مروارید چشم هایش پارت سوم

توی خیابونا قدم میزدم و ب ویترین مغازع ها نگاه میکردم ب یک کافه رسیدم رفتم توشو ی قهوه با کیک شکلاتی سفارش دادمساعت ۶ شد رفتم شرکت

رفتم تو دفتر رعیسشون ی مرد تقریبا پیری بود کلی کاغذ بهم داد و من پر کردم هوفف بالاخره استخدام شدم باید برم خونه ک فردا کلی کار دارم

صبح تند لباسام رو پوشیدم موهامو مرتب کردم رفتم شرکت ی پسر میز روبه رو من بود سلام کردمو نشستم (علامت تهیونگ£)£دیدم یک خانم جوان اومد سلام کرد و نشست

این چند روزه ک خدم پشت میز نبودم اقای چو خیلی خوب مدیریت کرده من ک نمیتونسم با این سرعت یک منشی خوب پیدا کنم😅 €وقته ناهار شد رفتم سر میز دیدم همون مرده اومد پیش من نشست £ سلام من تهیونگ هستم فکر کنم کارمند جدید هستی میشه اسمتون رو بدونم .

€ سلام بله حتما من ا.ت هستم و منشی اینجا تازه ب این شرکت اومدم£ خشبختم خانم ا.ت €رفتم تا کپی برگه هایی ک اقای چو میخاستو بگیرم

خیلی زیاد بودن و سنگین داشتم میرفتم سمت اتاق اقا چو ک یهو ب یکی برخورد کردم همه برگه ها افتاد چشامو بستم تا با زمین برخورد کنم اما