
سیلاممم.😍💙 اینم از پارت بعد.😊💚
همگی آروم آروم، رفتیم سمت پنجره کوچولویی که باهاش میشد توی انبار رو دید.🧐 آقای کینگ گفت:《بزارید ببینم چه خبره.》و پنجره رو نگاه کرد.💚 بعدش سمت ما برگشت و گفت:《بچه ها! هری رو بستن به صندلی و زندانی کردن.😭🥺 دارن باهاش حرف میزنن. آلیس ! من خوب نمیشنوم. بیا ببین چی میگن.😘💙》
آلیس رفت دم پنجره و بعد از چند دقیقه به ما گفت:😅 《آدم فضاییه به هری میگه که تو باید برای ما گیتار بنوازی.🧡🎼 ما به تو کاری نداریم.؛ این همه راه رو از سیاره هرماین اومدیم اینجا تا زمینی ها برامون گیتار بنوازن.😍🧡 هری هم بهشون گفت که من بلد نیستم گیتار بزنم، اما... (ادامه دارد😁💚)
اما دوستم دیانا و همچنین الکس میتونن براتون گیتار بزنن.😘💙 آدم فضایی گفت که اونا کجان؟ و هری که باهوشه به اونا گفت که الان خونه نیستن.😁 آدم فضایی اومد یه چیزی بگه که یهو اون ساعت عجیب که توی دستش بود گفت: وقته خوابه آدم فضایی ها. وقته خوابه آدم فضایی ها.😴😴 و همه شون خوابیدن.🥰 البته اون ساعت گفت که چرت فقط برای 7 دقیقه.😮》
آقای کینگ، متفکر شد و گفت: 《بچه ها ! کسی نقشه ای نداره؟؟🤔🤔》همه یذره فکر کردیم.😅 که یهو رایان گفت:《حالا که اونا گیتار دوست دارن، خب ماهم براشون گیتار میزنیم.😊 اول همه به جز الکس و دیانا میریم تا آدم فضایی ها رو سرگرم کنیم.😆 (ادامه دارد😁😁)
توی همون تایم،⏱ الکس و دیانا میرن گیتار هاشون رو از خونه بیارن.😁🧡 بعد که اومدن براشون گیتار میزنن تا همه مون رو آزاد کنن.😊😅😘💙 فکر خوبیه آیا؟😅》دیانا گفت: 《واوووووو!😮 آره عالیه.💚 اممم، خب دیگه ما بریم گیتار هامون رو بیاریم. الکس ! بدو بریمممم...💙》
من گفتم:《آره، بریم گیتار ها رو بیاریم.😅💙》بدو بدو راه افتادیم سمت خونه مون.😊 خیلی دور نبود. رفتیم توی خونه و گیتار هامون رو برداشتیم.😅 متوجه یه چیزی شدم... احساس کردم دیانا مضطرب و استرسی شده.😓 به خاطر همین...
دستاشو گرفتم و بهش حس شادی و آرامش دادم تا استرسش از بین بره.💙 هر دو تا مون احساساتی شدیم...😅💙 دیانا گفت:《اوه الکس ! خوشحالم که درکم میکنی.😊 ممنونم ازت.💚🧡》 من گفتم:《ممنون دیانا مرسی.😘💚 البته خودم هم یه کوچولو استرس دارم ها !😁😅💙》و هر دوتامون زدیم زیر خنده!¿😂😂😂
بعدش راه افتادیم سمت انبار مزرعه آقای کینگ.🤭💙 وقتی رسیدیم اونجا...😮 همه همون جا بودن.😐😂😂 من گفتم:《عهههههه! شما ها که گفتین میرین توی انبار!!!!!!🤨😑 》شانا گفت:《نرفتیم...😁💙 آقای کینگ برامون آبمیوه اورد.🍹 اینا برای شماس.😘》و بعد اون دو تا لیوان آبمیوه ای که توی دستش بود رو داد به ما.😁💚
خب اینم از پارت 3.😅💙 مرسیییییییی که خوندید.😁💚 به جان خودم پارت بعدو بیشتر مینویسم.😅💙
بای بای.🥰💙 دوستون دارم.😘💙
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
امیر علییی سورنم
سورنا.
همون پرنس اژدها
بابا اصن هرچی
کجاااااییییییییی
کوشیی
دلم برات تنگ شدهه
اع من یه ماه پیش خوندم اینو کع😐💔
سوری کامنتم نیومده🙂💘😹😹
عالـــــــــــــــــــــــــــی بـود😻💚
پارت بعدو نمیگوزاروی😁💦
حوصلم سر رفید😐💔
بسی عالی
پرتقالی
مثل همیشه ترکوندی💙🤩ایوللل
خیلی باحال بود باحال تر هم شد
منتظر ادامهم
سلام خیلی خوب بود
عالی بود💜💜🤩🤩🤩🤩