
خب ، این اولین رمان منه و این داستان رو تو یه سال به کمک بهترین دوستم داریم تکمیل میکنیم ، این داستان در شهر گاتهام و مترو پلیس، در کنار تمام شخصیت های دیسی هستش، امیدارم لذت ببرید*
از زبان ارایف: با تمام وجودم داشتم ترس رو حس میکردم... زندگیم داشت عجیب تر میشد. برادرم و عمه ام رو تازه از دست داده بودم. دلم آرامش میخواست اما با اون اتفاق..... فکر نکنم دیگه بتونم آروم بگیرم...... ( ارایف ، شخصیت اصلی داستانه که در طول داستان متوجه زندگی بیخودش میشین) چندساعت قبل: ارایف: داشتم آروم راه میرفتم تازه بیگناهیم ثابت شده بود ، که یهو احساس کردم یکی پشتمه ، آروم دنبال سایه رفتم که یهو یکی از پشت منو گرففتتتتت. جیغغغغ زدمممم و شروع کردم دست و پا زدننن
انقدر دست و پا زدم که یهو احساس کردم طرف داره داد میزنههه.. برگشتم دیدم از درد داره بخودش میپیچه! نفهمیدم چی شد ولی ازش دررفتم .. انقدر دویدم و دویدم که بدنم درد گرفته بود و نزدیک بود که تنگی نفس بگیرم..... شروع کردم نفس زدن ، نفس کشیدم و کشیدم
دلم برای داداشم تنگ شد. آروم نشستم یه گوشه و گریه کردم. بدون اون نمیتونستم ، کسی منو نمیخواست من نحسم ، من همیییشه نحس بودم. توی اون شب تاریک فقط بدبختان که بیرونن ، منم فرقی میکردم با اونا؟؟ فکر نکنم..... بعد گریه کردن پا شدم ببینم چه خبره. اومدم برگردم خونه که....
یه کوچولو سردم شد، اومدم خودمو گرم کنم . برای همین گفتم توی دستام ها کنم تا اومدم کردم.... یهو آتیش زد از دهنم بیرون وحشت کردم و دووووو متر پریدم . گفتم شاید توهمه ؟ اما یبار دیگه با دستم کردم، با کمال ناباووووریییی ، دستمم آتیش گرفت! جیییغ زدم اومدم آتیشو دور کنم اما چسبیده بوووود. ترسیده بودم !
بالاخره بعد یه شک واقعی فهمیدم که چه خبره . بالاخره فهمیدم که چرا به آب یخ حساسیت دارم ، چرا هیچ وقت آتیش منو نمیسوزوند، من چقدر احمقم! چقدر خودمو نمیشناسسسسممم !!خیلی مسخرس که خودمو نمیشناسم . مردم همه منو نگاه میکردن و ازم رد میشدن. توی این شهر یه نفر نبود به یه دختری که حتی نمیدونست قدرت آتیش داره کمک کنه . پاشدم. خودمو جمع کردم و رفتم سمت خونمون....
هم اکنون بعد این اتفاقا: ارایف: آخ این چی بود سرم اومد. به چیا فکر میکنی! بگیر بخواب فردا باید بری دوقرون پول دربیاری ! اگه درنیاری نمیتونی خرج خونه رو بدی بگیر بخواب بابا! ( یهو یه صدا شنید! یه صدای عجیب ) ارایف: چی ...چی بوووود! اریک.... اما اون دیگه نیست.... دیگه هیچ وقتم نمیاد . ولش کن اصلا برای چی باید برم؟ مگه من ابرقهرمانم؟
( اما صدا دوباره میاد!) ارایف: اوه خدای من ! پاشم برم ببینم صدای چی بود! اوووه پاشدم پاشدم ( به بیرون میره و میبینه یه دسته آدم مثل همونی که از درد بخودش میپیچید ، دارن فرار میکنن ) ارایف: چ.. وووووااااای خدددداااایااااا!! من اون مردو..... سوزوندممممممممم! خدایا به من رحم کن ! خدایا من چیکار کنم؟! من یه اجاره خونه نمیتونم بدمم! نکنه اینا منو بکشن؟؟ میرم ببینم دنبال چین؟ ( اون دنبال اونا میره )
ارایف: آتیش آتیش آتیش آآآتتتییشش! باهام راه بیا دیگه! بذار امتحان کنننمم..... ( با آتیش بازی میکنه وسط راه ) ارایف: هدفتو گم نکککننن! برو دنبالشون. ( میره دنبال اونا و به یه جای عجیب برمیخوره ، یه جای تاریک و ترسناکه که اونو یاد بچگیایه شومش میندازه ) ارایف: نه نباید میومدم... نباید میومدم... نبایییییید میووووومدمممم! ( صدا میاااااد ) ارایف: ووای چیییی بود! ( صدا قطع میشه و همه چی میره تو سکوت ............ )
ارایف: وای صدا قطع شد..... ( سعی میکنه با آتیش ، جلوش رو روشن کنه ) ارایف: هرکسی هستی فاصله بگیر! من .... من ..... ارایف: تو... ( یکی با لباسی تاریکی در اون منطقه میبینه ) ارایف: ازم دور شو !! ازم دوووور شووووو صدا: تو کی هستی؟ اون مرد رو تو زدی؟ ارایف: نزدیکککممم نشوووووو !!!!! ( ارایف سعی میکنه بزنتش . اما نمیتونه ) صدا: تلاش نکن ، با من بیا..... ( ارایف با ترس شروع به دویدن میکنه ) صدا: وایسا: کاریت ندارم. دختر آتیشی وایسااااا!! ارایف: نههههه! ( بوووووووم ، سرش میخوره به یه دیوارو بیهوش میشه....... )
خب دوستان پارت یک به پایین رسید.... امیدوارم دوست داشته باشین. این پارت یک از فصل یک رمان بود . ایشالله در فصل های آینده شاهد چیزای زیادی هستین. نظرتونو حتما بگین
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
زهرا جون جواب تستت توی قسمت دو هستش ، مرد تاریک.....، آآآآخ جووووون
شوووووووووخی نکککننننن من برم بخوووووونمممم!
اتک بر روی عشق درددنااااااککککک
الان میپرم میرم میخوووووووونم!
یه آهنگ از لو ژان خوانندشم بذارم قشنگگگگگگ گریه کنم
سللااااام بچه ها پارت دووووووم هم اوووووووووومد .
بفرمایین بخونین.
عالی بود ❤❤
خیلی منتظرم ببینم بعدش چی میشه
حتما عزیزم توی صف بررسیه یه سه چهار روز دیگه منتشر میشه زهرا جون
خبرای خوب که نه ولی اتفاقای باحال و رمانتیک و درامی در پیش رو داریمممم
بللهههههههههه
راستی اگه خواستی جواب چالشم بده
❤❤❤❤❤ خیلی قشنگه منتظر بعدیم♡~♡
حتما عزیزدلم
تبلیغات یادت نره 😊
❤❤❤❤
آره عزیزم یه تست نوشتم تبلیغ هم کردم 😘
دوستان یه چالش میذارم
به نظرتون مرد تاریک و ترسناک کی بود
اصلا اریک کی هست؟
به نظرتون اریک چه نسبتی باهاش داره؟
اگه خواستین جواب بدین
به نظرم مردی که توی تاریکی بود شاید اطلاعاتی راجب قدرت های دختر داستان میدونه
راستی پارت دوم داستانمم منتشر شد.بهش سر بزن
افرین خیلییییی عالییی😍😍❤بعدیی
چشم عزیزم باید کاملش کنم