
آغاز فصل سوم
مرینت: آخرای شب بود .....توی سالنی که دیگه اصلا به سالت شبیه نبود روی یه صندلی نشسته بودم .....اونقدر گریه کرده بودم که چم هام قرمز شده بود . کت: م...مرینت حالت خوبه . مرینت: آاااه آره خوبم . کت: تو چشمام نگاه کن و بگو . مرینت:😊 من خوب....نهههه خوب نیستم . ¤مرینت خودشو پرت میکنه در آ.غ.و.ش کت. کت: میدونم...میدونم چه حسی داری .مرینت: نه نمیدونی ...نمیدونی 😭...من خانواده ای نداشتم....اما اونا ...شدن خانوادم ...ولی حالا...حالا اون هم نیستن😭.
املی: به هر روشی بود با کلی بد بختی خودمونو به خونه رسوندیم .میدونستم هنوز مادر الکس آلیس(اسم مادر الکس)از من غمگینه . میتونستم نفرت رو وقتی نگاهم میکرد ببینم ......چراااااا ...چرا این مسوولیت رو پذیرفتم ...چرا به استاد فو گفتم از پسش بر میام ....نکنه ...نکنه این همون تاوان ....تاوانی که برای استفاده از معجزه گر ها باید میدادم ....نه ...نه ...من مم قرار بود دخترم رو زنده نگه دارم .....وای خدای من ...نکنه ....این همون توانید که باید میدادم ...نه 😭. گابریل: پشت در ایستاده بودم همه ی حرفاشو شنیدم ....واقعا ...واقعا نمی دونم چی کار کنم ....نمی تونم این جوری ببینمش .....ای کاش قرار بود من ایم همه سال با زجر زندگی کنم نه املی !
کت : تو اتاقم بودم .....مادرم به خاطر من عذاب میکشه ....مادرای اونا بخاطر من عذاب میکشن و...و حتی مرینت ....نکنه جدی جدی من گناه کارم .....چقدر دلم میخواد از همون اول لایلا حسابم رو رسیده بود ....چقدر دلم میخواد قلبم دیگه نتپه ....نمی تونم عذاب بقیه رو تحمل کنم نمی تونم ....پس خودم کار خودمو تموم میکنم !🖤
مرینت: رو به روی ت.اب.و.ت اون هفت نفر وایساده بودم . آروم اشک میریختم. یعنی همین ...آنقدر زود باید میرفتیم...شما ها هنوز جوون بودید بی مع.رف.تا هنوز قرار بود خوش باشیم ...حالا که رفتید کی میخواد از من مواظبت کنه 🥀کی میخواد رو مخم بره 🥀کی ..کی میخواد اذیتم کنه 😢💔. خیلی...خیلی بی م.ع.ر.ف.ت.ی ن .....داشتم اشک میریختم که ...یه انفجار تو ذهنم به وجود اومد💥.داد زدم من ...من قدرتم رو دارم من میتونم درمانشان کنم !آره میتونم😍.رفتم و در تا.بو.تا رو باز کردم. دستم رو گذاشتم رو ق.ل.ب هاشون و....نور آبی پدیدار شد برای یک دقیقه نور همه جا رو فرا گرفت و ...و ...پس پس چرا اونا بیدار نشدن گفتم: یعنی جواب نداد ...واقعا تموم شد . و رو زمین دو زانو نشستم و آروم اشک ریختم .که....-چه درد ناک ....دخترک ق.ا.ش.ق نتونست جان آنها را نجات بده 🤭. مرینت: در جا وایسادم ....داد زدم گیییییلبررررررت !😍.و رفتم و ب...غ...ل...ش کردم . آلیس: مرینت چی شد.....اَ.....آل...الکس 😍. و ب.غل.ش کرد و حسسسسسابی مو هاشو ناز کرد . الکس: آیین مامان مگه من بچه ام 😖. همه زدن زیر خنده . املی: مرینت ، تو فوقلعاده ای . و ب.غ.لش کرد (وای چقدر باید این کلمه رو بنویسم 😑) مرینت: آاااا ...میگم کت یااا آدرین کجاست ☹. املی: اون خودشو مقصر میدونست ، نکنه.....نکنه که اون !!مرینت: نه نههههه
کت: خداحافظ پاریس ...مواظب مرینت باش ....و با چشمان بسته و یک لبخند ی که با اشک شریک بود خودم رو از سخره ی بلندی که بالای دریا بود پرت کردم . مرینت: کت نه!!!!!!!!. کت: سریع چرخیدم و مرینت و دیدم و گفتم مرینت !.اما دیگه دیر شده بود من دیگه افتاده بودم . مرینت: نههههههه . کت توی آب افتاد ...عمق آب زیاده ،اون نباید میپرید. کت: تویه آب هرچه پایین تر می رفتم نور کمتری به چشمام میومد، چشمامو بستم ...دیگه فایده نداشت ...من شمام خوب نبود ....به حالت عادی برگشتم و به زمین خوردم به کف دریا ...خدانگهدار مرینت💔
ناظر لطفا منتشر کن 🤍 ممنونم بچه ها که حمایت کردید 💓 این پارت آغاز فصل سوم هست تا پارت های بعد خدانگهدار 🌹
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیه من قبل عضو شدنم از اول تا این پارت داستانس را خوندم اوندپارت مرینت فرار میکنه به خونه الیا را بیشتر دوست داشتم
پارت بعد کجایی دقیقا کجایی😭😭😭😭😭
باز نت تموم صده پارت نمیدی جای حساس کات کردی😠😠😠
ام ...آجی جاااااان خودتو کنترول کن😅
بگو بگو که کت نجات پیدا میکنم😢😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭ببین این تایپ الکی نیست جدی دارم گریه میکنم😢😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
آخی گریه نکن😢
یا میمیره یا اگه شنا بلد باشه میاد دوباره دیگه🥺
اما اون خودشو پرت کرد تو نجاتش بده😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
اره بگو نجات پیدا میکنه من از الان گیرم شروع شد😭😭😭😭😭😭بگو😭 بگو چه بلایی در بچم اوردی😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
منم جدی گریه میکنم😭😭😭😭😭
نه خوبه نگران نباش پارت بعدو خوندم مشکلی نیس اتفاقا می.می.ری از خنده😐😂
نگران نباش حالش خوبه😐😂
😭😭😭 چرا ادرین غرق شد😭😭😭
ولی عالیییی بود
ممنونم 💗💗🌹
ای مادر بچم غرق شد ای مادر😭😭😭😭مادر گیانم بچم مرد😭😭😭😭
بسیار زیبا
ممنونم 🤍
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
مرسیییییییییی💗💗💗