
ناظر عزیز خواهش میکنمم تمنا میکنممم لطفا منتشررر کنننن و توروخدا هم شخصی نکن! برای نوشتنش خیلی زحمت کشیدم لطفاا! و اگر هم منتشر کردی که میکنی❤ بیا زیر این تست کام بده که برات 200 بازدید پروف بزنم❤❤
.. از زبان کت نوار: به طرف خونه مرینت رفتم.. بالکن اتاقش رو چک کردم.. روی صندلی نشسته بود و یه دفتر و مداد هم دستش بود.. اروم روی بالکن فرود اومدم و گفتم: مرینت؟ از زبان مرینت: بعد از شام رفتم توی بالکنم تا کمی طراحی کنم برا خودم نشسته بودم (پ نه پ برای من نشسته ای😐😂) که صدایی شنیدم صدا: مرینت؟.. پریدم و کت نوار رو دیدم که پشت سرم وایستاده بود! از زبان مرینت: کت نوار؟ تو.. اینجا چیکار میکنی؟ کت نوار: نگرانت بودم میخواستم ببینم داری چیکار میکنی مرینت :اهان.. نمیشینی؟ کت نوار: میشینم مرینت: براش یه صندلی گذاشتم و اونم نشست کت نوار: داشتی چیکار میکردی؟ مرینت: دفتر طراحیم رو نشونش دادم و گفتم: داشتم طراحی میکردم کت نوار: دفتر رو نگاه کردم طراحیش عکس من بود! که با مامان و بابا وایستاده بودم (ادرین_ گابریل_امیلی) گفتم: این خیلی... مرینت: چی!؟ نکنه بد شده!؟ کت نوار: نه خیلی هممم قشنگه مرینت : ممنونم .. کت نوار: الان چی میشه؟ مرینت: یعنی چی؟ کت نوار: الان ما دوتا هویت همدیگه رو فهمیدیم و من فکر میکردم بعد از اینکه هویت همو فهمیدیم باهم ا.ز.دواج میکنیم :| مرینت: ما تازه 15 سالمونه ادرین! :/ کت نوار: خب.. تو تصورات من اینجوری نبود:/ مرینت: میشه بپرسم تصوراتت چطوری بود؟ کت نوار: خب من اینجوری فکر میکردم... صدا: اوه خداروشکر پیداتون کردم!
از زبان مرینت: همزمان با کت نوار رومون رو اونور کردیم.. بانیکس بودد! که کنار حفره ی زمانش واستاده بود! بانیکس: داشتین راجب چی حرف میزدین کوچولو ها؟ :) کت نوار: چیز خاصی نبود :/ مرینت: بانیکس؟ تو اینجا چیکار میکنی؟ بانیکس: خب.. یکم ناگهانی شد ولی.. من با لیدی و کت هم حرف زدم و فکر نکنید که این تصمیم رو خودم گرفتم.. کت نوار: چه تصمیمی؟ مرینت: و یعنی چی با لیدی باگ و کت نوار حرف زدی؟ من یادم نمیاد که باهام حرف زده باشی :| بانیکس: منظور من لیدی باگ و کت نواری که تو دنیای من هست لیدی باگ و کت نوار اینده مرینت: اهان کت نوار: سوال منو هنوز جواب ندادی چه تصمیمی؟ بانیکس: من یعنی بهتره بگم ما تصمیم گرفتیم که.. زمان رو به عقب برگردونیم مرینت و کت : چـــــــــــی!؟؟ بانیکس : بچه ها میدونم براتون سخته ولی این بهترین راهه مرینت : یعنی چی بهترین راهه!؟ بانیکس: بچه ها گوش کنید همه چیز رو براتون تعریف میکنم کت نوار : خب.. تعریف کن گوش میکنیم بانیکس: امم.. الان زمان مناسبی برای فهمیدن هویت همدیگه نیست! کت نوار: ما هویت همو فهمیدیم دیگه بانیکس: نه! یعنی الان موقعیت خوبی نیست! شما ها هنوز کلی شرور هست که باید شکستشون بدین کت نوار: و اینجوری یعنی پدرم باید دوباره شدوماث بشه:( بانیکس: توی زمانی که من زندگی میکنم ما یه حاکماث و مایورای جدید داریم! مرینت: چی!؟ بانیکس: دوتا ابر شرور جدید خب انتظار ندارین که تا اون موقع که بزرگ میشین این ادما هنوز باشن که! کت نوار: اون ادم که میگی پدر من هست:| بانیکس: به هرحال
بانیکس: داشتم چی میگفتم؟ مرینت: راجب حاکماث و مایورا ی اینده:/ بانیکس: درسته.. خب و هنوز شماها بزرگ نشدین.. چند سالتونه؟ مرینت: 15 بانیکس: و شماها حدقل تا 20 سالیگیتون با این حاکماث سرو کار دارین! کت نوار: اینا دلیل نمیشه که زمان رو به عقب برگردونیم :| بانیکس: پس اگر حرفای منو نمیتونین درک کنین من یکی رو میشناسم که بتونه متقاعدتون کنه! مرینت: کی؟.. بانیکس سرشو به سمت حفره ی زمان کرد و گفت: لیدی به کمکت نیاز دارم!.. بعد از چند دقیقه طولانی یه نفر که لباس ابرقهرمانی قرمز رنگ تنش بود اومد بیرون... اون.. لیدی باگ اینده بود! از زبان مرینت: با بهت و حیرت به لیدی باگ اینده یعنی.. خودم از اینده نگاه کردم.. لیدی باگ: امیدوارم بانیکس حدقل یکم تونسته باشی متقاعدتون کنه مرینت: با دقت نگاهش کردم.. موهای بلندی داشت که دم اسبی بود و قدشم خیلی بلند بود فکر کنم من تا مچ دستش میشدم :/ کت نوار: تو.. تو.. لیدی باگ: وایی خیلی وقت از اخرین باری که پیشی کوچولو رو دیدم گذشته:) کت نوار : اروم اروم سمتش قدم برداشتم.. دستاش رو گ.ر.ف.ت.م و داد زدم: تو.. خـــــــــــــــیلی مـــــعرکـــه اییییی مرینت: دی.وانه پدر و مادرم خوابن بیدارشون میکنی :( کت نوار: ببخشید نتونستم جلوی خودمو بگیرم لیدی باگ: باعث افتخارمه پیشی کوچولو :) کت نوار: پس.. کت نوار بزرگی من کوو؟! میخوام ببینم وقتی بزرگ شدم چه شکلی میشم!
لیدی باگ: اون داره الان تو اون دنیا با مایورا میجنگه نمیشد که هردوتامون بیایم اینجا چون اون به جز چرت و پرت گفتن کاره دیگه ای برامون نمیکرد :/ مرینت: یعنی اون حتی تو بزرگیش هم چرت و پرت میگه :| کت نوار : هیچم اینطور نیس:/ لیدی باگ: به هرحال من که برای این حرفا نیومدم... انگاری هیچکدوم از حرفای بانیکسو نفهمیدین کت نوار: هیچکدوم لیدی باگ: خب ببینین بچه ها توی دنیایی که من هستم یعنی اینده ما یه حاکماث و مایورای جدید داریم که هویتشون هنوز برامون معلوم نشده ولی حاکماث یه زن و مایورا هم یه مرده.. ولی وقتی اونا به قدرت میرسن که شما بزرگ و به اندازه ی منو پیشی قوی بشین الان زمان مناسبی برای فهمیدن هویت همدیگه نیست! مرینت: ولی خودم پس کی زمانش میرسه؟ لیدی باگ: خودم؟ :/ مرینت: اره دیگه تو منی منم تو ام همه با همیم چیزه یعنی البته تو لیدی باگی منم مرینت و منم لیدی باگم و توهم میشی مرینت و.. اصلا نفهمیدم چی گفتم:/ لیدی باگ: خوشحالم وقتی بزرگ میشم از این دیوونه بازی هام کمتر میشههه مرینت: اها.. :/ لیدی باگ: خب داشتم میگفتم شما زمان نامناسبی هویت همدیگه رو فهمیدین! کت نوار: ولی اگه دیگه هویت همدیگه رو نفهمیم چی!؟ لیدی باگ: دستم رو روی شونش گذاشتم و گفتم: پیشی.. بهتون اطمینان میدم یه روزی بالاخره هویت همو میفهمیم نمیدونم دقیقا کی ولی در اینده این اتفاق میوفته کت نوار: ولی غیر از اینا اگه زمان به عقب برگرده.. مامانم دوباره تو کما میره!
لیدی باگ: نگران نباش پیشی! مامان ام.. چیزه یعنی امیلی خانم یه روزی از کما بیرون میاد ولی اون روز الانا نیست! کت نوار: بابام خیلی ناراحت میشه! لیدی باگ: ولی دوباره به زندگی برمیگرده! کت نوار: خب.. پس با این حساب من مشکلی ندارم لیدی باگ: تو چی خودم؟ یعنی مرینت؟ مرینت: منم مشکلی ندارم لیدی باگ: خوبه!!.. خب قدرت بانیکس سفر در زمانه نه عقب بردن زمان ولی.. مرینت: من یه کوامی رو میشناسم که میتونه اینکارو برامون انجام بده.. لیدی باگ و مرینت: سس!.. لیدی باگ: درسته سس میتونه زمان رو به عقب برگردونه!.. کت نوار: پس مرینت الان بره معجزه گر مار رو بیاره؟ لیدی باگ: نه لازم نیست تا اتاقت بری من خودم معجزه گر مار رو میارم.. و دستش رو توی یویوش کرد و معجزه گر مار رو دراورد.. سس بیرون اومد! سس: چه کمکی میتونم بکنم؟ لیدی باگ: سس من به زمان گذشته اومدم و میخوایم زمان رو اینجا به عقب برگردونیم و برای این کار به قدرت تو نیاز داریم! سس: ولی لیدی باگ خودت بیشتر از من میدونی که وقتی یه کوامی تنهایی از قدرتش استفاده میکنه فاجعه به بار میاد! لیدی باگ: میدونم سس! ولی ما چاره ی دیگه ای نداریم! .. سس : خب باشه انجامش میدم مرینت : وایستااا سس: چی مرینت؟ ولی لیدی باگ که اینجاس و تو اونجا:/ لیدی باگ: گفتم که به زمان گذشته برگشتیم.. چیکار داشتی مرینت؟ مرینت: قبل از اینکه زمان به عقب برگرده و.. شما از اینجا برین میخواستم یه سوالی ازتون بپرسم! لیدی باگ: چه سوالی؟ مرینت: لیدی باگ.. من یعنی ما در اینده ابرقهرمان خوبی برای پاریس میشیم؟ :) بانیکس: نمیخوام خجالتتون بدم ولییی شما تو اینده بهترین ابرقهرمان های جهان میشین! مثل لیدی باگ و کت نوار اینده!
لیدی باگ: تعریف از خود نباشه ولی شما ها تو اینده مثل منو و پیشی بهترین میشین! شما در اینده ابرشرور های زیادی مثل.. دکتر اندوه.. مهاجمان فضایی.. ملکه های دوقلوی میان بعدی... رنج و اشک... و حتی موسیو موش رو شکست میدین! کت نوار: بانیکس قبلا اسم هاشونو بهمون گفت ولی یادمون رفته بود! :/ سس: خب الان انجامش بدم؟ لیدی باگ: بهتره اول منو بانیکس از این دنیا بریم چون وقتی زمان به عقب برگرده برای ما مشکل پیش میاد.. پیشی.. مرینت از دیدنتون خیلی خوشحال شدم! مرینت: منم خیلی خوشحال شدم که نسخه بزرگ خودمو دیدم! کت نوار: منم خیلی خوشحالم که یه لیدی باگ خوشگل تر دیدم:) مرینت: یعنی من زشتم؟ :| کت نوار: نه تو هم خوشگلی لیدی هم خوشگله 😅 لیدی باگ: خداحافظ! بانیکس بیا بریم! بانیکس: خداحافظ گوگولی ها لیدی باگ: سس بعد از این که کارت تموم شد تورو به دنیای خودمون برمیگردونیم سس: باشه.. مرینت و کت: خداحافظ لیدی باگ و بانیکسس لیدی و بانیکس: خداحافظ بچه ها......... 1 هفته بعد........ از زبان مرینت: امروز روز خیلی خوبی بود.. بعد از مدرسه قرار بود با بچه ها بریم کنار رود سند بستنی های معروف اندره رو بخوریم ولی وقتی الیا بهم گفت که ادرین امروز عکاسی داره و نمیتونه بیاد.... خب حقیقتا ناراحت شدم! ولی بازم قرار بود بریم... الیا: ا دختر داری به چی فکر میکنی!؟ بچه ها کنار رود سند منتظرمونن! مرینت: ببخشید الیا یه لحظه رفتم تو فکر و خیال.. الیا : خب فکر و خیال رو کنار بزار... ببین رسیدیم.. مرینت: به بچه ها نگاه کردم که کنار همدیگه نشسته بودن و بستنی میخوردن.. لوکا هم با یه بستنی با طعم توت فرنگی و بلوبری منتظر من بود.. میخواستیم بریم پیششون و بشینیم که صدای جیغ اومد.. صدا: وایییی فرارررر کنینننن ابرررر شروررر...
مرینت: وقتی صدای جیغ اومد همه ی بچه ها بلند شدن و بستنی هاشونو یه گوشه انداختن و فرار کردن حتی لوکا! الیا: مرینت به چی زل زدی؟! برو زودتر تغییر شکل بده مرینت: باشه!.. سریع رفتم پشت یه بوته و تغییر شکل دادم.. تیکی اسپاتس ان💫.. از زبان لیدی باگ: پریدم روی پشت بوم تا ابرشرور رو ببینم.. وای غول بچه دوباره شرور شده بود.. کت نوار: سلام بانوی من! لیدی باگ: سلام پیشی بیا غول بچه دوباره شرور شده باید شکستش بدیم کت نوار: باشه مای لیدی!.... لاکی چارم.... کاتاکلیزم.... میراکلس لیدی باگ..... کت نوار: بزن قدش👊🏻 لیدی باگ: بفرمایید خانم اینم بچتون... کت نوار: لیدی؟ لیدی باگ: بله؟ کت نوار: میشه باهم بریم سینما؟ لیدی باگ: نه کت نوار: چرااا؟! لطفا لیدی بیا بریم لیدی باگ: گفتم که کت! نمیتونم بیام خب کت نوار: پس حدقل بیا بریم از اندره بستنی بگیریم و کنار غروب خورشید بخوریم لیدی باگ: ولی.. کت نوار: لطفااااااا لیدی باگ: باشه بیا بریم.... کت نوار: لطفا دوتا بستنی اندره! اندره: بفرمایید اینم بستنی هاتون ز.وج مورد علاقه ی من! لیدی باگ: بیا بریم.... بستنی هامون رو گرفتیم و رفتیم روی نیمکت کنار اب نشستیم.. خورشید داشت غروب میکرد و واقعا صحنه زیبایی شده بود! همینطور که بستنی هامون رو میخوردیم به غروب خورشید هم نگاه میکردیم.... کت نوار: لیدی بهم قول میدی یه روز باهم بریم سینما؟ لیدی باگ: چرا تو انقدر گیر دادی به سینما رفتن؟ کت نوار: چون دلم میخواد با کسی که د.و.س.تش دارم برم سینما.. حالا اینا رو بیخیال قول میدی؟ لطفا؟ لیدی باگ: خب.. نمیگم دقیق کی میریم شاید در اینده دور یا نزدیک.. ولی بازم قول میدم یه روز باهم دیگه میریم! کت نوار: ممنونم س.و.س.ک سیاه من! لیدی باگ: کــــــــت!!! .... پایان!
پایان! ❤ خب اینم از این پارت😁❤ میدونم این پارت زیاد خوب نبود ولی امیدوارم خوشتون اومده باشه🙂❤ و همنطور خیلی ازتون ممنونم که توی این چندماه که این داستان رو مینوشتم همراهم بودین🙂 از اجی های گلم و دوستانم خیلی خیلی ممنونممم❤ و همینطور متاسفم که اگه موقعی دیر پارت دادم مثل این پارت که 2 هفته طول کشید 🙂✊🏻 حتما دوباره داستان مینویسم ولی این دفعه با شیپ ادرینت بدون معجزه گر! ❤ ولی حالا حالا نمینویسمش چون فعلا از داستان نوشتن متنفر شدم😅❤ و امیدوارم از اون داستانم هم خوشتون بیاد قشنگا❤ بازم ازتون کلی ممنونم❤💫 و برای بار اخر... تا نتیجه برین چالش داریم😁😂❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
و بانیاس مثل همیشه گند زد به کشف هویت
عالییی بود💞
ولی یا خود خدا تو قد لیدی باگ اینده زیاده روی کردی مرینت عادی شاید قدش تا شونه لیدی باگ اینده باشه تا این حد دیگه خیلیه🤪
خخ اونجایی که لیدی باگ اینده گفت مامان ام پس اینده محشره✌🏻😍❤
چرااااااااا نههه نباید هویت همو فراموش میکردنننننن نننن💔💔💔
ولی دمت گرم ثمین عالی بود این داستان👌👌👌👌🥺🍓🍇خسته نباشی دلاور
😂😂🤌🏻
قربونت عزیزم 💕🥥
🦢🎀🍓🍓
واییییی خدایا از دست بانیکس دق میکنم آخرش😐💔
ولی خیلی قشنگ بود😍😂💜
ج چ: یکیش خودتی🌝💜
یکیش عاجی فاطمه🌝💜
همه دق میکنن😂💜
ممنونم💜
😂💜
خییییلللییی قشنگ بود دقیقا اونطوری که انتظار داشتم😃😃😍😍😍
چالش: ۱: آجی ثمین که تویی😘 ۲: آجی ملیکا همین دو تا😍😍
ممنونم عزیزم💕💕
خیلی ممنونممم💕
عالی بود اجی 😘
ج چ :تو اجی نیایش و اجی فرنوشا
ممنونم💕
ا بابا همه دارن خجالتم میدن میگن ثمین😐😂
نههههه
اخه چرا نباید هویت همو بفهمن
گند زد تو داستان این بانیکس بووووووووووغ😭
بانکیس همیشه گند میزنه 😂🤲🏻
موافقم
ج چ: همه کسایی که باهاشون عاجی شدم معرکن اما واقعا بعضیا خاصن🙂♥🤌🏻
مثل تو♥♥🌱
مرضیه♥
فاطمه♥
لیانا♥
برلیان♥
رها♥
لئو♥
سوگند♥
مهتا♥
بهار♥
seta♥
اینا فوقالعادن♥♥🤌🏻🥺
اینا همه شد 11 تا که😂💜
من 3 و 4 تا بهترین اجی دارم😐💜
1 ک گفتم 3 تا مونده ک نمیتونم بگم😅
خیلی قشنگ تموم شد عاجی♥♥♥♥🙂
ممنونم گلم💜