سلام دوستان من اومدم با قسمت بیست و یکم لطفا لایک کنید یه حرکت کوچیکه دیگه مگه چیزیتون میشه این قسمت یه چالش داریم خب بریم سراغ انچه گذشت
بسه دیگه دست ادرینا و مارسل هم رو شد من که خیلی خسته ام میرم حموم و خداحافظي کردم..از زبان ادرین:وقتی مرینت رفت مامان منم گفت خب دیگه سابین جان ببخشید ما دیگه رفع زحمت کنیم سابین گفت این چه حرفیه شما مراحمید بفرمایید ناهار مامانم گفت نه دستت درد نکنه خودمون غذا سفارش میدیم سابین گفت هر طور راحتید و مامانم خداحافظی کرد و با ادرینا و مارسل رفتیم خونه وقتی رسیدیم ادرینا رفت حموم مارسل هم رفت تو اتاق ادرینا منم رفتم تو اتاقم و رفتم حموم وقتی از حموم اومدم بیرون پلگ گفت ادرین خان پنیرم تموم شده گفتم باشه بعدا میخرم گفت راستی اجازه میدی برم خونه مرینت؟؟گفتم اره اما پلگ دیگه درمورد این که بری خونه مرینت از من اجازه نگیر گفت باشه و رفت..از زبان مرینت:وقتی از حموم اومدم بیرون رفتم ناهار خوردم و خوابیدم وقتی از خواب بیدار شدم رفتم پایین که دیدم تلویزیون روشنه ولی کسی اونجا نیست رفتم خاموش کنم که دیدم تیکی میگه برو اونور دارم فیلم میبینم وقتی برگشتم دیدم داره ماکارون میخوره رفتم کنارش نشستم و گفتم ببخشید ندیدمت گفت اشکالی نداره گفتم تو کدوم رو دوست داری؟؟گفت من بن تن را گفتم من گُوِن رو دوس دارم دیدم یه صدای اوهوم اوهوم اومد وقتی برگشتم سمت صدا دیدم پلگه گفتم سلاااام پلگ خان چه عجب از این طرفا گفت سلام مرینت گفتم چیه چرا پکری؟؟گفت از تیکی بپرس گفتم قضیه چیه؟؟ تیکی گفت نمیدونم پلگ گفت همین الان گفت،گفت که بن تن را دوست داره گفتم بابا این فقط یه فیلمه پلگ گفت خب باشه نباید این حرفو میگفت گفتم حالا ببخشش گفت باشه و رفت تو بغل تیکی بعد پلگ گفت هوی فضوله برو تو اتاقت میخوایم تنها باشیم گفتم باشه بابا و رفتم تو اتاقم که دیدم یه پیام از طرف ادرین اومده..از زبان ادرین چند ساعت قبل:وقتی از خواب بیدار شدم رفتم تو پذیرایی که دیدم مامانم و بابام دارن فیلم میبینن گفتم سلام ادرینا کجاس؟؟مامانم گفت سلام پسرم ادرینا و مارسل تو اتاقش خوابن گفتم اها باشه و برای مرینت فرستادم..از زبان مری:پیامش دادم گفتم بابا ولشون کن چیکارشون داری؟ گفت من کارشون ندارم اما نباید انقدر نزدیک هم بشن گفتم داداشم دوس داره عاشقش بشه گفت عه پس اگه اینطوریه منم الان میام اونجا نشونت میدم و دیدم افلاین شد که دیدم زنگ درو میزنن وقتی رفتم درو باز کردم دیدم ادرینه گفتم تو الان خونه خودتون بودی که گفت خیلی زود خودمو رسوندم حالا بیا بریم بالا اینم و دستمو گرفت منم با پا درو بستم وقتی رفتیم تو اتاقم منو رو تخت خوابوند و شروع کرد به قلقلک دادنم گفتم ولم کن ولم کن که گفت که برادر تو عاشق خواهرم بشه و همو💏💏💏 چیزی نیست حالا که من قلقلکت بدم چیزیه؟؟گفتم نه چیزی نیست ولم کن گفت باشه و ولم کرد منم که نفس نفس میزدم گفتم باشه تو بردی گفت حالا که تا اینحا اومدم لباستو عوض کن تا بریم بیرون گفتم باشه اونم رفت بیرون وقتی لباس پوشیدنم تموم شد رفتم پایین دیدم ادرین دم در ایستاده گفتم بریم؟؟گفت اره بریم و ما هم رفتیم برج ایفل وقتی اومدیم خونه دیدیم.....
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
22 لایک
عالیییییییییی بود ✨🌺💖🥰🤩🤩🤩 داستان من رو بخونید 🥰🥰🥰
سلام ، داستانتون خیلی خیلی عالی بود
من تموم قسمت هاتون رو خوندم و می خوام این رو بگم که واقعا عالی بود و می خوام جواب چالش های قبل رو بگم : اسمم نیلا بهره مند هست که کلاس پنجم هستم و ۱۲ سالمه و توی تبریز زندگی میکنم ❤❤
به خدا ۲۰ نیست من همه ی تستات رو نگاه مردم بابد ۲۱ تست ثبت کرده باشی اما ۲۰ تان
من رفتم تو 21 دیدم ادامه ی 19 هست !
شاید شمارش رو اشتباه زدی محسن
ببینید
ت
س
ت
چ
ی
پ
ا
ک
ک
ر
د
پارت ۲۰پاک شده و اسلاید اول این قسمت خلاصه پارت ۲۰هست
Mmmنمیدونم اما چون چیزای منحرفی و جالب توش بود و بخاطر یه بغل کردن
داستان های دیگه از این ها منحرف تره داره هر روز تست هاشو میزاره
نمیدونم چطور اینطوری شده
وا محسن چرا این ۲۱ پس ۲۰ کجاست
برو پایین تر ببین
سلام من این پیشنهاد رو قبلا توی یه تست دادم الان انقدر سرم شلوغه وقت نمیکنم بعدشم اینکار رو بزارید تو عید یا بعد مدارس ولی باز هرچی صلاح میدونید
بعدی کی میاد
عالی بود