
اینم پارت آخر 😭😭
آدرین:از زمانی که لیدی باگ برگشته شک های خیلی زیادی بهم وارد شده، حتی بیشتر از زمانی که هویت، ناتالی، فیلیکس و پدر رو فهمیدم....حالا فهمیدم که بانیکس میخواسته من و مرینت درواقع اینطوری باهم رو به رو بشیم.... به سختی صدامو صاف کردم و گفتم: ممنونم که داستانتو برام تعریف کردی، مطمئن باش کاری میکنم که بتونی تو روز مهمونی حتما کت نوار رو ببینی!!!.... مرینت: نمیدونم چطور میخوای این کارو بکنی.... اما بهت اعتماد میکنم!!!... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آدرین: دوباره خودمو تو آینه نگاه کردم و یقه لباس مشکیمو مرتب کردم.... پلگ خیلی استرس دارم، نکنه وقتی بفهمه این همه مدت با اینکه میدونستم داره دنبال کت نوار میگرده و هویتمو بهش نگفتم، عصبانی بشه؟؟...
پلگ: اوه، پس کن دیگه.... اون مطمئنا خوشحال میشه.... آدرین: درسته، من باید خونسردیمو حفظ کنم.... میخواستم از سرویس بهداشتی خارج بشم که یه نفر درو جوری باز کرد که محکم به دیوار خورد و چهارستون بدن منو و کل ساختمون کافه لرزید.... مطمئنا اون فرد کسی نیست جز مارتی!!!.... مارتی: رئیس پس جرا نمیایید... کسایی که برای پذیرایی و آماده کردن خوراکی های جشن استخدام کرده بودید کارشون تموم شده، مهمونا الاناست که برسن!!... شما جرا هنوز ماسکتونو نزدید؟؟!!!.... واقعا که شما دارید قانونی رو که خودتون برای ورود به جشن امسال تعیین کردید رو زیر پا میزارید!!!.... آدرین: هی هی، اجازه بده منم حرف بزنم.... اگه ماسک بزنم که دیگه کسی نمیشناستم، اول باید به مهمونا خوش آمد بگم.... بعدش ماسکمو
میزنم..... مارتی: اوه، درسته.... متاسفم....آدرین: به همراه مارتی از سرویس بهداشتی خارج شدم و بعد از سلام کردن به مستخدم هایی که هرسال برای آماده کردن غذا ها و خوراکی های جشن استخدام میکردم، به در اصلی کافه رسیدم و شروع به خوش امد گویی به مهمونا کردم.... بعد از حدود نیم ساعت کاگامی که مثل هر سال، لباس های سنتی ژاپن رو پوشیده بود، به کافه اومد..... کاگامی: سلام آدرین.... میبینم که مثل همیشه خشک و سرد وایسادی اینجا... آدرین: منم میبینم که مثل همیشه بدون پارتنر اومدی.... کاگامی: من فقط هنوز نتونستم فردی که باهاش سازگار باشمو پیدا کنم!!!... آدرین: همون جواب همیشگی، لطفا از خودت پذیرایی کن.... قبل از اینکه کاگامی وارد سالن اصلی کافه بشه صدایی از پشت سر
توجه هردومونو جلب کرد...مرینت: سلام آدرین.... مثل اینکه هنوز ماسکتو نزدی!!.... آدرین: به سمت اون دختری که لباس زیبایی به رنگ قرمز پوشیده بود و نقاب لیدی باگو زده بود برگشتم، اوه... خدای من اون واقعا زیبا بود.... با شَک گفتم: مرینت؟؟!!... مرینت: بله خودمم... کاگامی: نمیخوای این بانوی زیبا رو به من معرفی کنی؟؟... آدرین: مرینت، ایشون کاگامی هستن.... و کاگامی ایشون مرینت هستن.... البته فک کنم شما از قبل همدیگه رو بشناسید.... مرینت: با تعجب به کاگامی نگاه کردم و گفتم: واقعا خودتی!؟؟!!.. چقد تغییر کردی.... کاگامی: وای مرینت!!!... باورم نمیشه بعد از این همه سال دارم میبینمت....با این لباس واقعا زیبا شدی... البته خیلی هم شبیه لیدی باگ شدی... مرینت:اوه، ممنونم... کاگامی: باید هرچه سریع تر برام تعریف کنی که این همه سال کجا بودی!!!...
آدرین: اون دوتا رو به حال خودشون رها کردم تا راحت با هم حرف بزنن و خودم به بقیه مهمونا خوشامد گفتم.................... تقریبا همه مهمونا اومده بودن و منم ماسک کت نوار رو زده بودم و گوشه ای از سالن ایستاده بودم.... داشتم بین جمعیت دنبال مرینت میگشتم که آهنگ ملایمی برای رقص پخش شد و همون موقع مرینت رو هم دیدم که کنار کاگامی نشسته بود.. با این ماسک هیچ کس جز مرینت منو نمیشناسه و البته اونم منو به عنوان کت نوار میشناسه، پس با خیال راحت و البته یکمم استرس به سمت میزشون راه افتادم...........مرینت:خلاصه بگم الان خیلی وقته که به لیدی باگ تبدیل نشدم و کت نوار رو هم ندیدم ... کاگامی: دستای مرینت رو گرفتم و گفتم: واقعا متاسفم،از صمیم قلب آرزو میکنم که بتونی
زودتر ببینیش.... مرینت: به کاگامی لبخندی زدم که همون موقع صدای آشنایی بهم پیشنهاد رقص داد... آدرین: دستمو به سمت مرینت دراز کردم و گفتم: افتخار رقص میدید مای لیدی؟؟!!... مرینت: با تعجب به سمت اون فرد برگشتم که نگاهم با چشم های آشنایی گره خورد.... اون صدا، این چشم ها، روح پاکی که حسش میکنم.....همون طور داشتم با چشمایی که از اشک برق میزد نگاهش میکردم که کاگامی با صدای آرومی گفت: اون منتظرته، نمیخوای بهش جواب بدی؟؟.... مرینت: بدون حرف دستمو تو دستش گذاشتم و باهم به سمت پیست رقص رفتیم.... آدرین: همینطور که با مرینت میرقصیدم گفتم: با این لباسا و این ماسک، دقیقا مثل لیدی باگ شدی.... مرینت: لبخندی زدم و گفتم: تو خیلی برام آشنایی...
چشمات شبیه کت نواره... صدات مثل آدرینه... و انرژی مثبتی که ازت دریافت میکنم مثل هردوشونه.... آدرین: تو فک میکنی من کی هستم؟؟!... مرینت: تو.... هردوی اونایی.... هم کت، هم آدرین.... فقط نمیدونم چرا زود تر بهم نگفتی.... آدرین: همینطور که همراه با مرینت میچرخیدم با بهت گفتم: تو میدونستی؟؟!!....مرینت: همراه با ریتم آهنگ چرخیدم و گفتم: چند دقیقه پیش فهمیدم کت.... میدونی رمز اون فلشی که پیشت گذاشتم، چیه؟؟... رمزش«see you again»(دیدار دوباره)ست.... آدرین: همینطور که اشک از چشمام سرازیر شده بود لب زدم: عاشقتم نگهبان اعظم.... مرینت: درحالی که اشکام از چشمام سرازیر شده بودن مثل آدرین لب زدم: من بیشتر......
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عرررررر
خیلی قشنگ بود
من الان بالشتم خیسه😭😭😭
وایی خدا قلبم اکلیلی شد
خیلی قشنگ بود 🤗🤭💌💟
مرسیی کیوتم ❤
عالییییییی 😍
نمیشه بازم ادامه بدی 🤔
مرسییی
خب الان یه داستان دیگه رو شروع کردم 😅🤗
عالی بود😭😭(ترکیبی از اشک شوق و ناراحتی!(
مرسیی هقق 💖
خواهش میکنم;-) عرررررر:-(
o(╥﹏╥)o
:'(:-)
هقققق نهههههه چرا این باید پارت اخر باشهههه
هقققق😭
😭😭😭😭😭خیلی خوب بود
ممنوونممم 💕
وای خدا خیلی قشنگ بود وای عالیییییییییی
خیلی ممنووون
عاليييييييي بود اجو خيلي قشنگ تموم كردي 💜💜💜💜 خوشحالم كه بررسي اش كردم 💛
مرسی آجی
خیلی قشنگ بود
بهترین پایان عالم
ازت ممنونم ❤
خواهش میکنم