
سلام دوستان من اومدم با پارت جدید داستانم ☺️😉❣️
مرینت:ولم کنید ع.و.ض.ی.ا کمک کمک ادرین:مرینت با تمام قدرتم دویدم سمت مرینت اما مری:یه دستمال گذاشتن جلوی دهنم بعدش دیگه چیزی ندیدم فقط صدای آدرین شنیدم ادرین:به مرینت نرسیدم اونا مرینت بردن منم سریع ماشینم رو برداشتم و پشت سرشون رفتم اما گمشو کردم مری:وقتی به هوش اومدم دیدم داخل یه اتاقم سرم خیلی درد میکرد از اتاق رفتم بیرون آدریان رو دیدم خیلی تعجب کردم
آدریان: خوشگلم دیدی بهت گفتم که هر کاری کنی بازم آخر برای خودمی مری:آدریان ع.و.ض.ی نزدیکم نشو آدریان:مرینت با من درست حرف بزن وگرنه هر چی دیری از چشم خودت دیدی افتاد مری:روانی تو ۳۴ سالته من فقط ۱۹ سالمه تورو خدا ازم دور شو آدریان:مگه عشق سن میشناسه کنه تو اون آدرینو دوست داری مرینت:نه ندارم آدریان: پسسسس چتهههه تو برای منی بفهم مری:نیستمممممم (یه چی بگم الان با با داد حرف میزنن) آدریان:میگم هستی بفهم مری:نزدیکم نشو کمککک آدرین:مرینتتتتتت کجایی مری:آدرین کمکم کننن ادرین:مرینت ادریان:جلو نیا وگرنه میکشمش ادرین:باش باشه
ادرین:مرینتو ول کن حرف بزنیم میدونی که آدم ربایی جرم سنگینیه مری:آدرین کمکم کن تورو خدا ادرین:باشه میریم ادریان: کجا تازه اومدی یا اینجا مرینت میمیره یا تو خوب انتخاب کن پلیس:آدریان کوپن بیا بیرون خودت تسلیم شو آدریان:به پلیس زنگ زدی ادرین:نه از قبل هماهنگ کرده بودم قرار شد اگه تا دوساعت دیگه بر نگردم بیان اینجا ادریان:عوضی ادرین:فرار کن ولی بازم پلیسا میگیرن تورو مری:فرار کرد ادرین بگیرش ادرین:تو خوبی کاریت نکرد که بهت نزدیک شد مری:نه آدرین:مرینت بقلم کرد خیلی تعجب کردم ولی منم بقلش کردم جک:ادرین داداش کجایی ادرین:اینجام جک مری:جک تو اینجا چیکار میکنی جک:آدرین ازم خواست رد گوشیتو بزنم
مری:آها ممنون جک :داداش الان مرینت از ما تشکر کرد وای خدا باید تو تاریخ ثبت بشه ادرین:هعی پسر اذیتش نکن جک:والا مری:میزنمتا بچه پرو جک و ادرین:😂😂😂 مری:خب بریم خونه:الیا:واییی مری اومدی سکته کردم تا بیای تو ادرین تو با مری بودی ادرین: عااا اره با هم بودیم مری:بیرون دیدمش الیا :اها
خب دوستان تا پارت بعدی خدانگهدار ☺️😉❣️ لایک یادت نره گلی😉❣️ کامنت هم بزار عزیز دل😉❣️ به بقیه تستام سر بزن عزیز😉❣️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییی
عالیییییی بود
منونننننن☺️❤
ممنون که گذاشتی
خواهش میکنم❤
عالی بود
مرسی عزیزم