
معرفی داستان جدیدم 👇🏻😁
خلاصه داستان: شش دانشجو که برای ارائه مقاله هاشون درباره رشته شون به یه دانشگاه تو کرمانشاه میرن و از قضا اون دانشگاه نزدیک کوهه و اونا به دلایلی تو کوه گم میشن و یه پیرزنو میبینن که راهنمایی شون میکنه تا از اونجا نجات پیدا کنن. این دانشجو ها قراره ماجراهای جالبی داشته باشن پس اگه دوس دارید داستان منو دنبال کنید....
صدف: چاقه، یکم چشم چرونه... پدر: بابا کرم... مادر: ستاره... برادر: سینا...فامیلی: انجیر آبادی😅... سن:23... دانشجوی کیهان شناسی.... شهر: همدان
سام: عصبی و تند خو، تحملش کمه.... پدر: جواد... مادر: سیما.... برادر: آرسان... فامیلی شارع... سن: 24... دانشجوی مهندسی عمران... شهر: بروجرد (تو استان لرستان)
نازنین یا نازی: بشدت استرسی و ترسو و درس خون... پدر: مرتضی... مادر: شراره... خواهر: اسرا.... برادر: رضا... فامیلی: نادری... سن: 24.. دانشجوی پزشکی... شهر خرم آباد(استان لرستان)...
دانیال: شیطون و پایه تو خربکاریا، ریزه میزه و بامزه... پدر: ندارد... مادر: مریم... فامیلی: بابازاده... سن: 19... دانشجوی زمین شناسی... شهر: کرمانشاه
اسرا: شجاع و کله خراب، لج باز، پشت خواهرشه... خواهر: نازنین (اطلاعاتشم که دیگه مشخصه) سن: 20... دانشجوی تربیت بدنی...ورزشکاره
پویا: جدی و خشک اما مهربون، تنها و کاربلد.... پدر: فرهاد، رفته خارج.... مادر: ندارد... خواهر : پونه، ازدواج کرده... فامیلی: دلبر 😅... سن: 26... دانشجوی وکالت... شهر: همدان
مکان وقوع: رشته کوه گَرین (رشتهکوه گَرین یا گرو از رشته کوههای بزرگ غرب ایران است که در استان لرستان ،و قسمتی هم در همدان و کرمانشاه است. بعضی قلههای بلند آن عبارتند از:ولاش (۳۶۳۰ متر بزرگترین کوه گرین)، یال کبود (۳۵۱۰ متر)، هیگره (۳۵۷۰ متر) سه کوزان (۳۴۹۲ متر).).... ماشینی که دانشجو هامو به کوه گرین میبره: پیکان وانت (میدونم خنده داره ولی واسه متن داستان لازمه 😁)... پیرزنی که راهنماییشون میکنه: ماهرو... چندتا نکته هم بگم، اولی، این داستان کاملا نوشته خودمه و اکثر شخصیت ها و مکان ها هم زاده ذهن خودمه... دومی، همون طور که میدونید من اهل لرستانم و تصمیم گرفتم از زبان محلیم یعنی لری توی داستان استفاده کنم و ترجمشو هم میزارم.... منتظر داستان باشید 🤗🥰
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دیگه داستان میراکلسی نمینویسی؟
راستشو بخولی نه فعلا میخوام اینکی داستانمو بنویسم
آهان
بعدش چی؟
شاید بزارم البته مطمئن نیستم
فعلا که پارت سوم داستانم دو روزه تو برسیه 😅
راستی آجی جون
میشه به داستانام سر بزنی
به آجی/داداشات هم بگی سر بزنن؟
داستانم خیلی کم بازدید داره😪
باشه عزیزم
خیلی جالبه حتما بنویسش👍🏻
پارت اولو کی میدی؟
مرسی فردا میزارم