اینم پارت آخر 😭😭
آدرین:از زمانی که لیدی باگ برگشته شک های خیلی زیادی بهم وارد شده، حتی بیشتر از زمانی که هویت، ناتالی، فیلیکس و پدر رو فهمیدم....حالا فهمیدم که بانیکس میخواسته من و مرینت درواقع اینطوری باهم رو به رو بشیم.... به سختی صدامو صاف کردم و گفتم: ممنونم که داستانتو برام تعریف کردی، مطمئن باش کاری میکنم که بتونی تو روز مهمونی حتما کت نوار رو ببینی!!!.... مرینت: نمیدونم چطور میخوای این کارو بکنی.... اما بهت اعتماد میکنم!!!...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آدرین: دوباره خودمو تو آینه نگاه کردم و یقه لباس مشکیمو مرتب کردم.... پلگ خیلی استرس دارم، نکنه وقتی بفهمه این همه مدت با اینکه میدونستم داره دنبال کت نوار میگرده و هویتمو بهش نگفتم، عصبانی بشه؟؟...
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
25 لایک
عرررررر
خیلی قشنگ بود
من الان بالشتم خیسه😭😭😭
وایی خدا قلبم اکلیلی شد
خیلی قشنگ بود 🤗🤭💌💟
مرسیی کیوتم ❤
عالییییییی 😍
نمیشه بازم ادامه بدی 🤔
مرسییی
خب الان یه داستان دیگه رو شروع کردم 😅🤗
عالی بود😭😭(ترکیبی از اشک شوق و ناراحتی!(
مرسیی هقق 💖
خواهش میکنم;-) عرررررر:-(
o(╥﹏╥)o
:'(:-)
هقققق نهههههه چرا این باید پارت اخر باشهههه
هقققق😭
😭😭😭😭😭خیلی خوب بود
ممنوونممم 💕
وای خدا خیلی قشنگ بود وای عالیییییییییی
خیلی ممنووون
عاليييييييي بود اجو خيلي قشنگ تموم كردي 💜💜💜💜 خوشحالم كه بررسي اش كردم 💛
مرسی آجی
خیلی قشنگ بود
بهترین پایان عالم
ازت ممنونم ❤
خواهش میکنم