5 اسلاید صحیح/غلط توسط: ماهور انتشار: 2 سال پیش 44 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام روزت و شبتون بخیر (نمیدونم اینو از کجا یاد گرفتم هی میگم😂)
سلام خیلی خیلی معذرت میخوام که انقدر طول کشید یکیش به خاطر این امتحاحات بود و هست و دومیش هم به این دلیله که من اینارو توی نوت های گوشیم مینویسم بعد کپی پیست میکنم بعد اشتباهی به جای این که کپی کنم پاکشون کردم و دوباره نوشتم🤦🏻♀️😂
زنگ در به صدا در آمد آیل در را باز کرد که باشایل روبرو شد(حال کنید چه اسمای قشنگی براتون انتخاب میکنم😂) آیل : شایل اینجا چیکار میکنی ؟ فکر میکردم تا هفته دیگه از سرزمین ارواح برنمیگردید . شایل : راستش همین برنامه هم داشتیم ولی خب نصف روح داداشم تسخیر شد برای همین سریعتر برگشتیم. آیل : خب بیا تو میتوانی بری طبقه بالا ولی نیل تنها نیست . شایل: واقعا کی پیشش هست ؟ آیل : راستش مسئله همینه اون سایفر نیست اون یک انسانه ایل: واقعا اما فکر میکردم ورود انسان ها ممنوعه آیل: هست ببین شایل میدونم همه فکر میکنند من یک سایفر دیوانه هستم ولی من تمام نشانه های قدرت پسرم را میشناسم و باور کن این یکی از اوناست . شایل: پس نباید نگران باشید چون هم ارزشش را داره و همه فکر میکنند شما کنترلی روی رفتارتون ندارید پس قرار نیست مجازاتتون کنند . آیل با اطمینان لبخندی زد و گفت : همینطوره ، بهتره تو بری بالا من هم برات یک دسر خوشمزه درست میکنم .شایل با اضطراب : نه ممنون نیازی نیست. آیل: چرا خیلی هم هست ♡☆♡☆
(عکس شیل را ان شاءلله در پارت های بعد خواهم گذاشت)
شایل در اتاق نیل را زد و وارد اتاق او شد اتاقی که دیوار هایش از جنس شیشه های آبی رنگ و درخشانی بود روبروی در اتاق مبل های راحتی و رنگارنگی قرار داشت ، در سمت راست آن تخت و روبروی تخت هم میز و صندلی چوبی بود . ماهور و نیل روی مبل ها نشسته بودند. روی پای ماهور چندین خودکار و کاغذ قرار داشت و نیل با قیافه ای که نشان از کلافه شدنش میداد به پشتی مبل تکیه داده بود. شایل روبروی ماهور قرار گرفت دستش را به سمت او دراز کرد ، شایل: اسم من شایل هست ولی همه دوستام بهم میگویند شیل من سایفر شادی هستم .ماهور: اسم من هم ماهور است . (ماهور هم دستش را دراز میکند و باهم دست میدهند)
ماهور و شیل: خوشبختم. شیل روی یکی از مبل های نیل مینشیند و روبه ماهور میپرسد ، شیل: برای چی اینجا اومدی؟ ماهور : خب راستش من دلم میخواد نویسنده بشم ولی هیچ ایده ای برای داستان نداشتم تا اینکه فهمیدم یک سایفر ناظر ابعاد هست برای همین اومدم دنبالش تا بتوانم چیز هایی که تعریف میکنه را بنویسم و یک نویسنده بشم . شیل : جالبه ، من میتوانم کمکی کنم ؟ ماهور : آره بیا نیل را راضی کنیم که داستان ابعادش را برام بگه . نیل: اصلا راه نداره. نیل نمیدانست که قراره با زدن این حرف دار فانی را وداع بگوید چون بعد از زدن این حرف ماهور و شیل هم زمان سرش فریاد زدند : چرا خیلی هم امکان داره و این جرقه ای در آن دو زد که میتوانند با هم دوست باشند و با هم نیل را بدبخت کنند. (از این قسمت به بعد نیل یک بدبخت داغون بیچاره است.😁)♡☆♡☆
شیل : اون هیچ جایی نمیره نیل : اون قول داده شیل : اون قول داده که وقتی تو بهش داستان دادی اینجارو ترک کنه . نیل : من داستانو براش تعریف کردم ماهور : درسته ولی تو قرار نبود برام تعریف کنی قرار بود بهم بدی نیل : خب دقیقا فرق اینا چیه؟ شیل : فرقش اینه که یعنی نیل : شیل تو دوست منی یا دوست اون (و با دستش به ماهور اشاره میکنه) ماهور فورا به سمت نیل رفت و مشت محکمی به چشم نیل زد، از شدت درد در چشم نیل اشک جمع شد و ماهور گفت: بهت گفتم که یکبار دیگه با دستت به من اشاره بکنی اینکارو میکنم حقته . شیل : عالیییییی بود😂 . نیل از سر بیچارگی اش نفس عمیقی کشید و گفت باشه ، باشه بنویسم میری دیگه؟ ماهور : خیالت راحت صورتی نیل : به من نگو صورتی ماهور : باشه بابا ؛ نیل خودکار و کاغذ را از روی میز برداشت و روی پایش گذاشت و شروع کرد به نوشتن 《داستان این بعد با سایر داستان ها فرق میکنه چون 》ماهور : واقعا داری مینویسی نیل : خب مگه تو راه دیگری برام گذاشتی ؟ شیل : آره گذاشته نیل : و ببخشید این راه چیه؟ ماهور : تو میتوانی مارو به اونجا ببری نیل : نه من نمیتوانم ماهور : تو میتوانی وقتی داشتم راجع بهت تحقیق میکردم فهمیدم اینکارا رو هم میتوانی بکنی . نیل : خب باشه شاید من قدرتش را داشته باشم ولی اینکار خیلی خطرناکه شیل : و دقیقا به چه علت؟ نیل : خب به هر حال وجود ۲ سایفر و یک انسان توی بعد میتوانه داستان این بعد را تغییر بده و باعث تغییراتی بشه . ماهور : قول میدیم باعث تغییر تو بعد نشیم شیل : توروخدا نیل تو که همیشه خیلی مهربون بودی ، شیل و ماهور چشماشون را عروسکی کردند به نیل چشم دوختند .
نیل با تمام وجود داشت سعی میکرد به چشم های آن دو نگاه نکند ولی متاستفانه اون خیلی بنیه ضعیفی داشت برای همین کاملا شکست خورد . نیل : باشه فقط با چشماتون اینکار را نکنید . باشه . شیل و ماهور با خوشحالی به هم نگاه کردند و با لبخند همدیگر را بغل کردند . نیل : باشه بابا حالا بیاید بریم ، روی دست های نیل آتشی سبز رنگ بوجود آمد نیل دستش را به سمت شیل و ماهور گرفت . ماهور و شیل که متوجه قضیه نشده بودند با قیافه ای شبیه به علامت سوال به او نگاه کردند . نیل خواست محکم دستش را به کله اش بکوبد که یادش افتاد که روی دستانش آتش وجود دارد برای همین سریع دستش را در نزدیکی صورت مثلثیش متوقف کرد و به جای این حرکت کله اش را به دیوار کوباند و با صدایی که نشان از درد سرش داشت گفت نیل : درد داشت ولی بهش نیاز داشتم . نیل به آن ۲ خنگ نگاهی کرد و گفت : اسکلای عزیز وقتی یک نفر دستش را به سمت شما دراز کرده یعنی چی ؟ شیل : یعنی بزن قدش. ماهور: میتوانه یک معنی دیگه هم داشته باشی مثلا اگه بریم یک رستوران گارسون ها دستشون را دراز میکنند یعنی بهم انعام بدید . شیل: واقعا ؟ چه جالب. ماهور: یعنی تابه حال ندیده بودی؟ شیل : نه ما تو سرزمینمون گارسون هامون یه سیلی میزنند تو صورت کوچکترین سایفر پسر تا بهشون انعام بدیم . ماهور : واو چه باحال شیل : میدونم . نیل اینبار بدون توجه به اینکه روی دستش آتش قرار دارد دستش را به کله اش کوباند و این باعث شد که چشمش بسوزد و آتش بگیرد . نیل با عجله به سمت طبقه پایین حرکت کرد و چشمش را درون سینک آشپز خانه شست. پس از چند دقیقه نیل دست از شستن چشمش برداشت وقتی چشمش را باز کرد با قیافه برزخی آیل روبرو شد .( نیل گرخید😂) نیل با قیافه ای ترسیده به مادر عزیز تر از جانش خیره شد که آیل پرسید. آیل : نیل کجا صورتت را شستی ؟ نیل : بخدا هیچ جا . آیل: تو سینک من چشمتو میشوری ؟ چشتو در میارم . آیل در دستش پشه کشی ظاهر کرد و با پشه کش دنبال نیل افتاد . نیل جیغ نازک و بلندی کشید و فرار کرد . ماهور و شیل هم فقط به آن دو نگاه میکردند و به بدبختی نیل میخندیدند . آیل : وایسا تو فقط وایسا. نیل : مامان بخدا اشتباه کردم . آیل : غ ل ط هم کرده باشی دیگه فایده ای نداره .
5 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)