سلام❤ لیدی امد با یه پارت هیجاااااان انگیز! که قطعا هین قسمت اکثرا حقایقی رو که خودتون حدس میزنید رو افشا میکنه!😎 قطعا باید تعداد لایکا و نظرا بیشتر باشه دیگه، ولی من انتظاری ندارم هرجور راحتین!😂🤍
پس از ۵ سال..دوباره بوی شهر رو حس میکنی و شلوغی ها رو به چشمت میبینی...اینجا خیلی تغییر کرده و..شلوغ تر شده! اما من چه تغییری کرده بودم؟ همون مرد ۵ سال پیش..؟ ... به گذر کردن مردم نگاه میکنم...به خنده ها، ناراحتیها...گوی سیاهی بین گوی های سفیدم..
از سئول دور تر شده بودم و این برام خوشایند بود..لبخند کمرنگی زدم...دیگه کسی پیدامون نمیکنه و میشم ناشناس، البته تا موقعی که این اگهی های یتفوک( برعکس کن) دست از سر شهر و من بردارن، این اگهی ها رو مخن..
کلاهم رو بیشتر روی صورتم میکشم، صورتم به قدری داغون هست که بین همه ناشناس باشم ... چشمانم رو بستم، گذاشتم فقط باد دست روی صورتم بکشه ...
تائو_ خب بگو بینم جوون چه کردی که به اینجا کشونده شدی؟
نامجون پوزخندی زد وبه تائو نگاه کرد: فکر نمیکنم تو با جانگ کوک تفاوت سنی داشته باشین!..
کارن پقی از خنده زد
...
تائو_ مثلا مزاح بود. ببینم! رئیس ما زیادی اخمو نیست؟ ...
بابا خوشحال باش، دیگه از دستشون راحت شدی! ...
امشب باید جشن گرفت! نمیخوای خودتو یه معرفی کنی رئیس؟ ...
سرم از اون پر حرفِ رو مخ گُر گرفته بود ،باصدای گرفته ام گفتم: عجله نکن، شناخت باشه به موقعش ...
تائو_ اوهوع! پس از اونایی هستی که دوسال باید بگذره تا بفهمی چی مخشون میگذره ! ...
پوزخندی زدم: اینکه بخوای بفهمی تو مغز هرکسی چی میگذره ،اونقدر عمر نمیکنی تا زمانشون رو بگذرونی.. ..
اما درباره ی من، اون موقع دیگه روی این زمین نیستی..!
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
عالییییییییی زودددددد پارتتتتتت بعدیییییی رو بزاررررررررررررر🙂😁
ممنونم🤍🦋
فالویی بک بده
اوکی