قسمت های قبل رو بخونید چون بهم ربط دارن نظر بدید
آنچه گذشت فهمیدم شرور اروراست. دو قهرمان جدید داشتیم ببر پر سرعت و خوک درمانگر. گوشوارش صدا داد و تبدیل به خودش شد
از زبان راوی:گوشواره ی لیدی باگ صدا داد و تبدیل به خودش شد آلیا گفت تو این مدت مرییییییییینت لیدی باگ بوده مریییییییینتتتتت باورم نمیشه بهترین دوستم لیدی باگ باشه
مرینت گفت اره اما خبر مهمتر اینه که باید به جنگ با ارباب شرارت(هاک ماث) بریم آلیا گفت باشه ایندفعه دیگه شکستش میدیم از زبان مرینت:به آلیا گفتم معجزه گز پیش خودت باشه من زنگ میزنم بهت و اون گفت باشه و تبدیل شد و رفت منم تبدیل شدم معجزه گرا رو به همه دادم و معجزه گر گاو میش و خروس رو به ایوان و ناتاتاییل دادم
و به همشون توضیح دادم حتی گربه سیاه هم نمیدونست و رفتیم به جنگ با ارباب شرارت اون روی برج ایفل اومده بود و مایورا هم بغلش بود و داشت میگفت کفشدوزک و گربه سیاه معجزه گراتونو به من بدین ما هم گفتیم شتر در خواب بیند پنبه دانه و رفتیم جنگیدیم
کت گفت کتاکلیزام و اومد بزنه به مایورا که مایورا دستاش رو گرفت و من رفتم معجزه گر بردارم که مایورا گفت یه سوال گفتم بپرس گفت میشه بدون اینکه کسی اسیبی ببینه یک نفر رو با استفاده از معجزه گر زنده کرد گفتم اره گفت خب به ارباب شرارت بگو اون میخواد اینکارو کنه گفتم ارباب شرارت بیا یه معامله گفت چه معامله ای گفتم معجزه گراتون رو بدید و بعدش هویتتون باید فقط برای من و کت نوار معلوم بشه
من با کت نوار هویتمون رو برای شما رو میکنیم چون باید همینکار رو کرد و من با استفاده از این چهارتا معجزه گر بدون اینکه کسی اسیب ببینه اون کسی رو که میخوای زنده بشه زنده میکنم گفت قبول و رفتیم خونه اون باورم نمی شد اون خونه ادرین بود همه تبدیل به خودمون شده بودیم همه دهنمون باز مونده بود
من گفتم:خب کی رو میخوای زنده کنی گفت همسرم امیلی و من گفتم معجزه گراتونو بدید اونا هم دادن من یه ورد خوندم دور امیلی نور سبز قرمز آبی و بنفش گرفت و بلند شد و گفت من کجام اینجا چه خبره من و آدرین و گابریل و ناتالی گفتیم بزن قدش
گابریل برای امیلی همچی رو تعریف کرد ادرین از دست پدرش عصبانی بود و گفت بابا تو که همچی رو درباره میراکلس ها میدونی چرا اینکار رو نمی دونستی ؟؟؟؟؟
گابریل گفت من این رو میدونستم ولی تو کتاب نگفته بود چجوری انجام میشه نوشته بود یه راه دیگه هست ولی یه نگهبان میدونه
ادرین رفت گابریل و امیلی رو بغل کرد و گفت مرینت ممنونم مامانم رو نجات دادی من گفتم خواهش میکنم و هم رو بوسیدیم
که پلگ گفت:ادرین پنیر داری خیلی گشنمه ادرین گفت بیا شکم متحرک و همه خندیدم و تمامممممم
خداحافظ نظر فراموش نشه❤❤❤❤
به یک سری دلیل انچه خواهید دید رو حذف کردیم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)