*عشق خجالتی من*p7

...از زبان جین هو:هوسوک بلندشد و با جونگ کوک دست داد نزدیک بود الان لو برم و جونگ کوک بفهمه به بهانه دستشویی هوسوک رو کشوندم تا باهاش حرف بزنم و چیز اضافی نگه داخل دستشویی شدیم هوسوک سرشو جلو آوردو گفت:چیشده =بهش نگو ÷چرا نگم چندسال پیش من بودم ‌که هرجا میرفتیم بهت میگفتم بهشون نگو بعد تو بداخلاق میشدی و میگفتی به درک مگه کین میخوام بفهمن حرف مردم یه مشت چرت و پرته ..اخم کردم و انگشت اشاره مو روی دهنم به علامت اینکه ساکت شو گذاشتم =هیس میخوای بشنوه ...من از اون موقع خیلی تغییر کردم اینو بفهم جانگ هوسوک ..دست به کمر شد یه تای ابروش رو بالا داد وگفت:ازش خوشت میاد نه؟؟ =به قول خودت ع.شق شدن من محال ممکنه ولی خب چیکارکنم مگه دست خودمه این هم فقط یه ک.اش کوچولو هست میفهمی کوچولو!!!

:حالا کوچیک بزرگش فرقی نداره این پسره اگه آدم باشه تورو همونجور که هستی می‌پذیره =آدم خوبی هست :اگه خوب هست پس بهش بگو..نالیدم و گفتم:الان زود هست بعدا میگم :باشه ....از زبان جونگ کوک:دوستش یه چیزایی داشت میگفت که جین هو پرید وسط حرفش و نزاشت بقیه حرفشو بگه رفتاراش منو داره خیلی شکاک میکنه برام سوال شده اگه جینی اسم دخترش هست پس چرا هوسوک شی اونو جینی صدا کرد؟ زودتر باید سر در بیارم که چه اتفاقی افتاده......از زبان جین هو:یک ماه گذشته و از خوش شانسیم تونستم رازم و نگه دارم جونگ کوک امروز قراره بخاطر پروژه ای که تو دانشگاه بهش دادن میره جنگل و من هم خوشحالم هم ناراحت البته بیشتر ناراحت خوشحال هستم چون میتونم برم تو لیتل اسپیس و از تمام خستگی و ناراحتی های این ماه خلاص بشم و از یه طرف ناراحت چون من به جونگ کوک عادت کردم و نمیتونم بدون اون این خونه خالی رو تحمل کنم یه جور بغض کردم انگار میخواد برگرده استرالیا انگار نه انگار ۲ روز بیشتر تنها نیستم البته سر کار هم میرم...صبحانه رو آماده کردم یه عکس از اثر فوق العاده گرفتم و به سمت اتاقش رفتم‌ اون اتاقشو خیلی هنری چیده بود تقه ای به در زدم و وارد اتاق شدم بوی رایحه اکالیپتوس و رزگلد پیچید زیر مشامم به سمت پنجره رفتم وپرده رو کشیدم که نور به اتاق تابید به سمت تخت جونگ کوک رفت پتو رو از سرش کشیدم پایین نگاهم به صورت غرق درخواب و آرومش خورد شکی در این نیست که اون یه بانی کیوت هست

از زبان‌جونگ کوک:با اتوبوس با هم رشته هام اومده بودیم جنگل تا عکاسی کنیم شب شده بود و من گشنه ام شده بود روی صندلی نشستم و کوله مشتیمو روی پام گذاشتم زیپ شو باز کردم و ظرف غذا رو بیرون آوردم در ظرفو باز کردم و دیدم برام جاجانگ میون گذاشته و توی فلاسک هم برام شیرموز گذاشته تا خنک بمونه چشمام روی سر ظرف غذا یه نوشته کوچیک ‌بود کاغذ رو کندم و خوندم*سلام امیدوارم حالت خوب باشه جاجانگ میونگ‌.رو امروز صبح خودم برات درست کردم اگه بد شده ببخشید نمیخواستم گشنه بمونی و شیرموز هم برات درست کردم چون میدونستم دوست داری دلم برات تنگ شده زودتر برگرد انیونگ* لبخندم‌ عمیق تر شده بود توی این یکماه دوماه فهمیده بودم که اون اصلا اشپزی نمیکنه و یا از بیرون سفارش میده یا نودل یا رامیون آماده میخوره اون وقت برای من جاجانگ میون درست کرده اون خیلی مهربونه از تو پلاستیک چاپستیک ام رو برداشتم و شروع کردم به خورن واقعا خوشمزه ترین جاجانگمیون عمرم بود بعد از غذا تصمیم گرفتم بهش پیام بدم و ازش تشکر کنم (_سلام جین هو واقعا بابت جاجانگ میون ممنونم ‌..سریع آنلاین شد ..=سلام واقعا خوشت اومد؟ _خوشمزه ترین جاجانگ میون عمرم بود...=خیلی خوشحالم حالت چطوره آنجا سرد نیست مراقب خودت باش که سرما نخوری

..لبخندم از نگرانی عمیق تر شد _من مراقب خودم هستم تو مراقب باش در هارو قفل کن شب تو حال بخواب ته اگر اتفاقی افتاد سریع بیدار بشی و همون چوبه که اون روز زدی تو سرم و پیش خودت نگه دار =یا جونگکوکا کی میخوای دست از سر اون چوب بدبخت برداری...زدم زیر خنده همیشه هروقت میخواستم اذیتش کنم مسئله اون چوب رو وسط می‌کشیدم _حق دارم هنوز سر جاش درد میکنه تازه داره خوب میشه =اکر داره خوب میشه بیا یه بار دیگه بزنم تا برات خاطره سازی شه 😠 _اوه چه فکر خوبی حتما..راستی ‌به دوستت بگو شب بیاد پیشت بخوابه =جونگ کوک من که بچه نیستم قبل از تو هم شب تو خونه تنها بودم چرا اینقدر نگرانی ...سرمو خواروندم و تایپ کردم:نمیدونم چرا ولی یه حسی بهم میگه قراره امشب اتفاق بدی بیافته =هیج اتفاقی نمی‌افته همه چی اینجا خوبه منم خوبم تو هم خوبی _😊باشه عزیزم ..=.......(ذهن جین‌ هو:جیغغغغغ اون بهم گفت عزیزمممممم من مردم من غش کردم )..._خب =..........چرا جواب نمیده یه بار دیگه به پیامم نگاه کردم که ببیم مشکل چیه واتتتتتت من بهش گفتم عزیزم ....._خوبی ؟ =آ اره ..جونگ کوک یه لحظه یکی در خونه رو میزنه...ادامه نتیجه