سلام دوستان چطور بود پارت قبلی؟
از زبان پریا =
امروز جنس هارو خالی مردیم و بردیم انبار و از انبار بقلی کا مال خودمون بود جنس هارو بار زدیم و فرستادیم برای خارج از کشور.
نگاه ساعت کردم دیدم ساعت نزدیک 10 شبه وای خدا اگه پوریا بفهمه کلم رو میکنه.
یه نگاه به برگای روی میز کردم که هنوز کار نصفشون رو انجام نداده بودم، وای خدا چکار کنم؟
از پشت میز بلند شدم که برم برم از آریایی اجازه بگیرم که برم فردا زود تر بیام تا کارهای عقب مونده رو انجام بدم. نزدیک در شدم خواستم در بزنم که یدفعه صدای داد عماد (مدیر) اومد. عماد : چرااااااااااا جلوووووووووکامیون رو گرفتن؟
محسن : عماد آروم باش، فکر کنم شک کردن میخوان کامیون رو بازرسی کنن. طناز : اگه بازرسی کنن که ما بدبخت میشیم! یدفعه صدا ضربه خوردن چیزی اومد که ترسیدم و دو قدم عقب رفتم ولی دیدم چیز خاصی نبود باز رفتم نزدیک که بشنوم حرفاشون رو. محسن : آروم باشید، اتفاقی نمیوفته. عماد : چطور میگی که اتفاقی نمیوفته؟ هاااااااا؟ این ها رو اینقدر بلند گفت که من هم از پشت در ترسیدم چه برسه به اونا که داخل اتاقن. محسن : بچه هارو فرستادم که جنس هارو برگردونن توی انبار .
عماد داد زد : خدا لعنتتون کننن مهدیییییییییی، پوریاااااااااااااااا
به خاک سیاه میکشونمتوووووووووننننننن
چکار به مهدی و پوریا داره؟
اونا رو از کجا میشناسه؟
وای خدا از وقتی اومد داخل شرکت
فقط دارم چیزای عجيب غریب میبینم.
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
*تست جدید*
«ادیت سمی ارمیا و رفتار هر ماه در مقابل »
حتما سر بزنید