ😻 لیدی باگ رفت بیرون و کت نوار هم رفت آشپز خونه کت: پنجه ها داخل! پلگ: وای چقدر دلم کممبر می خواد😋 آدرین: بیا اینم پنیر پلگ: لیدی باگ کوش؟ آدرین: رفت بیرون گشت بزنه بیاد پلگ: خب... می دونستم که خیلی به فکرم هستی و نمیزاری که من بدون پنیر بمونم😭😭😭 آدرین: خبببب اونم هست😅 ولی موضوع اصلی یه چیز دیگه اس😁 پلگ: 😑😑😑😑 حالت موضوع اصلی چیه؟ آدرین: یادته برتن پیتزا درست کرده بودی؟ پلگ: آره آدرین: الان میتونی دوباره درست کنی؟ پلگ: مالیات داره آدرین: چند تا پنیر می خوای؟😒 پلگ: ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۸... آدرین: صبر کنننننننن چی داری می گی؟🙄😵🤕🤨 پلگ: باشه فقط ۱۰ تا پنیر آدرین: حالا شد یه چیزی و دوتایی شروع کردن به درست کردن پیتزا که به محض اینکه پیتزا هارو تو فر گذاشتن لیدی باگ اومد لیدی: گربه؟ غذا آماده است؟ آدرین: پلگ تبدیل گربه ای! کت: سلام کفشدوزک 😎 لیدی: غذا آماده است؟ کت: تازه گذاشتم تو فر ۴۵ دقیقه باید صبر کنی 😉 لیدی: تا به حال آشپزی پلگ رو ندیده بودم😅 کت: نگران نباش خیلی خوشمزه درست می کنه🤤 لیدی: هر جور تو میگی🙂😄 و دوتایی صبر کردن و صبر کردن و صبر کردن و صبر کردن و صبر کردن و صبر کردن و صبر کردن و صبر کردن و ....(در حال کش دادن داستان😁 برو اسلاید بعد😀)
که انتظار ها به پایان رسید بعد از ۴۵ دقیقه غذا آماده شد و دوتایی شروع کردن به خوردن🍕🍕🍕🍕🍕 آره خلاصه غذا رو خودن بت هم کمی صحبت کردن تا اینکه ساعت شد ۱۰ شب که طبق معمول لیدی باگ کت نوار رو خوابوند رو تخت و خودش روی صندلی نشست حدود پنج دقیقه گذشته بود که لیدی باگ خوابش برد کت:😐😐😐 خدایا اگر لیدی باگ مامان من بود فکر کنم هیچوقت یه سرما خوردگی کوچولو هم نداشتم🫡 ولی تا به حال ندیده بودم که اینقدر نگرانم باشه🥹🥹 از شدت نگرانی هم خسته شده... آههههه ع.ز.ی.ز.د.ل.م 🥹🥺🥺 گربه سیاه دید که کفشدوزک رو صندلی خوابش برد بلند شد و لیدی باگ رو گذاشت روی تخت و خودش هم روی صندلی نشست و همونجا خوابش برد صبح ساعت ۸ بود که کت دیگه نتونست بخوابه بلند شد و تصمیم گرفت برای لیدی باگ صبحانه آماده کنه. یه صبحانه خوشششمزه آماده می کنه (بچه ها می دونم این نامردیه محضه که به ما از این غذا ها نمیدن اما تو پارت های بعدی براتون جشن می گیرم و به این دوتا نمیدم😁😉) کت: کفشدوزک؟ کفشدوزکی؟ لیدی: 🥱🥱🥱🥱 سلام گربه... چی؟؟؟!؟!!!!!؟!؟ من رو تخت چی کار می کنم😨 چرا زود بیدار شدی مگه بهت نگف..... که کت حرفش رو قطع می کنه کت: یه لحظه آروم باش😊 چرا این همه نگران میشی؟ من حالم خییییلللیییی خوبه😀 لیدی: شرمنده😟 یه لحظه... تعجب کردم خب... می دونی😅 حالا بگو ببینم من چطوری اومدم رو تخت؟ کت: بعد از اینکه منو رو تخت خوابوندی خودت رو صندلی خوابت برد دیدم که این چند روز خیلی خسته شدی گفتم بزارم رو تخت بخوابی منم رو صندلی خوابم برد و تقریبا ساعت های هشت از خ خواب پا شدم و برات صبحانه آماده کردم 😁 لیدی: ممنونم😊😊
و صبحانه رو که خوردن از هتل اومدن بیرون... کت: بانوی من؟ لیدی: بله؟ کت: ممنونم بابت همه چی... اگه تو نبودی الان منم نبودم😻 لیدی: من کاری نکردم برات کت: این طوری نگو لیدی: الان حالت کاملا خوبه نه؟ کت: عالیم... خب بهتره دیگه بریم خونه هامون و تو هم یکم استراحت کن😉 لیدی: باشه و کت نوار دست لیدی باگ رو می ب$و&*س=/:؛ه و میره و لیدی باگ هم با چشمانی که از تعجب برق می زد به رفتن که نگاه کرد و خودش هم برگشت خونه😁
ممنونم که تا اینجا باهام همرا بودین و اینکه شرمنده بچه ها چیزی به ذهنم نرسید که بنویسم تا پارت های بعدی خداحافظ😘 راستی برو نتیجه چالش داریم😉
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی عاجی😊😊😊😊
منتظر خیانت میمانم
مرسی آجییییییییی جونم😘😘😘😘 نگران نباش یکیشو آماده کردم ماه😄 البته اگه خودت هم نظری داری حتما بگو😽
😊😊😊
پارت بعدی
میزارم به زودی😁
به زودی یعنی کی ؟ 😐
یعنی آآآآمم یکی دو روزه😁😁
و در ضمن.... اونی که باید پارت بده تویی نه من تو پروفایلت فسیل شدم... منتظر پارت پنجم هستم 🤨🤨
تو صفه آجی 😂
عاليييييي بود 💞💞💞 خوشحالم كه بررسي اش كردم 😆
ج چ : غذاي ايراني فقط قورمه سبزي 😂
مرسی آجی😘😘😘😍
واقعا آجی تو برسیش کردی😃😃😃
به روی چشم😘
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
ببخشید چند پارت قبل رو نخوندم خونه نبودم
هر چی میلته فقط خوشمزه باشه ار چی هست
مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی آجی خوشگللللللم🥰🥰🥰🥰🥰😍😍😍😍😍😍😍😍😍
پس برات چیز های خوشمزه ای میارم😘😉
قربونت برم
ببین اصلا هر غذای ایرانی مثل کله پاچه،😂جلو کباب و ... بزار تو مهمونی مثلا تو مهمونی آشپز های ایرانی اومده بودن فرانسه غذای ایرانی درست کنن مطمئم فرانسوی ها غذای ما را دوست دارند😂😃😃😁
برم باهاشون صحبت کنم ببینم میان آشپزی کنن یا نه😉
افرین😂
ج.چ : اسموتی شکلاتی ، کیک شکلاتی ، بستنی شکلاتی ، کاپ کیک شکلاتی ، پیتزا پپرونی ، نوشابه سیاه ، دلستر هلو ، سوپ سفید قارچ ، چیپس نمکی ، کرانچی پنیری و فلفلی ، پفیلا ، کروسان شکلاتی ، چی پلت ، کتلت ، سیب زمینی سرخ کرده ، چیز برگر ، همبرگر ، ساندویچ کالباس ، شیرکاکائو و دوغ .
اینها فراموش نشود 👆👆👆😐
اولین لایک و کامنت
پارت 5 هم آمد سر بزن
عالی آجی
😘😘😘