
مرینت 🐞 داشت از عصبانیت سرخ میشد.🐞:لایلا 🦊 رزی اینجا چیکار میکنی؟میخوای زندگیم رو تو نیو یورک هم خراب کنی؟۰۰۰لایلا خندید و دست زد بعد صورت بد جنسی به خودش گرفت و گفت:با آدرین 🐱 اومدم نیویورک برای فیلم برداری.و باید این خبر رو بهت بگم که منو آدرین 🐱 الان با همیم!این عالی نیست؟۰۰۰مرینت خوشکش زد و دندان هایش رو روی هم فشورد.🐞:چی می خوای لایلا 🦊؟۰۰۰لایلا با حالت بچه گونه ای گفت:راستش پست دوستت «آنابل» رو دیدم.بعد دانم میومدم اینجا آنی 🐰 رو تو فرودگاه دیدم که منتظر خاله اش بود و ازش آدرست رو گرفتم.خیلی خویه حداقل اینجا یه دوست پیدا کردی!متاسفم عزیزم ولی اون دوست منم هست.راستی اینجا چیکار میکنم؟خواستم بگم که آنی 🐰 زیر دستش گفته بود امروز قراره باهم به چه جشنی برین.باید بگم من و آدرین 🐱 هم به اون جشن دعوت شدیم.پس لطفا تو نیا.مگر اینکه بخوای آنی 🐰 رو هم از دست بدی مرینت 🐞!۰۰۰مرینت مثل کوه آتش فشانی که بدون دود ففوران کرده یهو سر لایلا 🦊 داد زد:به تو هیچ ربطی ندارد لایلا!اولا فقط من می توانم به آنابل 🐰 بگم آنی 🐰.دوما اصلا برام مهم نیست تو و آدرین 🐱 چیکار میکنید چون من یکی دیگه رو پیدا کردم و الان با اونم نه اینکه فقط دونبالش کنم و قرار باشه بهش بگم چه حسی نسبت بهش دارم.
مرینت 🐞 داشت از عصبانیت سرخ میشد.🐞:لایلا 🦊 رزی اینجا چیکار میکنی؟میخوای زندگیم رو تو نیو یورک هم خراب کنی؟۰۰۰لایلا خندید و دست زد بعد صورت بد جنسی به خودش گرفت و گفت:با آدرین 🐱 اومدم نیویورک برای فیلم برداری.و باید این خبر رو بهت بگم که منو آدرین 🐱 الان با همیم!این عالی نیست؟۰۰۰مرینت خوشکش زد و دندان هایش رو روی هم فشورد.🐞:چی می خوای لایلا 🦊؟۰۰۰لایلا با حالت بچه گونه ای گفت:راستش پست دوستت «آنابل» رو دیدم.بعد دانم میومدم اینجا آنی 🐰 رو تو فرودگاه دیدم که منتظر خاله اش بود و ازش آدرست رو گرفتم.خیلی خویه حداقل اینجا یه دوست پیدا کردی!متاسفم عزیزم ولی اون دوست منم هست.راستی اینجا چیکار میکنم؟خواستم بگم که آنی 🐰 زیر دستش گفته بود امروز قراره باهم به چه جشنی برین.باید بگم من و آدرین 🐱 هم به اون جشن دعوت شدیم.پس لطفا تو نیا.مگر اینکه بخوای آنی 🐰 رو هم از دست بدی مرینت 🐞!۰۰۰مرینت مثل کوه آتش فشانی که بدون دود ففوران کرده یهو سر لایلا 🦊 داد زد:به تو هیچ ربطی ندارد لایلا!اولا فقط من می توانم به آنابل 🐰 بگم آنی 🐰.دوما اصلا برام مهم نیست تو و آدرین 🐱 چیکار میکنید چون من یکی دیگه رو پیدا کردم و الان با اونم نه اینکه فقط دونبالش کنم و قرار باشه بهش بگم چه حسی نسبت بهش دارم.
🦊:چطور جرعت میکنی؟۰۰۰لایلا خیلی اعصبانی شده بود.ولی راهش رو گرفت از آپارتمان رفت بیرون و توی ماشین نشست.آدرین 🐱 با حالت تعنه آمیزی گفت:لایلا 🦊 چرا اینقدر طولش دادی؟میدونی ما کار داریم درسته؟؟؟معلوم نیست تمام مدت داری چیکار میکنی.۰۰۰لایلا به آدرین 🐱 نزدیک شد.🦊:این چه ترز حرف زدن با منه؟۰۰۰🐱:لایلا 🦊 خودتم میدونی من به زور باهاتم پس زندگیمو بد تر نکن.کحا بود؟۰۰۰لایلا از آدرین 🐱 درو شد و چسبید به در ماشین و با حالت رقط انگیزی گفت:رفتم به یکی از دوستام سر بزنم.هی آدرین🐱 یه خواهش میشه مریم به جشن امشب؟۰۰۰آدرین آه بلندی کشید.🐱و چرا؟۰۰۰🦊:نمی دونم من یه کم حالم بده.۰۰۰🐱:معلومه...من تنها میرم اینجوری بهتر هم هست.۰۰۰لایلا غورلند کرد به بیرون شیشه خیره شد و کلاه کاپشنش رو برداشت.
مرینت 🐞 همه چیز رو برای جورجی همون روز های اخیری که وارد نیویورک شده بود تعریف کرد.همه چیز رو.جورجی کوچیک بود ولی ذهنش خیلی بزرگ.🐞:هی جورج....لایلا 🦊 پشت در بود.۰۰۰جورجی جا خورد و کاسه ای که دستش بود رو فشار داد.جورج با حالت ناراحتی به مرینت 🐞 خیره شد.جورجی:کی اونجا بود؟چرا اومده اینجا؟مرینت....۰۰۰🐞:گفت نرم به اون جشنی که هری 🐉 برگذار کرده اگر نه زندگیمو باز خراب میکنه.۰۰۰جورج:مرینت 🐞 دوست هایی که تو انتخاب کردی مردم خوبی هستن.ممکن نیست حرف لایلا 🦊 باور کنند.لایلا قبلا این کارو کرده و میدونسته که تو فک میکنی باز هم میتونه برای همین تهدیدت کرد.تهدید الکی.اون نمی تونه تو سه روز هیچ کاری بکنه.نگران اون نباش.فقط تو جشن ازش فاصله بگیر.و...تو تمام اون چیزارو داشتی به لایلا 🦊 میگفتی؟چیزایی که پشت در گفتی.اونا واقعی بودن؟تو الان با کسی هستی؟۰۰۰مرینت یادش اومد چه گندی زده.🐞:نه.نمی دونم چرا اون حرفو زدم.یهو از دهنم در اومد.۰۰۰جورجی کاسه رو گذاشت رو کابینت و روی صندلی نشست.جورج:کسایی که میان جشن حتما هری 🐉 رو میشناند.پس...من میگم از هری 🐉 خواهش کن تزاهر کنه باهات باشه.فقط برای جشن.
مرینت 🐞 پیشنهاد جورج رو خیلی دوست داشت.ولی اینکه هری 🐉 قبول کنه احتمال خیلی کمی داشت.خیلی کم.اصلا چرا همه ی اتفاقات عجیب باید توی هفته ی دوم زندگی مری 🐞 توی پاریس بیافته؟آه.🐞:ممنونم جورج واقعا کمکم کردی از هری 🐉 میپرسم.تو نمی خوای بیای باهام؟آنی خیلی از تو خوشش میاد و چون ما دوست های هری هستیم ما هم دعوت شدیم.اون می دونه باهات خیلی خوش بگذرونه.۰۰۰جورج لبخند زد.جورجی:خوشحال میشم منم بیام.۰۰۰چند دقیقه به هم خیره شدن و لبخند زدن تا یهو مری 🐞 یادش اومد هری 🐉 چی بهش گفته.🐞:وای خدا یادم رفته بود!هری بهم گفت که میتونم توی مسابقه ی طراحی شرکت کنم!وای...فک کنم به اندازه ی کافی شیرینی درست کردیم جورجی.بیا بریم خرت و پرت های لباس بگیریم.۰۰۰جورجی سری رفت تو اتاق و خودش رو آماده کرد.جورج:هی مری 🐞 من شنیدم مادر هری 🐉 از رنگ های خاص بیشتر خوشش میاد.بیا پارچه ی صورتی نگیریم.یه قرمز رنگ خون چطوره؟۰۰۰مرینت 🐞 از افکار جورج شگفت زده شد.🐞:عالیه!حالا بدو بریم تا دیر نشده.۰۰۰
۰۰۰روز قبل از جشن۰۰۰ هری 🐉 از مرینت 🐞 و آنی 🐰 خواسته بود تا برن پارک.اونجا مرینت 🐞 به هری گفت که چه گندی بالا آورده....انتظار داشت هری 🐉 رد کنه ولی هری 🐉 بدون هیچ سوالی گفت:باش.....۰۰۰🐞:باش؟باش؟؟؟یعنی مشکلی نداری؟۰۰۰🐉:نه چون منم میخوام چشم های اون کسی که تورو از پاریس بیرون کرده از حدقه دربیارم.۰۰۰🐰:لایلا 🦊 اونو بیرون نکرد فقط گند زد تو زندگیش.۰۰۰🐉:و کاری کرد همه. دوستاش ازش متنفر شن.۰۰۰مرینت🐞قیافه ی سردی به خودش گرفت گفت:میشه درد هامو یادم نیارید؟۰۰۰ولی مثل اینکه هری و آنی فقط از روی شوخی اونارو میگفتند چون بعد خندیدند و بحث رو عوض کردن.دیگه همه ی مشکلات مری🐞 حل شده بود.هری 🐉 به آنابل 🐰 و مرینت 🐞 دعوت نامه داد ولی روی دعوت نامه ی مرینت 🐞 یک بخش برای شرکت در مسابقه هم بود.۰۰۰🐉:زیر اونجا رو باید امضا کنی.۰۰۰مری 🐞 لبخند زد.🐞:ممنونم.هی آنی 🐰 جورجی هم فردا باهام میاد....۰۰۰🐰:جدی؟؟ممضتضخضتهضتشه!اون خیلی بچه ی باهوش و با مزه ای مرسی که میاریش!
مرینت 🐞 و جورج آماده ی رفتن بودن.هوا سرد بود پس مرینت 🐞 باید جوراب شلواری پشمی میپوشید و جورجی هم به کاپشن نیاز داشت.مرینت رفت کنار خونه ی آنی 🐰 چون نزدیک بود و بعد اون دوتا با هم تاکسی گرفتن.واو.مرینت 🐞الان متوجه شده بود که آنی با موهای صاف و مرتب چقدر خوشگل تر از قبل میشه.آنی 🐰تمام راه رو با جورجی حرف میزد و هردو میخندیدند طوری که راننده شیشه ی بین خودش و مسافران رو داد بالا.آنی 🐰 متوجه شد و زیر لب چیزی گفت.مرینت 🐞خوشحال بود که داره میره به یکی از بزرگ ترین جشن واره های لباس.هرچند شانسی نداشت ولی برای اولین قدم شرکت توی برند پدر مادر هری 🐉 خیلی خوب بود.مینت احساس کرد خیلی خوش شانسه تا یادش اومد آدرین 🐱 هم به همراه لایلا 🦊 دعوت شده....اعقاتش کمی تلخ شد ولی سعی کرد فراموش کنه.
وقتی رسیدن اونجا مری 🐞 صحنه ی خوبی مواجه نشد.لایلا 🦊 داشت با هری 🐉 صحبت میکرد و هری قیافه ای به خودش گرفته بود که انگار داره زجر میکشه...البته حق داشت.خیلی هم حق داشت حرف زدن با لایلا 🦊 مثل دعوا کردن با یه مرغ مریض بود.(🤣✨)ناگهان هری 🐉 متوجه مرینت 🐞 و آنی 🐰 شد.به لایلا 🦊 تنه ی دردناکی زد و رفت سمت دوستانش.لایلا 🦊هم متوجه شد که اونا اومدن....ولی براش عجیب بود...چرا هری؟وارث یکی از بزرگ ترین برند های نیویورک باید با کسانی مثل مری 🐞 و آنی 🐰 دوست باشه؟هری 🐉 با آنی 🐰 و مری 🐞 دست داد.بعد آنی 🐰 جورجی رو برداشت و رفت سمت میز غذا ها.هری دست مری 🐞 رو گرفت آروم گفت:این همون لایلاست درسته؟بیا بریم که خیلی خوش میگذره چشماش رو در بیارم.۰۰۰مرینت 🐞 خندید و به هری لبخند زد بعد با هم رفتن سمت لایلا 🦊.لایلا 🦊 شوکه شد و از طوری که مری بهش نگاه میکرد چیزایی حدث زد.🐉:معرفی میکنم خانم رزی.مرینت!همون دختری که راجب بهش بهتون گفته بودم.مرینت لبخند شرورانه ای زد و چیزی در گوش هری 🐉 زمزمه کرد.بعد هری 🐉 به لایلا اخم کرد و هردو از پیش لایلا 🦊 رفتند.تو راه وقتی دیگه تو دید اون نبودن خنده های ریزی کردند که فقط خودشون معنیش رو میدونستن.🦊:اون چطور جرعت میکنه؟؟؟؟اون؟با هری؟؟؟؟اون با هری؟؟؟؟؟
موقع رقص آدرین متوجه مرینت شد و.... تمام!🗿(بچه ببینید یه سریا توضیح میخواستن برای گاچا کلاب و یه نظر سنجی درست کردم به این اسم:هری یا آدرین؟۰۰۰و ببخشید نتونستم توضیحات رو بدم تو تست بعدی میزارم اسلاید های این تست رو کم انتخاب کردم.بایییییی)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
mersiii
بعدیییییییی
دارم میسازم
چرا بعدی نمیادددد😔😔
بابا همه اش به روزه این یکی اومده
نمیدونم چرا انقدر دارم برای اینکه هری و مرینت همو ببوسن ذوق میکنم
من نمی تونم یه همچین چیزی رو بزارم تو داستان چون که....خودت میدونی ناظر ها رد میکنند:)
هری به مرینت پیشنهاد ر.ق.ص دونفره بده مرینت هم قبول کنه و موقع ر.ق.ص همدیگه رو 💏 کنن 😀
آدرین هم حرص بخوره
زود نیست؟:)
اره چقدر قشنگ میشه 😍😘😘 خدایا من دارم زوق مرگ میشه که هری مرینتو ببوسه خداااااااا😍😍😍 تورو خدا همین کارو کن
نخیر خیلی هم دیره :)
و آدرینم حسابی حرص بخوره که بانوش با یکی دیگس 😎
مهمونی دیگه تموم شد ولی سعی میکنم یه چیزی مثل این درست کنم
کاشکی هری و مرینت همو ببوسن
داداش فک نمی کنی زوده؟:)
نخیر تازه خیلبم خوبه
بعدیییییییی زود
عالییییییی
تنکس دارلینگ ☕✨
عرررررررر
عالی بود
مرسییییی
اصن کلا بنظرم مرینت با هری باشه بهتره
الان هری دوس.. داله اونو
وقتی مرینت به اون عل.. مند شه
حله
بچه ها همه بزودی به عروسی مری و هری دعوت میشیم😂
بله
والا هری خیلی خوب هست❤❤
شیب هرینت😂
وای اگه هری و مرینت همو ببوسن😀چی میشه من قش میکنم
ینتستستس
والا برای منم دعوت نامه بفرستید با یک یک گردنبند ۲۴ عیار میام