عشق بی پایان پارت دوم
توی تاریکی نمی تونستم چیز واضحی ببینم
رفتم چراغو روشن کنم که یکی منو کوبید توی دیوار
دستتاشو دو طرف بازوم قفل کرد
منم هرچی جیغ زدم کسی صدامو نشنید
دیدم جلوی دهنمو گرفت
بهم گفت :
تو منو می بینی
دیدم دستم به کلید میرسه
چراغارو روشن کردم
با دیدن قیافه ی این پسر
دهنم باز مونده بود
چطور ممکنه ادمی انقدر مثل فرشته ها باشه
اون پسر با موهای طلاییش مثل خورشید میدرخشید و همچنان با چشمای مثل دریاش
با تعجب نگام کرد
گفتم :ااااره می.. بینمت
خیلی هم واضح تو چقدر قشنگی
از زمان تهیونگ
بخاطر زخم روی شکمم نمی تونستم زیاد دوم بیارم
کسی منو نمی بینه و یا نمی تونه لمسم کنه چرا زندگی من باید اینطوری باشه
(بچه ها برای درک بهتر داستان)
تهیونگ پسریه که بخاطر اتفاق بدی می میره ولی روحش از دنیا خارج نمیشه و توی این دنیاست
اون میتونه هرچی که بخاد ظاهر کنه ولی وقتی که معشوقشو ببینه
ا/ت تنها دختریه که میتونه تهیونگ رو لمس کنه
تهیونگ وقتی توسط معشوقش لمس بشه توی ۲۰ سالگی معشوقش
اون تبدیل به یک انسان میشه
و کسی تهیونگ رو نمی بینه و یا صداشو نمیشنوه بجز ا/ت
و حالا که تهیونگ متوجه شده که ا/ت رو میتونه لمس کنه و اونم
خودشو می بینه
برای همین متعجب می میشه
و ا/ت میتونه هر وقت بخواد اونو ظاهر کنه
——خب برگردیم به داستانمون——
یعنی بالاخره یک کسی هست که من رو از این
طلسم خلاص کنه
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
29 لایک
خیلی قشنگه
❤️❤️❤️
عالیییی بودی😘
♥️♥️
میشه زود به زود بزاری 😅
یه سوال دیگه خانواده تهیونگ کجان
پارتو گذاشتم توی بررسیه
تهیونگ توی ی اتفاق مرده خیلی سال پیش
بعد توی پارتای بعدی خانوادش رو میارم
اها اوکی
خیلی درگیر شدم🤣😂🤣
😂😂😂پارتو اپ کردم
عالییییی بود ♡ منتظر پارت بعد هستم
❤️❤️❤️