▪Part 2▪...زمانی که ا.ت 10 ساله شد پدرش آقای چان هیسو از اینکه وارد این بازی شده بود پیشمان بود اما وقت پشیمانی دیگر گذشته بود..مردم میگن وقت طلاست که اگر از دستش دهی دیگر به دست نمی آوری و چان هیسو تازه معنی این جمله را درک کرده بود..چان هیسو مجبور بود به کارش در باند ادامه دهد چون اگر نمیداد اتفاقات خوبی برایش در انتظار نبود چنان چه که اول او را به مرگ خانواده اش تهدید کردند و او هم بخاطر دختر 10 ساله و همسر خود از بازی دست نکشید اما دفعات بعد گفت وقتی از این خانواده سودی ندارم چرا باید بخاطرشان جونمو به خطر بندازم؟!؟! او تصمیم خود را گرفت و به رییس باند گفت خانوادم مال شما اما آزادیم مال خودم..رییس باند کمی به فکر فرو رفت و به این نتیجه رسید که خانواده او به چه دردش میخورن؟ نه کاری از خلافکاری بلدن نه چیزی پس چرا باید آنها را در ازای آزادی چان هیسو قبول میکرد؟ رییس درخواست هیسو را رد کرد..هیسو این بار مجبور بود بخاطر جان خودش این بازی را ترک نکند که از همان موقع بود که به کارش علاقه مند شد و باعث بالا آوردن کلی وام و قرض از آدم های که میتوانستند که با یه اشاره چان رو از دنیا محو کنند
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
26 لایک
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
مرسی❤
ادامه
چشم
تنکیو
خواهش میکنم
2 ساعته بررسیه
چرا دوتا پارت رو مثل هم گذاشتی
اخه دو بار گذاشته بودم بررسی کع یکیش منتشر شه یهو هر دوتاش منتشر شد😅
اها
عالیهههه
فالویی
مرسی❤
بک میدم