ببی کت پارت ۲

از زبان لیدی باگ" بعد کلی گریه بالاخره کت کوچولومون رضایت داد که دیگه گریه نکنه خیلی خسته بودم و این وروجک هم خیلی شیطون بود و واسه فردا هم کلی درس داشتم و هنوز واسه امتحان فیزیک چیزی نخونده بودم کت رو به تیکی سپردم و رفتن تا یکم بخونم تا حداقل ورقه رو سفید ندم ^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^ بعد درس خوندن رفتم به کت سر بزنم که دیدم خوابیده روی زمین اوخییییییی چه ناز خوابیده

رفتم بغلش کردم و گذاشتمش رو تخت و تیکی هم کنار بالش ساعت رو تنظیم کردم و خوابیدم تا چشمامو رو هم گذاشتم زودی خوابم برد ولی قبلش یه نور دیدم که از کت میومد ولی چون خیلی خوابم میومد گذاشتمش روی حساب جنگ و درسام و به خواب عمیقی فرو رفتم... صب با صدای زنگ و زدن یکی بیدار شدم یکم که دقت کردم دیدم کت کوچولوی خودمه که داره میزنتم تا بلند شم بلند شدم و ساعت و خاموش کردم که کت گفت کت"نامنام[غذا،گشنشه بچم🥺] مرینت"چی ایندفعه با داد گفت کت"نامنامممممم مرینت"گشنته و سرش رو به معنی تایید تکون داد اوففففففف حالا من چه بدونم تو چی دوست داری اخه بلند شدم و یکی ماکارون دادم بهش که خورد فک کنم دوست داره که بازم گف کت"نامنام فک کنم خیلی دوست داره و گشنشه بازم بهش دادم نگاهم به ساعت افتاد ۵ دقیقه مونده بود به شروع کلاس تو فکر بودم که کت رو کجا بزارم که تیکی گفت تیکی"ببرش پیش استاد فو منم حرفشو تایید کردم و تغییر شکل داد که کت گفت کت"آخ..جو.خال خالییی[آخجون خال خالی]

خندم گرفت زود بغلش کردم و رفتیم خونه استاد دو تقه به در زدم که بعد چند دقیقه درو باز کرد فک کنم خواب بود سریع گفتم لیدی"استاد میتونید از کت مراقبت کنید من کلاس دارم و داره دیرم میشه استاد که خندش گرفته بود گفت باشه زود کت و دادم بهش که گریش گرفت خدافظی کردم و رفتم مدرسه فقط امیدوارم که فیزیک رو خراب نکنم و نیوفتم با این امید رسیدم به مدرسه و تغییر شکل دادم و قبل دبیر رفتم تو کلاس امتحان خیلی سخت بود ولی به زور تونستم چند تاشو بنویسم داشتم میرفتم خونه که یادم افتاد آدرین نیومده بود رفتم و به بچه ها گفتم کسی خبر نداشت به نینو و آلیا هم گفتم خبر نداشتن ازش که نینو گفت نینو"بهتره بریم خونشون و از مادرش بپرسیم که چرا ادرین امروز نیومده بود منو آلیا هم تایید کردیم باهم رفتیم🚶‍♀️🚶🏾

چطور بود!؟ خوب بود لایک و کامنت فراموش نشه واسه پارت بعد ۹ لایک و ۶ کامنت