11 اسلاید صحیح/غلط توسط: fatemeh انتشار: 4 سال پیش 227 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍 سلام سلام خوشملای خودم🖐🏻 بریم فعلا حرفی ندارم بخوام ور بزنم بریم سراغ ادامه داستان📄📄 💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍
تهیونگ : نشسته بودیم رو مبل یونگی از اتاق اومد بیرون چی شده داداش؟یونگی : وایسین😄جیمین : نینی از اتاق اومد بیرون ما انقدر خوشحال شدیم دوییدیم بغلش😁کوچولو : عاجی حالت خوبه چقدر دلم برات تنگ شده بود من : منم عاجی معلومه تا شماها باشین حالم خوبه کوکی : خیلی خوشحالم حالت خوبه آجی کوچولو😊من : مرسی داداشی من برم یه چیزی بخورم تا نمردم جین : یونگی توام برو بخور ما خوردیم من : تو چرا نخوردی😑جیمین : یونگی انقدر نگران تو بود اصلا از کنار تو جم نمی خورد😁من : عجب چی بگم اشکالی نداره بیا بریم باهم شام بخوریم😇یونگی : بریم😊من : رفتیم غذامونو باهم 2تایی خوردیم😍رفتیم پیش بقیه خوب الان مطمئنم همه خستن پاشین بریم بخوابیم اینجا 4تا اتاق داره تو هر اتاق 2تا تخت داره یکی از اتاقا باید 3نفر باهم بخوابن🙂باید مشخص کنیم تا اینجایین اینطوری باید بخوابیم نامجون : هر جور شما دخترا راحتین من : وا ما براچی شما باید راحت باشین اصلا قرعه کشی میکنیم خوبه😁همشون : آره قرعه کشی کردیم اینطوری شد (من=کوکی♡یونگی=تهیونگ♡کوچولو=جین♡نامجون=جیمین=جیهوپ)کوچولو : خوب من خیلی خوابم میاد من رفتم بخوابم شب بخیر هممون رفتیم بخوابیم🥱کوکی : شب بخیر من : شب بخیر😊بعد 20 دقیقه مطمئن شدم همشون خوابن رفتم تو اتاق کوچولو آروم صداش کردم جوری که جین بیدار نشه رفتیم تو حال کوچولو : 🥱چیزی شده😪من : حواستو شیش دنگه جم کن وقتی بیهوش بودم یه نفر بهم گفت که ما باید مراقب پسرا باشیم چون جونشون در خطره ما مثل محافظ اونا میمونیم باید حواسمون بهشون باشه من به پسرا نگفتم تا ناراحت نشن توام چیزی نگو باشه آجی😊کوچولو : یکمی نفهمیدم چی گفتی ولی باید حواسمون به فرشته ها باشه و مراقبشون باشیم و صدامم نباید در بیاد وگرنه با تو طرفم بهشون چیزی بگم درسته؟ من : آره حالا بریم بخوابیم شب بخیر کوچولو : شب بخیر😘
من : رفتم رو تختم دراز کشیدم اصلا خوابم نمی برد دیگه اشکم درومد آخه چرا بی تی اس باید به خطر بیوفته😭اونا زندگی مان حالا من باید چه غلطی بکنم همین طور اشک می ریختم (مغزت : هی دختریه بیشور خجالت بکش تو باید جون اونارو نجات بدی بعد الان نشستی گریه میکنی خاک بر سرت😠نینی : هوی دفه آخرت باشه ها مغز منی احترامت واجبه ولی دیگه انقدرم فوشم نده😑حالا به نظرت باید چکار کنم😣مغز : اگه نظر منو میخوای اول گریه نکن مخ مارو خوردی من رفتم کارو زندگی دارم بابای نینی : مگه مغزم زندگی داره وا این چه سوالیه🤦🏻♀️ اصلا من پاک خل شدم دارم با خودم حرف میزنم وای🤦🏻♀️)نفهمیدم چطوری خوابم رفت وقتی بیدار شدم عجیب بود برامکی شد ساعت 10 یعنی من تا الان خواب بودم با داشتم گریه میکردم ای خدا به منم یه عقل بده🤦🏻♀️بلند شدم رفتم دست و صورتمو شستم رفتم پایین خیلی بی صدا شروع کردم کیک درست کردن بعد نیم ساعت کارم تموم شد کیک و گذاشتم تو یخچال و قهوه درست کرده بودم یه لیوان برا خودم ریختم رفتم رفتم بالکن از شدت ناراحتی دوباره بغض کردم😖(اگه یادتون باشه گفته بودم اشکش همیشه دمه دره)یهو یه صدایی دوباره پیچید تو سرم داشتم روانی میشدم دوباره همون صدا بود (صدا :ا/ت خوب گوش بده تا سریع تمومش کنم تو باید اینو میدونی که محافظ گروه بی تی اس هستی و اینو نباید بدونن تا میتونی باید مخفی کنی به هر حال اونا میفهمن ولی الان نباید بفهمن تو دوستت محافظ هستین که من سر دستتون کاترینا هستم مری 5 روز پیشتون نیست چون مری خیلی ترسو هستش میفرستیمش پیش کسان دیگه ای دیشب تو خواب بهش گفتیم ولی تو چیزی نگو که میدونی همه کارا با تو هستش چون تو از اون شجاع تر هستی و جانشینه منی ولی تو نمیای به سیاره نامرئی ها تو از توی زمین اداره میکنی این یکی از معموریت های تو هستش که در سن 25 سالگی جای منو میگیری البته اگه از این معموریت جون سالم به در ببری خوب بقیشو بعدا بهت میگم)
من : آخ سرم خدایا همینو کم داشتم حتی ممکنه بمیرم البته من حتی شده جونم برا بی تی اس میدم😇با همین جمله میری داخل و قهوتو میزاری رو میز میوفتی رو مبل🥴ده دقیقه انگار میمیری بیدار میشی میبینی هیچکس هنوز بیدار نشده🥱کوچولو میاد کوچولو : نینی من باید برم یه مشکلی برای خواهرم پیش اومده باید برم 5روز دیگه بر میگردم😇 من : اوکی برو مراقب خودت باش بابای🖐🏻کوچولو : بابای🖐🏻من : ای بابا چه غلطی بکنم اه این قهوهام که دیگه یخ کرد ایش🥴بلند میشی میری در اتاقای پسرارو میبندی تا راحت بخوابن میخوای بری رو کاناپه های بالا بشینی منصرف میشی میری پایین رو مبل پایین میشینی داری فکر میکنی خود به خود اشکت در میاد من اگه خودمم نخوام باید گریه کنم دستگاه اشکریزونم هرکی خواست بگه من به جاش گریه کنم🥴داشتم فکر میکردم از بالا صدا میومد خوب پسرا بیدار شدن اشکامو پاک کردم رفتم میز صبحانرو آماده کنم🙃تو آشپز خونه بودم همه بچه ها اومدن پایین سلام صبح بخیر من : 😇سلام ظهر بخیر پسرا : 😁جین : راستی نینی کوچولو تو اتاق نبود اینجام نیست پس کوش؟من : برای خواهرش مشکلی پیش اومده بود دوباره رفت پیش خواهرش🙂جین : آهان🙂
جیمین : نینی من : جان😊جیمین : تو گریه کردی😑من : نه بابا گریهی چی مگه خود درگیری دارم😐(نویسنده : شاید داشته باشی نینی : ببند اون دهنو میخوام چیزی نفهمن نویسنده : اونا از اینی فکر میکنی زرنگ ترن نینی : گفتم میشه ببندی😠نویسنده : خوب بابا خود دانی😒)جیهوپ : پس چرا صدات گرفته🤨من : نه بابا چیزی نیست من برم لباسام خیس شده عوض کنم بیام شمام بشینین منم الان میام😇پسرا : اوکی تهیونگ : مطمئنم یه چیزی بود به ما نگفت یونگی : آخه لباسشم خیس نبود بود؟😐کوکی : راس میگه نامجون : حالا ولش کنین یه جوری ازش میپرسیم پسرا : باوشه🤷🏻♂️من : رفتم تو اتاق اه چرا انقدر ضایع بازی دراوردم نویسنده الان میدونم میخوای چی عرض کنی لطفا ساکت باش حوصلتو ندارم🥴 (نویسنده : اصلا قرار نبود حرف بزنم خل و چل😐)خیله خوب لباسامو عوض کردم رفتم یه نفس عمیق کشیدم من اومدم🙃نامجون : بیا بشین🙂من : وایسین رفتم از تو یخچال کیک و دراوردم بفرمایین🎂پسرا : مرسی چرا زحمت کشیدی😇من : چه زحمتی صبحانتونو بخورین البته به لحاظی الان باید ناهار باشه😁صبحانه تموم شد رفتیم نشستیم رو مبل پسرا داشتن حرف میزدن من اصلا تو باغ نبودم خودم اونجا بودم ولی ذهنم یه جا دیگه جیمین : نینی........نینی من : بله بله جیمین : به چی فکر میکنی هیچ حواست نیست من : هیچی چیز مهمی نبودجیمین : مطمئنی😑من : آره
تهیونگ : من حوصلم سر رفته بیاین بازی کنیم😃من : باشه چی بازی🤔کوکی : بریم حیاط آب بازی من : خوبه فقط یه سوال شما فردا کنسرت ندارین نامجون : ای وای😱آره باید یکمی دیگه تمرین کنیم پاشین پاشین آب بازی برا بعدا کوکی : اه حیف شد😫من : بیاین مبلارو بکشیم کنار جا برای تمرین داشته باشین مبلارو کنار کشیدیم جا خیلی بیشتر شد بفرمایین😇نامجون : مرسی که همه جوره حواست بهمون هست😊من : خواهش میکنم کاری نمیکنم که پسرا آهنگ و گذاشتن شروع کردن تمرین کردن منم رفتم کلی خوراکی آوردم گذاشتم رو میز😋دور اول که آهنگ و تمرین کردن من حواسم جم بود بار دوم داشتن تمرین میکردن حواسم نبود بلند شدم برم بالا تو بالکن یکمی هوا بخورم یونگی : تمرین کردیم تموم شد اومدیم استراحت کنیم که بعد دوباره تمرین کنیم🥴کوکی : بچه ها نینی چرا امروز اینجوریه☹️جین : نمیدونم ولی هرچی هست بدجور ذهنشو درگیر کرده🙁جیمین : خوب چی😕تهیونگ : اگه چیزی نگفته حتما یه چیزی رو داره مخفی میکنه از ما جیهوپ : خوب وقتی نمیگه ولش کنین دیدین که نمی تونیم ازش حرف در بیاریم انقدر لجبازه جیمین برو بالا ببین میتونی بیاریش پایین جیمین : اوکی الان میارمش🙃رفتم بالا نینی تو بالکن بود نینی من : آی جیمین سکته کردم🥴جیمین : ببخشید😁حالت خوبه؟من : آره خوبم😊جیمین : خوب پس بیا بریم پایین من : بریم جیمین : ما اومدیم😃من : پسرا تا شب تمرین کردن دیگه عالی بودن عالی تر شدن من : بچه ها پسرا : بله من : میگم میتونم فردا باهاتون بیام پشت صحنه ؟ نامجون : آره اشکالی نداره ولی برا چی؟
من : خوب ......... هیچی ولش کنین حل شد نامجون : نه واقعا میبریمت حواسمون بهت باشه😐من : نه ولش کنین اگه منو با شما ببینم هم دردسر میشه هم برا شما زیاد خوب نیست جیهوپ : میخواستی چیزی بهمون بگی نگفتی نینی من : نه گفتم که درست شد مهم نیست کوکی : نه بهتره با خودمون ببریمش🙂من : نه بیلیط دارم خودم میام جین: نه اینطوری بهتره پیش خودمونی حواسمون بهت هست من : آخه یونگی : آخه نداره من خوابم میاد فردا با ما میای😴من : 🥴باشه بریم بخوابیم شمام خستهاین راستی شما که 3تایی میخوابین هر کدومتون که دوس داشتید یکیتون بره پیش جین تو اتاق کوچولو بخوابه😇پسرا : باشه من : هممون رفتیم بخوابیم همه خوابیدن فکر کردن منم خوابم😁ولی من بیدارم(نویسنده : خواهرم خدایی از جغدم تو بدتری 2شب😐نینی : خودت دست کمی از من نداریا😑)منم چشمام و بستم اون صدا اومد
(کاترینا : سلام ا/ت به این حرفایی که میزنم خوب گوش کن این قدرتا رو قرار بود وقتی جانشین شدی بهت بگیم که اینارو داری ولی الان خیلی نیاز میشه پس تو این ماموریت خطرناک بهت داده میشه پس از این به بعد درست ازشون استفاده کن 1هر وقت احساس خطر برای گروه بی تی اس کردی میتونی بدون اینکه دستشونو بگیری نامرئی شون بکنی و اگه هر وقت خواستی خودت میتونی ظاهر بشی و اونارو ظاهر نکنی تو الان قدرتت خیلی بد زیاده حتی ماهم تعجب کردیم و خیلی خطرناکه باید بلد باشی باهاش کار کنی راجب فردا اصلا بهت هیچی نمیگم و اینکه حواست خیلی جمع باشه ممکنه اتفاق بدی بیوفته که بستگی به کار تو داره مثل همیشه نامرئی شون کنی از انرژی تو میره وقتی ظاهر بشی نهایت یک ساعت تا دو ساعت بیهوش میشی تا دوباره حال خوب بشه حواستم شیش دنگه جمع باشه که کوچولو اومد از این جریان هیچی نباید بفهمه تا به وقتش دومین قدرتی که داری تنها فقط در روز یک بار فقط یک بار میتونی ازش استفاده کنی که محل و ساعت میفهمی واینکه اون یارو که میخواد اینکارو کنه هدفش بی تی اس نیست هدفش تویی اونا فقط تله هستن که اگه موفق بشه تو و مری و هرکسی که باهاتون خوبه رو بکشه دستش میرسه به ما و اون وقت بدبخت میشیم که بعدا بهت میگم اون کیه از اونی که فکر میکنی خیلی نزدیکتر هستش و فکرشم شاید نکنی انقدرم جلو پسرا ضایع بازی در نیار😠اونا انقدر زرنگن که سه سوت میفهمن بسه دیگه توضیحات مهم فردارو دادم بهت )
من : وات چرا خوابم نمیاد چه خوب یعنی تا فردا بیدارم ایول😁خوب باید همهی چیزایی که کاترینا گفت و دوباره دوره کنم یادم بمونه تا صبح با خودم کلنجار میرفتم🥴همچی رو خوب خوب فهمیدم ولی اونجا که گفت یارو رو میشناسم هرچی فکر کردم هیچی نگرفتم خوب ولش کن ساعت هَفته بلند شدم رفتم در همه اتاقارو بستم رفتم پایین گوشیم و شارژ کردم و یکمی با لپ تاپم تو اینستا و اینجور چیزا چرخی زدم و یکی از ران بی تی اس هایی که خیلی دوسش داشتم و دیدم😁دیگه تموم شد دوباره بی حال شدم پاشدم یه میز صبحانه خوشمزه چیدم😋 خودم خوردم منتظر موندم تا پسرا بیدار بشن هدفونم و زدم رفتم تو حیاط جیهوپ : ساعتا همه صبح ساعت هفت و نیم زنگ خورد همه بیدار شدیم دست و صورتامونو شستیم رفتیم پایین🥱واو عجب میزی😃پس خود نینی کو؟یه صدای ضعیفی از تو حیاط میومد😐رفتم کنار پنجره نینی بود فکر کنم داشت آهنگ میخوند🤷🏻♂️نفهمیدم آهنگ کی بود پسرا اومدن کنارم وایسادن جین : چی شده نینی کوش؟جیهوپ : ایناهاش تو حیاط داره آهنگ میخونه هرچی زور زدم نفهمیدم آهنگ کیه🥴تهیونگ : فضولیم گل کرد ببینم آهنگ کیه و صداش چطوره😁جیمین : دقیقا😄نامجون : خوب بریم دمه در آروم گوش بدیم😁کوکی : هممون هجوم بردیم سمت در😆جین درو آروم باز کرد نامجون : داشت آهنگ FAKE LOVE مارو میخوند😮خیلی قشنگ میخوند واقعا حتی جاهایی که رپ میخوندیم هم میخوند بدون اشتباه😃خیلی قشنگ میخوند آهنگ تموم شد رفتیم پشت سرش من : برگشتم پسرا پشتم بودن 90متر پریدم هوا از ترس😵پسرا یه چیزی بگین قلبم رفت تو دهنم😨
یونگی : آهنگ FAKE LOVE مارو میخوندی عالی بود خیلی قشنگ خوندی صدات خیلی خوبه😃من : ممنون جیهوپ : توکه صدات انقدر خوبه چرا آیدل نشدی مطمئنم اگه میشدی کلی فن پیدا میکردی من : خوب ....اینو ولش کنین برا بعدا خوب شما صبحانتونو که براتون گذاشتم خوردین ساعت 8 دیگه نامجون : 😱ای وای بدبخت شدیم بدویین ساعت 9 باید اونجا باشیم جین : نینی تو نمیای؟ من : من خوردم شما برین بخورین😇جیهوپ : باشه پس تو برو آماده شو😊من : باشه رفتیم تو من رفتم تو اتاقم در کمد و باز کردم خوب چی بپوشم🤔یه هودی سیاه یه شلوار لی تنگ سیاه و یه کتونی سیاه کلا سیاه موهامم باز گذاشتم کوکی اومد تو اتاق کوکی : او نینی خیلی خوشکل شدی تیپ سیاه خیلی بهت میاد😃من : واقعا خوب شده فکر نمیکنم خوب شده باشه کوکی : نه عالیه😄من : مرسی کوکی😍رفتم بیرون تا کوکی حاضر بشه رفتم رو مبل نشستم نامجون زنگ زد به پیدینیم کلی غر زد که کجایین و چرا تو خوابگاه نیستن نامجونم یه توضیح کوتاهی داد و آدرس خونرو داد و پیدینیم گفت تا ده دقیقه دیگه ماشین اونجاس گوشی قطع کرد مثل جت دویید تا حاضر بشه😁بعد پنج دقیقه همشون حاضر بودن اومدن بیرون از اتاقا منم طبق معمول داشتم فکر میکردم یهو دیدنم خاک برسرت ا/ت چرا تو انقدر ضایع بازی در میاری😠کوکی : عه نینی تروخدا انقدر فکر نکن کم کم نگرانت داریم میشیم دیگه😟من : ها آهان نه نگران من نباشید چیزی نیست😁پیدینیم زنگ زد نامجون : پاشین ماشین اومده من : رفتیم درو که باز کردیم 10تا بادیگارد ریخت دورمون😳نامجون : اه باز بهش یه چیز گفتم اینجوری کرد🤦🏻♂️من : رفتیم سوار ماشین شدیم برای اینکه دوباره خیلی ضایع نشم گفتم و خندیدیم ولی دلم خون بود😢اگه من چلمنگ بازی در بیارم خدایی نکرده چیزیشون بشه چی من میمیرم نه من میتونم و موفق میشم😌رسیدیم یه یک ساعتی راه بود رفتیم از در بریم تو یکی از بادیگاردا جلو منو گرفت یونگی : اون با منه من : بادیگارد معذرت خواهی کرد رفت کنار منم رفتم داخل
من: اوف اول که رفتیم پیدینیم کلی نامجون و سوال پیچ کرد بعد تا ساعت 5 فقط داشتن آمادشون میکردن منکه از دیشب نمیدونم چجوری بود بیدار بودم اصلا خوابم نمیومد😐در حین کاراشون انقدر مسخره بازی در میاوردیم و میخندیدیم خیلی خوب بود موقع کنسرت شد خوشکلا وایسین یه عکس ازتون بگیرم😃یه ژس از اون با نمکاتون بگیرین😁جیمین : خودتم بیا من : من نه اذیتتون نمیکنم وایسین سریع از خودتون بگیرم😇تهیونگ : عه حرف نزن بیا همه باهم بگیریم من : باشه وایسین اول از خودتون بگیرم 2تا عکس باحال ازشون گرفتم بعد 2تا سلفی بانمک باهم گرفتیم📱خیلی خوب شده بود پسرا رفتن برای اجرا منم از قدرتم استفاده کردم فهمیدم که بله پنج دقیقه قبل اجرا که قراره تموم بشه میخوان از بالای سکو ها تیر بزنن به پسرا😢اصلا استرس نداشتم اجراها تموم شد پسرا داشتن حرف میزدن سی ثانیه دیگه قرار بود شلیک کنن دوییدم در حین دوییدن دستمال گردنمو بستم رو صورتم دوییدم رو صحنه پسرارو کشیدم عقب ولی از شانس بدم خودم یکمی دیر رفتم عقب تیرا شلیک شدن یکی از تیرا کشیده شد به پام یه خراش عمیقی افتاد رو پام🥴سالن رفت هوا همه جیغ و داد میکردن منم صداشو در نیاوردم چی شده میتونستم بدوام داشتم میدوییدم سمت پسرا بدون اینکه دستشونو بگیری چون ضروری بود نامرئی شون کردم پسرا بدویین پشت صحنه دوییدیم پشت یه گوشه ظاهر شدیم پیدینیم اومد پیدینیم : شما حالتون خوبه😨نامجون : آره ما خوبیم پیدینیم : خیلی ممنون که جونشونو نجات دادی خیلی ممنونم من : خواهش کاری نکردم فقط باید یه کاری کنین برامون 😇پیدینیم : هرچی باشه فراهم میکنم من : همین الان سریع اونور خیابون یه ماشین بزارین و گوشی پسرارو بزارین توش من پسرارو میبرم و ازشون محافظت میکنم نگرانم نباشید😊پیدینیم : حتما باید خیلی مراقبشون باشینا من : جونمم برا محافظت ازشون میدم نگران نباشین پیدینیم : ممنون نامجون باید حتما بهم خبر بدی فهمیدی نامجون: بله حتما پیدینیم : ممنون فعلا دویید رفت
من : خوب آماده باشید بریم تا میخواستم نامرئی کنم یونگی دستمو گرفت یونگی : تو حالت خوب نیست راحت میتونیم از چهرت بفهمیم نمیزاریم نامرئیمون کنی😟من : من حالم خوبه فقط اصلا چرا میگم بهتون تهیونگ : یعنی چی😳من : نامرئی شون کردم حالا بدویین از در خروجی دوییدیم بیرون همون طور که گفته بودم پیدینیمشون یه ماشین مشکی اون طرف پارک کرده بود رفتیم سمت ماشین سوئیچ زیر لاستیک ماشین بود اومدن در ماشین و باز کنن که نزاشتم نامجون : چرا درو باز نکنیم من : از در عبور کنین تا کسی شک نکنه😊جین : اوکی تو ماشین فشرده نشستن جیمین که رو پای کوکی نشسته بود یونگی و جیهوپ جلو بقیم نشسته بودن پشت کلا نشسته بودن تو سر هم خیلی جاشون تنگ بود رسیدیم خونه و ماشین و بردم تو حیاط و پیاده شدیم پسرارو ظاهر کردم نتونستم خودم و کنترل کنم بیهوش شدم تو حیاط یونگی : رفتیم تو نینی کنار من راه میرفت افتاد تو بقلم بیهوش شد بغلش کردم بردمش داخل اتاقش چشمم افتاد به پاهاش 😱این خون دیگه چیه یه داد زدم پسرا دوییدن اومدن جیمین : چی شده😨یونگی : بدویین جعبه کمکای اولیه تو آشپزخونس بردارین بیارین جین : من میارم کوکی : چی شده چشمم افتاد دیدم پاهای نینی داره خون میاد من یا خدا چی شده😱جین : بیا یونگی یونگی : مرسی پاشو کامل تمیز کردیم تا عفونت نکنه و بستیمش تا خونش بند بیاد هممون تو اتاق نینی بودیم منتظر بودیم بهوش بیاد من : بهوش اومدم پسرا تو اتاقم بودن یونگی : حالت خوبه😥من : آره جیهوپ : میشه بگی پات چی شده من : وای دیدنش بدبخت شدم🤦🏻♀️خوب راستش رو صحنه یه تیر به پام کشیده شد و یه خراش کوچولو افتاد روش🙇🏻♀️نامجون : این یه خراش کوچولو بود زخمت خیلی عمیق بود😠چرا نگفتی بهمون من : دوس نداشتم ناراحت بشین خو😭
11 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
عالی بود
عالی بووووووود پارت بعدی کی می یاد اصلا من عاشق داستان های درام و هیجانی هستم با کمی هم طنز عالی میشه
عالی نوشته بودی پارت بعدی کی می یاد؟
مرسی عزیزم خوشحالم خوشت اومده والا پارت بعدی رو واقعا نمیدونم یک هفته هست داخل برسی هستش فکر کنم دوهفته تو برسی هستش تا منتشر بشه چون اینا که دو هفته تو برسی بودن مرسی بابت کامنتت عزیزم
💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍
اصلا خوب نبود اصلنا چون عالییییییییییییییییییییی بود هم زیاد مینویسی هم چند روز درمیون میزاری هم ماجراجویی داستانت عالی بود
مرسییییی عزیز دلم نظر لطفته ممنونم بابت کامنتت خوشملم
💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍