10 اسلاید صحیح/غلط توسط: fatemeh انتشار: 4 سال پیش 103 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍 🤷🏻♀️چی بگم بریم سراغ داستان📄 💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍
کوکی : از خواب بیدار شدم یکمی کش و قوس اومدم بعد بلند شدم رفتم بیرون از اتاق خونه تاریکه تاریک بود تو خونهای که وسط جنگله واقعا ترسناک بود برا اولین بار این خونه برام😬چون تاریک بود یکمی جلومو نمیدیدم همین طوری داشتم میرفتم تا کلید پریزارو پیدا کنم که جیمین : از خواب بیدار شدم از رو تخت بلند شدم چشمام و میمالیدم با دستم اتاق خیلی تاریک بود همین طوری چشمام و میمالیدم که با مخ رفتم تو دیوار😐بلند شدم اصلا حال نداشتم کلید پریز و پیدا کنم برق و بزنم پس درو پیدا کردم باز کردم راه رو از تو اتاق ترسناک تر بود🙄رفتم برق و بزنم همین طوری میرفتم جلو که یهو خوردم به یکی جفتمون چنان دادی زدیم که از دادش فهمیدم کوکیه😐کوکی : جیمین کلم پوکید آخ جیمین : خودم دست کمی ازت ندارم بلند شدم برق و زدم کوکی رو زمین پخش بود پاشو پاشو🤦🏻♂️کوکی : ای سکتم دادی نگاه کردم دیدم همه بچه ها جلو در اتاقاشون با یه قیافه خوابالو داشتن مارو میدیدن جین : چه مرگتونه چرا داد میزنید خواب بودیم جیمین:😁هیچی ولش کنین کوکی از رو زمین بلند شد بچه ها رفتن تو اتاقاشون تا لباساشونو عوض کنن بیان منم رفتم پایین خونه تاریک تاریک بود رفتم برقارو روشن کردم یکیمون کم نبود🤔کوچولو : چی شده جیمین جیمین : ها هیچی یکیمون کم نبود؟کوچولو : نمیدونم حواسم نبود من میرم یه چیزی درست کنم بخوریم جیمین : باشه اینو یه نفر دیگه نمی گفت(یعنی یادش نمیاد😐)
جیهوپ : لباسامو عوض کردم رفتم پایین تو آشپزخونه کوچولو داشت غذا درست می کرد رو میز و نگاه کردم یه ورقه تا شده بود کوچولو این ماله توعه؟ کوچولو : چی جیهوپ : این ورقه که رو میزه بستس کوچولو : نه من چیزی اینجا نزاشتم جیهوپ : آهان ورقه رو از رو میز برداشتم میخواستم بازش کنم یعنی بازش کنم شاید نباید من بخونمش ولی فضولیم گل کرده😐نمیشه نباید بخونمش (اون از جیمین اینم از جیهوپ ممنون😐)ولش کن بعد شام به بچه ها میگم ببینم ماله کیه گذاشتمش رو میز و رفتم پیش جیمین رو مبل نشستم باهم حرف میزدیم یونگی : دنباله گوشیم می گشتم کل اتاق و گشتم ولی پیداش نکردم منکه گذاشته بودمش رو میز اتاق پس کوش اهههههه اصلا حوصله ندارم دیگه بگردم کل اتاق و زیر و رو کردم😩از اتاق اومدم بیرون رفتم اتاق نامجون نامجون تو گوشی منو ندیدی نامجون : منم گوشیم و پیدا نمیکنم نیست😐یونگی : وا گوشی منم نیست😳ای خدا فقط اگه کوکی اینا دوباره مسخره بازیشون گل کرده باشه شب خرگوش میل میکنیم😑رفتم سمت اتاق کوکی کوک تو گوشی منو ندیدی؟کوکی : من خودم گوشیم نیست😕یونگی :😐یعنی چی ماله منو نامجونم نیست کوکی :😳یونگی :فعلا بیخیال گوشیامون شدیم هممون رفتیم پایین(وایی یعنی هیچکی نفهمید ا/ت نیست🥴)
یونگی : هممون رو مبلا نشسته بودیم که تازه ویندوز گرامی یاری کرد تازه گرفتم نینی بینمون نیست(ممنون😐)بلند شدم رفتم بالا در اتاقشو زدم ولی جوابی نداد درو باز کردم ولی تو اتاق کسی نبود😳رفتم تو بالکن و دیدم اونجام نبود رفتم پایین تو اتاق تمرین و دیدم نبود پس کوش🥴بچه ها نینی کوش جین : نمیدونم منکه از وقتی بیدار شدم ندیدمش کوچولو : منم ندیدمش یونگی : یعنی چی تو اتاقشم نبود جیهوپ : ها؟یونگی : همه بلند شدن تو حیاط و خونه رو گشتیم نبود بعد دیدم حتی ماشینم نیست😵تهیونگ : یکی زنگ بزنه بهش یونگی : گوشی منو نامجون و کوکی که نیست جیمین : راستشو بخوای گوشی منم نیست😕گوشی هیچ کدوممون نبود نه گوشیامون نه نینی یعنی چی جیهوپ : بچه ها این ورقه و ببینین ماله کدومتونه کوکی : ببینم رفتم ورقه رو از جیهوپ گرفتم بازش کردم خوندمش یعنی انگار برق هزار وات بهم وصل کردن همونجا سر جام خشک شدم😧 یونگی : چی شد کوکی بلند شدیم رفتیم کاغذ و ازش گرفتیم خوندیم نه باورم نمیشه یعنی مستقیم رفته تو هلقشون چرا🥺
متن نوشته شده تو کاغذ(سلام بچه ها میدونم وقتی این و بخونید نگران میشید ببخشید ولی مجبور بودم بدون اینکه بهتون بگم این کارو بکنم چون جونتون در خطر میوفتاد رفتم تا مکان اونارو پیدا کنم خیلی خطر داشت اگه اونجا میموندم پسرا گوشیاتون دست پیدینیم هستش و گوشی کوچولو پیش منه تا نتونن جای اونجارو بفهمن و اینکه نگران منم نباشین فردا شب بر میگردم و جای نگرانی نیست و اینکه خونهای که الان توش هستید نامرئی هستش و اینم بگم شما نمی تونید تا وقتی من بگم از اون خونه خارج بشید یعنی درشو میبینید ولی نمی تونید هیچ جوره ازش خارج بشید پس جاتون امنه فردا شب میبینمتون مراقب خودتون باشید😊)جیمین :الان دقیقا ما باید چیکار کنیم حداقل بهمون یه چیزی میگفت الان باید بفهمیم😢کوچولو : شما چه میفهمیدید چه نمیفهمیدید اون خودش تنها میرفت😥تهیونگ:میگم کوچولو توکه خواهرشی میتونی بهمون راجب اخلاقاش بگی والا ما اصلا نفهمیدیم این بچه اخلاقش چطوریه کوچولو : وات؟😐من خواهر نینی نیستم جین:نامجون ظاهرن خبر نداره بازم نینی نگفته🤦🏻♂️تو بهش بگو همه چیو نامجون:باشه.......همه چی رو توضیح دادم کوچولو:هن😳یعنی چی من خواهر نینیام با...باورم نمیشه جیهوپ:ولی اینطوریه حالا میتونی راجب نینی به ما بگی کوچولو : آره خوب اگه مثلا اگه بخواین با من مقایسش کنین ما هیچ وقت شبیه هم نبودیم🥺
کوچولو : نینی از من بیشتر سختی کشیده یعنی من اصلا سختی نکشیدم😞یونگی : یعنی چی؟ کوچولو : خوب من حداقل پنجشنبه ها جمعه ها با همین خانواده الکیم باهم بودیم و اونا به دختر خودشون اهمیت نمیدادن ولی به من اهمیت زیادی میدادن من برا اینکه نینی ناراحت نشه می گفتم که اونام مثل مامان بابای توان🥺اون همیشه از من شجاع تر بود و ما اصلا شبیه هم نیستیم اون خیلی دختر خوبیه ولی من با اون خیلی فرق دارم مثلا اون حق نداشته از خونه بیرون بیاد ولی من میرفتم پارتی های دوستام اون عاشق گیم و بازی های پسرونس و همیشه تنهایی تو اتاقش خوراکی و همه چی میبرد و گیم میزد و فیلم ترسناک نگاه میکرد از تیم های دخترونه بدش میاد نمیتونه باهاشون کنار بیاد من عاشق آرایش و لباسای دخترونم ولی اون نه اون هیچ وقت از ته دل گریه نکرده و خودشو پیش هیچکس خالی نکرده اون اصلا بلد نیست خیلی ابراز احساسات کنه البته از نظر من وقتی پسری بهش نزدیک بشه میزنه خفه خون بگیره چون اون به تنها پسرایی که اهمیت میده شمایین😁از مهمونی و اینا متنفره مخصوصا از مهمونی های قاطی اون هیچ وقت مثل خواهر پشت من نبوده اون همیشه مثل یه داداش پشت من بوده😁کوکی : یعنی چی کوچولو : یعنی مثلا همه داداشاشون مراقبشونن ولی من نینی همیشه مراقبم بوده😁یادم با زور و کلی بدبختی برده بودمش تو مهمونی دوستم که اصلا لباس مجلسی نپوشید یه تیپ اسپرت خیلی خفن زده بود منم برا اینکه بیاد چیزی نگفتم اونجا یه پسر اومد سر میز ما که با من صحبت کنه خوب خیلی رو فرمم نبود یکمی بی تربیت بود و میخواست نزدیک من بشه که نینی بلند شد چنان یه لقد زد تو قفسه سینش که پرت شد تو بقل دوستش حتی اجازه نزدیک شدنم بهش نداد😬بعد دست منو گرفت و بردم انقدرم دعوام کرد که من این جور جاها میرم و اینا که کلی خجالت کشیدم😕
یونگی : واقعا پسر رو زد😂کوچولو : یه جور زد که خودتون میدیدن از ترس می گرخیدین😅اصلا با کسی شوخی نداره الان فقط دوست دارم یه تیکه از زندگیمو پاک کنم🥺جیهوپ : چرا؟کوچولو : من یه دوست داشتم تو دانشگاه که نینی نمیدونست یه بار داشتم از نینی بد می گفتم خوب میدونم کار بدیه ولی خوب اینطوری شد و از دهنم پرید گفتم که وسط حرفم دوستم داشت بهم اشاره می کرد نگم ولی من نمی فهمیدم کلی حرف زدم وقتی که برگشتم دیدم نینی کل حرفامو شنیده و خیلی خنثی بدون اینکه چیاز کنارم رد شد رفت😞تهیونگ : چی شد وقتی فهمید کوچولو : میدونید نینی آدمی نیست که یادش بره همیشه تو ذهنش میمونه الانم هنوز یادشه اون روز رابطش باهام سرد شد درسته شاید مثلا بهم خل و چل و اینا بگه ولی اون حتی دیگه مثل قبل نشد باهام و دیگه خیلی مراقبم نبود😕نامجون : درسته ناراحتش کردی ولی طوری نیست که دیگه دوست نداشته باشه حتما بخشیدت😊جیمین : مرسی از اطلاعات حالا اگه میشه پاشیم بریم یه چیزی بخوریم تا این معده من یه سه چهارتا بارم نکرده😐تهیونگ :موافقم😂هممون بلند شدیم و رفتیم شام بخوریم
من : شام خوردم و رفتم پای لپ تاپم روشنش کردم و گوشیش و چک می کردم که چشمم خورد دیدم که زیر دستش نوشت(خانم همین الان ردیابیشون کردیم)تازه الان خسته نشی😏خوبه دیگه همه چی طبق نقشم پیش رفت رفتم رو تخت و خوابیدم صبح زود بیدار شدم رفتم بیرون و دوتا گوشی جدید گرفتم و دوتا سیمکارته دیگه رفتم خونه گوشیارو کاری کردم که تا حد ممکن هک و ردیابی نشن اطلاعات گوشیامونو انتقال دادم تو گوشیامون گوشی قبلیارو پاک سازی کردم هیچی جا نزاشتم رفتم بیرون سمت کمپانی پیش پیدینیم تا گوشی پسرارو بگیرم من : سلام پیدینیم : سلام بفرما اینم گوشی پسرا یه کاری کردیم که نتونن ردیابی کنن من : ممنون پیدینیم : فقط اگه میشه یه قرارداد...من : یه قرار داد ببندم برا اینکه فعلا تا پسرا پیش منن مراقبشون باشم درسته پیدینیم :😐بله اگه میشه اینجارو امضا کنین من : چشم امضا کردم یه کارتم بهم داد که میتونم از این به بعد وارد کمپانی بشم
من : بعد خدافظی کردم و سوار ماشین شدم رفتم سمت خونه کل وسایلام و جم کردم و گوشی قبلیارو گذاشتم رو میز اتاق از قدرتم استفاده کردم فهمیدم دیگه دارن میرسن سریع از خونه اومدم بیرون دیدم کسی این دور و ور نبود سریع ماشین و خودم و نامرئی کردم ماشین و روشن کردم پیاده شدم رفتم دوباره تو خونه میخواستم ری اکشنش وقتی بفهمه گیرش آوردم چه شکلیه😎رسیدن و ریختن تو خونه کل خونه رو زیر و رو کردن(خانم دو تا گوشی پیدا کردم)هنر کردی😆مامان : گوشی و گرفتم رمز و اینا نداشت بازش کردم که یه پیام اومد رو صفحه(فکر کردی انقدر خنگم که گوشی و دو دستی تقدیمت میکنم راحت میزارم جامونو بفهمی🤣)نابودت میکنم دخترهی رو مخ😡من : وای قیافش واقعا دیدن داشت داشتم از وسط دو نصف میشدم ولی جلو دهن خودم و گرفته بودم سریع زودتر از اونا رفتم سوار ماشینم شدم اونا اومدن بیرون و راه افتادن منم دنبالشون بعد یک ساعت راه مخفی گاهشونو گیر آوردم😎پس اینجا میمونین اینم از جاتون آدرس و زدم رو لکیشن ماشین دور زدم و برگشتم سمت خونهعه رفتم و همه جارو تمیز و مرتب کردم و رفتم خونه رو تحویل صاحاب خونه دادم دیگه شب شده بود خیلی خسته بودم راه افتادم سمت خونه خودمون
وقتی رسیدم همه برقا خاموش بود خوب معلومه ساعت 2 شبه خوابن دیگه خیلی آروم در خونه رو بستم طوری که صداش بالا نره آروم از پله ها بالا رفتم رفتم تو اتاقم لباسم و عوض کردم لپ تاپم و از کیفم دراوردم گذاشتم رو میز با مغز رفتم تو بالش رو تخت🥴نفهمیدم چی شد فقط الان میدونستم باید بگیرم بخوابم تا نمردم خوابیدم و صبح بیدار شدم کلم سمت میز بود دست انداختم رو میز که چراغ خوابه افتاد رو سرم آخ🤕دیدم گوشیم رو میز نیست😐تازه دو زاریم افتاد که دیشب از تو کیفم درش نیاوردم فقط لپ تاپم و دراوردم چراغ خواب رو درست کردم بلند شدم رفتم بالا سر کیفم گوشی خودم و بچه هارو دراوردم ساعت 12 ظهر بود قشنگ خوابیده بودم چه قدر حال داد🤤رفتم دستشویی دست و صورتم و شستم گوشی بچه هارو برداشتم در اتاقاشون باز بود آروم رفتم تو تک تک اتاقاشون گوشیاشونو گذاشتم رو میزشون اومدم بیرون گوشی خودم و برداشتم رفتم پایین تو حیاط هوا فوق العاده بود گوشیم و دراوردم زنگ زدم به پیدینیم پسرا که ببینم کی باید ببرمشون کمپانی که گفت امروز کار واجبی براشون پیش اومده فردا ساعت 10 باید ببرمشون همین طوری کنار گلای حیاط راه میرفتم انرژی عالی بهم میدادن😍
یونگی : صبح که بیدار شدم ولی هنوز رو تخت بودم و چشمام و باز نکرده بودم تو فکرم غرق شده بودم مگه قرار نبود دیشب نینی بیاد پس چرا نیومد نکنه مشکلی براش پیش اومده باشه😱
کلا پکر چشمام و باز کردم نشستم رو تخت چشمام و مالیدم بازش کردم چشمم افتاد رو میز این گوشی من بود😳چشمامون بیشتر مالیدم شاید دارم چپل چلاق میبینم دیدم نه این یعنی الان نینی اومده😃سریع بلند شدم رفتم اتاقشو دیدم نبود رفتم پایین خونه رو دیدم نبود دیگه تنها جایی که مونده بود حیاط بود درو باز کردم رفتم تو حیاط کنار گلا داشت راه میرفت نمیدونم چی شد ولی خیلی خوشحال شدم دوییدم از پشت بقلش کردم😶من : تو باقالیا به سر میبردم که یهو یکی از پشت بقلم کرد به معنای واقعی باید بگم برگام ریخت متوجه شدن یونگیه😅رفتم تو بغلش یونگی : نمیگی میزاری میری از نگرانی مخم میترکه میدونی چقدر دلم برات تنگ شد من : دقیقا لحظه ای بود که کاملا شبیه یه گربه فوق کیوت شده بود😄میدونم ببخشید که نگرانت کردم مجبور بودم به خاطر خودتون یونگی : دیگه بی خبر نزاری بریا من : قول نمیدم ولی نهایت سعیم و میکنم😁یونگی : کله پوک حالا چی شد چی کار کردی خوبی من : تونستم مخفیگاهشونو پیدا کنم😃د خوبم یونگی : آفرین باهوش خودمی😇من : یونگی یه خبرم دارم براتون فردا باید ببرمتون کمپانی کلی کار دارین😁یونگی : جدی که نگفتی😐من : کاملا جدی بودم پیدینیمتون گفت که فردا ببرمتون ببینم شماها که دلتون نمیخواد آرمی ها همین طوری نگران بمونن نکنه میخوای همین طوری ور دل من بمونین یونگی : همین طوری داشت غر میزد منم میخندیدم بهش😄نه خانوم کوچولو ما کمپانی میریم برای آرمی ها هم لایو میزاریم که دیگه نگران نباشن
من : آفرین خوبه تازه فردا بعد کارتون دوباره بر میگردین اینجا با پیدینیمتون صحبت کردم بهش گفتم فعلا تا این مامان رو دست گیر نکردم خودم مراقبتونم😊یونگی : باشه😊من :(دیگه نگفتم بهش که قرار داد بستم که مراقبشون باشم یا همون حالت بادیگارد قطعا بفهمن کلمو میکنن😬)یونگی : آدرسی که پیدا کردی ازشون دور از اینجاس الان میدونی کجاس؟ من : خودم که حفظ نکردم تو لکیشن ماشین زدم ولی آره از اینجا خیلی دورتره یونگی : آهان من : بریم تو یونگی : بریم من : با یونگی رفتیم تو بچه ها بیدار نشده بودن مام کارشون نداشتیم تا بخوابن با یونگی رفتیم دوتایی صبحانه خوردیم بعد بلند شدم دوتا قهوه درست کردم با شکلات با خودمون بردیم رفتیم رو مبل نشستیم یونگی : با خودش(یعنی الان چیکار کنم تا نزدیکتر بشم بهش تا همه چی رو بفهمم اینطور که کوچولو داشت راجبش حرف میزد معلومه که خیلی چیزارو نمیگه تو دلش نگه میداره😕)میگم نینی تو رشتت چیه تو دانشگاه چی میخونی من : خوب من رشتم بازیگریه یونگی : جدی؟پس چرا تو فیلمی ندیدمت من :😬هنوز تو فیلمی بازی نکردم یونگی:آهان من : آره🙂یونگی : ولی صدات خیلی خوبه چرا خواننده نشدی من : داشتم قهوه میخودم که پرید گلوم(دوست نداشتم بگم سر همین که دوست داشتم خواننده بشم چی شد😕)ام خوب تاحالا بهش فکر نکرده بودم😬یونگی : از چشمات میفهمم که داری یه چیزی رو میپیچونی کوچولوم چرا راستشو نمیگی من :😓خوب یونگی : به من بگو به کسی نمیگم😇سر کلاس نوشتم ببخشید ادامش برا بعد🥴
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
سلام من خیلی وقته منتظره ادامشم کی میزاری
میگم پس بقیش کو؟؟ ولی داستانت عالییهه
وای داستانات خیلی دوس دارم💛💛💛
خیلی دنبالش گشتم ولی پیدا نشد🥺
الان پیداشون کردم🙂🙂🙂
عالی مینویسی❤❤❤
عالی بود😘😘😘
ممنون عزیزم😍
💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍