"در شبی که هیچ ستاره ای نیست، من تنها ستاره ای خواهم شد که با نور خود روشنی می بخشد! " «اسم من کیومی اوچیهاست» به قلم Midnight ninja «داستانی ادبی»
پسرک موسیاه درحالی که رو به درختی ایستاده بود و چشمانش را بسته بود داد زد:«من دارم میام!»چشمانش را باز کرد.به اطراف نگاه کرد، کسی در انجا نبود.با لبخند ادامه داد:«الان پیدات میکنم!»
دخترک موسیاه درحالی که پشت بوته ها مخفی شده بود شروع به ارام خندیدن کرد.پسرک با شتاب زیادی درحال گشتن بود که موهای سیاهی توجه او را جلب کرد.
او با هیجان به سمت بوته ای که دخترک در ان مخفی شده بود اشاره کرد و فریاد زد:«پیدات کردم کیومی!»کیومی از داخل بوته ها بیرون امد و لبخندی زد:«اوه ساسکه،تو منو پیدا کردی!»
ساسکه با لبخند دندان نمایی فریاد زد:«نوبت توعه که چشم بزاری.»صدای اشنا و دلگرم کننده ای از دور شنیده شد:«ساسکه، کیومی بازی دیگه بسه بیاید بریم خونه»
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (1)