
سلااامممم ببینید کی از توی سایه در اومدههههههه😂💖 بچه ها هر فصل یک اسم داره این فصل اسمش (دوباره عشق) هست☺
از زبان جیمین:با صدای زنگ یک گوشی از خواب بیدار شدم....همونجور که چشمام بسته بود گوشی رو برداشتم و بدون اینکه ببینم کی داره زنگ میزنه جواب دادم/جیمین:الو؟/مدی:جیمییین؟/جیمین:هوم؟😐/چی؟ موبایل رو از روی گوشم برداشتم و بهش نگاه کردم.....این دیگه گوشی کی بود؟😐روی صفحه گوشی نوشته بود(مامانی)عایییی حتما اشتباهی گوشی هه سان رو برداشتم!/جیمین:هه سان؟ هه ساااان؟/هه سان:هوم؟/جیمین:پاشو مامانت زنگ زده/هه سان : چی؟/هه سان بیدار شد و به دستام نگاه کرد/هه سان:گوشی من دست تو چیکار میکنه؟/جیمین:نمد😐/هه سان گوشی رو از دستم گرفت و رفت.......صداش رو میشنیدم /هه سان:الو مامان....آره همه چیز مرتبه..../ به دور و ورم نگاه کردم....توی حیاط بودم،احتمالا دیشب کنار هه سان خوابم برده بود! رفتم داخل خونه....هرجا رو که گشتم پسرا نبودن! یهو یه یادداشت روی میز دیدم....دستخط کوک بود(ما رفتیم یکم خوش بگذرونیم خدافس«از طرف بی تی اس بجز جیمین»)هه سان اومد داخل/هه سان: پسرا کجان؟/جیمین:این یادداشت رو بخون.....
هه سان: م....ما....ر.....ر...رفتیم؟.... /جیمین: اینجا نوشته(ما رفتیم یکم خوش بگذرونیم)/هه سان:آها!/جیمین: خب پس نظرت چیه ماهم بریم خوش بگذرونیم؟/هه سان:عالیه!***نیم ساعت بعد:من و هه سان باهم اومدیم بیرون از شهر و کلی خوش میگذرونیم😅 هه سان همش جیغ میزنه و میرقصه ، فعلا از پسرا هم خبری نیست...یکم که رفتیم جلوتر یک درخت بزرگ دیدیم /هه سان داد زد:همینجا وایسا!/ وقتی ماشین رو نگه داشتم هه سان پیاده شد و رفت زیر درخت خودشو ول کرد روی چمن ها!/جیمین:عه چیکار میکنی؟/هه سان: بیا اینجااااا خیلی حال میده روی چمن ها بخوابییییی😄/ از ماشین پیاده شدم و رفتم کنارش خوابیدم.....راست میگفت خیلی حال میده.....چند دقیقه ای همونجوری روی چمن ها خوابیده بودیم که جین زنگ زد..../جیمین:هه سان اینجا رو ببین جین داره زنگ میزنه😂/هه سان:خب پس دیگه برگردیم..../تماسش رو رد کردم/جیمین:نوچ....لازم نکرده....تا اونا باشن دیگه مارو تنها نزارن😐😂/هه سان:😂😂😂😂
(ساعت:۱۸:۳۵)/هه سان: نمیخوایم بریم خونه؟/جیمین:عمرااااا..../شوگا دوباره زنگ زد و منم دوباره رد کردم😂/جیمین:هه سان اینجا رو ببین....۵ تا تماس از کوک....۱۳ تا تماس از شوگا..... یا خودا😐۶۱ پیام از نامجون😐😐😐۸ تا تماس هم از جین.....بقیه اعضا هم همینطور😐😂/هه سان: وقتی میبینم همش زنگ میزنن و پیام میدن بیشتر دلم میخواد بیرون بمونم ولی بخاطر اون نهار خوشمزه ای که بهم دادی الان دل درد گرفتم😐/جیمین:عه دلدرد داری؟😨 الان میریم خونه........اما اون من نبودم که اون غذای بدمزه رو انتخاب کردم...یادت رفته خودت گفتی😐😂/هه سان:عاییییی دلممممم اقتیننصنصمثمصمصهنصمصچقصپبقص😐/جیمین:الان میریم خونه😨/خیلی نگران بودم نکنه چیزیش شده باشه؟ سریع رفتیم خونه وقتی رسیدم هه سان دیگه خوابش برده بود....بغلش کردم و بردمش داخل خونه.....همین که رسیدم پسرا شروع کردن😫/کوک: به به بلاخره اومدین/جین:میدونی چقدر نگران شدم؟...../جیهوپ: چرا منو نبردی؟/نامجون:هه سان چشه؟/شوگا:من بخاطر تو نهار نخوردم😐/ته:بچه ها یه لحظه ساکتتتتتتتتتت😐.....آفرین😐 همینطوری ساکت باشین 😐/ته اومد نزدیک/ته: چرا منو ول کردی رفتیبیییییییی😢😐/نامجون سوالشو تکرار کرد:هه سان چشه؟/جیمین:هیچی رفتیم یه رستوران یه غذا بدمزه کثیف داشت خوردیم بعدشم دلدرد گرفت حالا هم خوابیده......./کوک:بدش به من بزارمش توی اتاقش...../وقتی بچه رو دادم دست کوک، کوک گفت/کوک: میگم این بچه داغه یا من سردم؟/شوگا دستشو گذاشت رو پیشونی هه سان/شوگا: جیمیییننننننننن هه سان داره توی تب میسوزه تو متوجه نشدیییییی؟/رفتم جلو و دستم رو روی صورت هه سان گذاشتم....راست میگفتن....خیلی ترسیده بودم.....باید چیکار میکردم؟
خب دیگ تا پارت بعدی خدافس💖
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
واااای من برم پارت بعدییییییی🤧🤧🤧😖😖😖😩😩😩😫😫😫😣😣
😂💙
فقد اونجا که میگفت از طرف بس تی اس ب جز جیمین😂😂😂😂
داستانت خیلی قشنگه ادامه بده🥺
باشه حتمت
داستانت خیلی خوبههه💜💜💜پارت بعدی رو بزار🥺
فالویی بک بده
💜💜💜
چ کم میزاری.... اقا من اصن یادم رف پارت قبل چیشد😐
خیخیخ
وقتی داشتم مینوشتم توی ماشین بودم حالت تهوع هم داشتم نتونستم زیاد بنویسم
از این به بعد هم براتون آنچه گذشت میزارم 😂
بزار تو رو جدت😂😂
تروخدا پارت بعدی رو زود بزار بگم تو دوست خوبه منی؟ 🥺💜
باشه لاوم❤
بهترین دوستمی💖
🥺💜
قوللللل بده پارت بعد رو زود بزاری ۲ هفته طولش ندیییی
چشم😐
تروقران زود بزار
چشم😐💖
چه عجبببببببببببببببببب
-_- -_- -_- -_- -_- -_-
عععااااااااااالییییییییییی
میگم تو چرا تو همه ی داستانا هستی ؟ 😂
راست میگه همه جا هستی😐
اگه بخای خونتون میام
ادرسبده
اصلا من متعلق به همه ام
ایشششش
خخخخخ😂