
برو بخونم نفسییی
یو هیونک بعد از رفتن نونارا این آهنگ را میخواند:(خواننده اصلی شروین)........ اون خال کوچیکو رو ترقوه چپتو......خط بالای لبتوو...موهای سیاتر از شبتوو....به دنیا نمیدمشوو....... ..تن صداتو صبح که لا ملافه ای...غرغراتو وقتی خسته ای کلافه ای...به دنیا نمیدمشوو.....صدای قلبم وقتی پا میزاری تو خونه.....اون عطرمو که گفته بودی بوش خوبه....هر قولی بم دادی حتی اگه دروغ بوده....به دنیا نمیدمشو......به دنیا نمیدمشوو
از زبان نونارا:از یو هیونگ که جدا شدم با اتوبوس خودمو رسوندم خونه....ما خیلی فقیر هستیم ولی اقایی که داره با مامانم ازدواج میکنه خیلی پول داره اسمش لی هیسوعه ولی من تاحالا ندیدمش........از زبان سوم شخص:نونارا با ترس ریزی به داخل خانه رفت ...خانه هیسو آنقدر بزرگ بود که هزار خانواده میتوانستند به راحتی آنجا زندگی کنند.......(اسم مادر نونارا بورامه)بورام:نوناراااا رسیدی دخترمممم..خوش اومدی به خونه جدید ایشون آقای لی هیسوعن میتونی پدر صداشون کنی😍............نونارا:نه ممنون مامان ...سلاام آقای لی....همونطور که میدونین اسم من نوناراس..........هیسو:خوشبختم دخترم...هیوانننن هیواننن اتاق این خانم رو بهشون نشون بده........هیوان:چشم ارباب...................هیسو:پس این دخترته بورام؟.........بورام:آره هیسو..نمیخوام دیکه حتی ریختشو ببینم...باید همونطور که طبق برناممون بود همراه پدرم اینم میفرستادیم اون دنیا........هیسو:نگران نباش عزیزم...هنوز واسه کشتن این دهتره وقت هست×.................
ا/ت:اماااا تهیونگ چرا مامانه رو ثاتل کردییی..:(((......ته:برای هیجانی شدنش دیگهه..همونطور که الان فهمیدی قرار نونارا بمیره میخوای ادامشو بهت بگم؟............ا/ت:معلومههه...........(از کجکاوی زیادش خندم گرفت و با لبخند گفتم):هیسو و بورام باهم نقشه میکشن که وقتی مثل همیشه نونارا رفت جنگل توی همون اتوبوس بکشنش......همینکارم میکنن اما نونارا وقتی زخمی میشه برای اینکه بتونه از دستشون فرار کنه میدوعه سمت جایی که با یو هیونگ قرار داشته یعنی؟....ا/ت:درخت کاج قدیمی.......ته:آفرین....وقتی میدویده خون زیادی ازش میره و وقتی فقط چند قدم با درخت فاصله داشته بی هوش میشه و هیسو و بورام اون رو بر میدارن و میبرن توی جنگل میندازنش و خودشونم برمیگردن....ا/ت:چه وحشتناک 😭...........ته:یو هیونگ هم که از همه چی بیخبره میره سر قرار اما تنها ویزی که بیفهمه بوی خونه رد خونو دنبال میکنه و میرسه به جاده..جایی که نونارا از اتوبوس پیاده میشه تا فرار کنه...و اونجا هم بارون شروع میکنه به باریدن و یو هیونگ در حالی که به چتر سیاهو خیسش رو در دست گرفته بوده به جاده زل میزنه و پایان.........ا/ت:منم یه پدر خوانده دارم اما اون به نظر خیلی مهربونه.........ته:نولان تو باورش نکن این فقط یه داستانه........ا/ت:اگه یوهیونگ بخاطر اینکه عشقشو کشتی منو ازت بگیره چی..........ته:تو دیگه زیادی خیالاتی شدی دختر
لایک کنننن
توروخدا لایک کننن و بگو تو نویسنده خوبه منییی (با لحن بچه)
ا/ت:لطفا نونارا رو به هیونگ برگردون .....فقط......فقط..... بخاطر من.........
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود اونی ،پارت بعدییییییییی ابتقژنبژترابتقطنفبغنزوغ
حتماااا😍😍😍😍
عالی بود🤌🏻🤟🏻
❤️💜❤️💜❤️🤍