سلام ببخشید انقدر دیر شد ، راستش فکر میکنم خیلی داستانم بد شده میخوام پاکش کنم بگید پاکش کنم یا نه ، ممنون. راستی عکس تشت هم عکس شیله ولی خب شیل یکم خوشگل تره
نیل دستش را درحالی که آتش سبزرنگ روشن کرده بود به سمت دو روانی دراز کرد و در کمال تعجب آن دو بالاخره موضوع را گرفتند و دستشان را روی دستان نیل گذاشتند . نوری سبز رنگ از دستان نیل خارج شد و وارد بدن آن سه شد و آنهارا به بُعد شانزده برد . البته فقط اسم بُعد شانزده قشنگه چون جایی که آنها داخلش هستند یک کوچه ی تاریک که فقط ۱ چراغ آن روشنه با خانه هایی نسبتا کوتاه و جوب هایی پر آشغال و بوی بد هست. شیل : ما کجاییم نیل ؟ نیل: وسط داستانی که شما میخواستید . ماهور با صدای بسیار بلندی جیغ زد: این فوق العاده است . اکو صدای ماهور تمام کوچه را پر کرد ، نیل و شیل برای جلوگیری از صدایی بیشتر سریعا جلوی دهن ماهور را گرفتند .نیل : هیس ساکت باش مگه شما قول ندادید هیچ تغییری توی داستان به وجود نیاد ؟ پس این کارا چیه؟ نیل خواست حرف دیگری بزند که یک مرد با لباسی سفید و شلواری سرمه ای رنگ وارد کوچه شد او مدام با خود زمزمه میکرد( من باید به فورد بگم که چیکار کردم من پروژه اش را خراب کردم اون به خاطر من به آرزوهاش نمیرسه . )
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
حتما تو هم خیلی به امتیاز نیاز داری🌷
پس مشکلی نیست میتونی توی نظرسنجی آخر من شرکت کنی🌱
یه قرعه کشی ده هزار امتیازی!هرشانس فقط ۲۰۰ امتیازه.پس بدو و شانس خودت رو امتحان کن تا ظرفیت پر نشده
پین؟
چرا عکس کاور ایلومیناتیه
ممنون
راست میگی شبیهشه
عالی بود فالویی بفالو🥰