🎃🎃اتفاق ترسناک هالووین🎃🎃

امشب هاووین بود و من هم مث همیشه داشتم می رفتم لوازم هالووین بخرم اما یهو از جلو کسی رد شدم که نقاب خیلی ترسناکی داشت تصمیم گرفتم اون مرد رو دنبال کنم 🤯 همینجور که دنبالش می کردم کم کم فهمیدم اون به جای پا سم داشت 😐 خیلی ترسیده بودم اما حس کنجکاویم منو به سمت اون مرد کشوند••••

همون طور که دنبالش می کردم رفت رفت و به یک خانه قدیمی رسید منم پشت سرش رفتم😐

آروم آروم رفتم پشتش و وقتی کنارش رفتم نقابش رو ور داشتم اون چیزی که می دیدم رو باور نمی کردم اون پدرم بود😐😐😐🤯 اون پهایی که شبیه سم بودن الکی بود😐 منم یادم رفته بود که تولدم داخل روز هالووین هستش😅مادر و پدرم هم برای اینکه من رو بپیچونند فرستاده بودنم به خرید هالووی و در همین هنگام مادرم و خواهر و برادم و بقیه فامیل از جملع: عمو هام، دایی هام، زن عمو هام،زندایی هام و••• از کنار گوشه های خانه بیرون امدن و بهم هالووین و تولدم رو تبریک گفتن و این هم داستان ما😁😁

خداحافظ تا بعدا👋🏻👋🏻✌🏻