
سلام سلام من دوباره اومدم که بترکونم لایک کامنت فالو سیو کن اومدم با یه داستان باحال که اسمش هست زیبای خفته من این داستان در مورد دختری هست که توی کلاسی ثبت نام میکنه 😂 و خلاصه بگم که داخل این داستان تهیونگ هم هست 😊❤️ گفتم براتون بزارم چون داستان دوست داشتنی فقط پارت دیگه تموم میشه 🙂🌼🤝💎 برو اسلاید بعد شروع میشه .....
از زبان دلاریس : آه امروز خیلی خسته م کاش میشد نرم سرکار ولی مجبور بودم ما یه خانواده پولداری هستیم که هیچکس به اندازه ما ثروتمند نبوده 😔 چرا آخه ؟ یهو در با یه لگد که دیدم یه نفر عین جومونگ 😂 🤣 پریده وسط اتاق خوابم هوی چته باز صبح شده اومدی سرم غر غر کنی خسته شدم یوجین : اول از این که شما لباستو بپوش برو سرکار دوم از اینکه خودت جومونگی سوم از اینکه دلاریس خانوم به لطف شما بابا برات کلاس نقاشی طرحی چهره ثبت نام کرده بعد از ظهر ها هست 😊 ❤️ 😂 بلند شدم رفتم اسلاید بعد ...

بلند شدم همه چیمو عوض کردم 😐 رفتم سرکار ( عکس لباس و وسایلش بالا هست ☝️) رفتم سرکار آقای اسمیت بود داشت مغازه رو تمیز میکرد یه مقازه جواهری بلدیجات کار میکردم بعد از چند ساعت هنوز مشتری نیومده که یه دفعه یه پسری اومد داخل مغازه بهش سلام کردم و گفتم چی میخواید گفت یه گردنبند میخوام گفتم چشم چند تا از گردنبند رو براش آوردم یکی از قشنگترین رو برداشت و گفت مرسی پسره رفت بیرون از مغازه از زبان تهیونگ : گردنبند برای تولد خواهرم خریدم خیلی خوشحال شد فردا صبح داشتم از روبه بروی اون مغازه بدلیجات رد میشدم که همون دختره رو دیدم یه غم بزرگی تو صورتشه ولی خیلی خوشگله ❤️ ادامه اسلاید بعد ...
میخواستم برم که یونگی جلوم رو گرفت آه یونگی تویی ترسیدم 😤🤯😯 چیزی شده ؟؟؟؟? یونگی آره چیزی شده چی شده اون دختره ای که میبینی ! خب که چی اون دختر یکی از ثروتمندترین دختر دنیا هست ولی باز چرا کار میکنه اینجا خدا میدونه ؟ هی یونگی بهتره توی زندگی مردم کار نداشته باشیم 🙂🌼🤝🕳️ آه باشه ته ته جونم ❤️ 😘
از زبان دلاریس : دیدم همون پسره داره نگام میکنه خودمو زدم به کوچه علی چپ ولی خدایی چرا داره نگاه میکنه ؟ 🤯😯 ولش کن به کارت ادامه بده رفتم سر صندلی نشستم با گوشیم ور رفتم. کولر رو روشن کردم خیلی گرم بود مامان زنگ زده بود گفت یه ساعت دیگه کلاس نقاشی داری بعداً از همونجا برو 😐👑🤝🕳️ از همونجا رفتم داخل کلاس نقاشی که همون پسره مشتریمو دیدم سریع اومدم رفتم تو کلاس نشستم که دیدم دقیقا اومد بغل دستم نشست بهم سلام کردو منم با. یه لبخند سلام کردم از زبان تهیونگ : محو جذابیت این دختره شدم ولی الان بهتره که حواسم سر کلاسم باشه 😊📴 🙀 از زبان دلاریس ؟. اسلاید بعد
داشتم نقاشی میکردم که مدادم افتاد زیر میز همینکه گرفتم سرم محکم خورد به میز داغون شدم 😤که دیدم پسره کمکم کرد بیام بالا 😈😂خودم از کارم خنده ام گرفت که معلم اومد بالا سرم نگاهی به چهره ای که کشیدم کرد و گفت خیلی قشنگه میتونی توی مسابقه های ما شرکت کنی گفتم ممنون 🙂🌼🤪🍷🍫ادامه اش پارت بعد لطفاً ازم حمایت کنید بچه ها فالو یادت نره 😇💛
ادامه ش پارت بعد هست 😊❤️ حمایت کنید بچه ها خیلی قشنگن ناظر جونم فدات بشم ترو خدا شخصی نکن ردش نکن همه گذاشتن بزار منم بزارم 🙂🌼👑👑👑👑 🤝
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
کمپانی[𝗟𝗥]
آنیو.کمپانی[𝗟𝗥]کارآموزقبولمیکنه!
اینکمپانیاصلابکارآموزهاشسخت
نمیگیرهوبهاونااحتراممیذاره!
اگرمیخایدکارآموزبشیدتستاول،
کمپانی[𝗟𝗥]کارآموزمیپذیردرونگاه
کنید،قوانینروبخونیدوفرمپرکنید.
پین؟
ادمینبراتبلیغصاریاگبخایمیتونی
پاکشکنی.
عالییی بود پارت بعد
چشم
باحال بود
مرسی
سلام من تازه اولین داستان نوشتم لطفا برید یه سری بزنید خوشحال میشم شاید خوشتون اومد
چشم
ممنون💓