سلام من اومدم با ادامه ی داستان بریم ببینیم ادامه ی داستان چه اتفاقی میوفته؟
مرینت یهو افتاد و درد زیادی می کشید ادرین نگران شد و گفت مرینت و در اثر درد زیاد بی هوش شد ادرین با استرس و نگرانی زیاد بغلش کرد و در ماشین گذاشتش وسریع به بیمارستان رف مرینت و بردن تو یه اتاقی ادرین همینجوری با نگرانی راه میرفت امیلی و گابریل و سابین و تام هم اومدن 1 ساعتی گذشت دکتر اومد بیرون ادرین با نگرانی پرسید دکتر
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
ســـــلام ✧ღ
کاربر Nika برگشته😃🍭
قراره یه داســـــــــــــتـــــان خفن به اسم 彡彡彡◉༻عــــشــــق بــــــــے نـــــهـــــــایــــــــــــــت༻◉彡彡彡 بنویسه 😃🍭❤🍃
لــــطفا حمـایـــــــت کنید 🙏🏻🙏🏻❤🥰 ══ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ═♬ஜ═ღღ✯✯✯
فالو=بک
بک ندادم آنفالو کن
حتما