دردسرهای شیرین پارت 5
صبح با صدای آلارم گوشی بیدار شدم و سریع دست و صورتم رو شستم ویه لباس لی پوشیدم و چون اهل آرایش نبودم یه رژ زدم وکتاب هام رو برداشتم و رفتم طبقه پایین و بعد از صبحانه از مامانم خداحافظی کردم و بابام من رو رسوند دانشگاه بعد از اینکه از بابا خداحافظی کردم وارد ساختمان مدرسه شدم به سمت کلاس حرکت کردم که استاد اومد و گفت که سه تا دانشجو جدید وارد کلاسمون شدند و بعد به سمت در چرخید و گفت : لطفا وارد شوید
وقتی وارد شدن تعجب کردم آخه لوکا و دوستاش بودن از اینکه لوکا به دانشگاه ما اومده خیلی خوشحال شدم لوکاشون بعد از اینکه خودشون رو معرفی کردن استاد گفت که بشینند و بعد از اینکه نشستند استاد شروع به درس دادن کرد و بالاخره گفت کلاس تمومه البته منم نامردی نکردم و طی درس دادنش چند دفعه ازش ایراد گرفتم.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
عالییی بود 💟
مرسی
عالیییییی اجی جون
مرسی آجی
عالیییییییییی بود اجییییی
بعدییی💖
مرسی آجی
گذاشتم تو صف بررسی
عالییی بود
اجی میشی ؟؟؟
مرسی
البته فاطمه هستم 14 ساله
منم فاطیما ۱۴🙃
خوشبختم
عالی بود
مرسی
سلام ونوس هستم داستانت خیلی قشنگه
آجی میشی ؟
البته
فاطمه هستم 14 ساله
راستی اجی میشی؟؟؟؟
البته
فاطمه م 14 ساله
ای وای خیلی خوشم امد تورو خدا تورو خدا بعدی
آجی میشیی
میشناسیی؟
منم که تست را منتشر کردم
مرسی چشم
جدی😍😍😍😍😍مرسی مرسی اره اسمم اوینا