
سلام با پارت 18 داستانم اومدم لالت تاخیر یک ماهه ببخشید امیدوارم خوشتون بیاد
بقیه داستان از زبان لاله= با صدای حموم از خواب بیدار شدم و به سمت اشپزخونه رفتم بعد از اینکه در اشپزخونه باز کردم به لطف شوخی مرینت داشتم به سمت اتاقم میرفتم بعد چند دیقه مرینت رو دیدم مرینت = داشتم به سمنت اتاقم میرفتم که لاله رو دیدم چهره اش خیلی بامزه بود ( با صدای حمام بیدار شدی؟) لاله= والا من با صدای ساعت بیدار شدم و........... مرینت= یک سطل اب رو اورد جلو لاله= کدوم ادمی سطل اب یخ میزاره بالای در اشپزخونه دوستش؟😂مرینت= اون موقع رو یادته که من خسته بودم بالای در
ورودی خونه سطل اب گذاشتی؟ لاله= خب مرینت= هیچی دیگه من هم موش اب کشیده شدم مثل وضع الان تو الیا= اخه اون ماله یک سال پیش بود چرا الان؟ مرینت= چه کنم دیگه چون فردا قراره دانشگاه تموم شه گفتم یک خاطره از من به یاد داشته باشی! الیا= عجب خاطره ای. یادم باشه برای توهم یک خاطره فراموش نشدنی بزارم مرینت= به شوخی گفتم (پس باید مواظب باشم) الیا= مطمئن باش باید باشی مرینت= من به شوخی گفتم اگه من با لاله شوخی کنم کاری میکنه که به چیز خوردن بیفتم برای اینکه بحث رو عوض کنم گفتم صبحانه امادست؟ لاله= فعلا به لطف شوخی شما باید برم لباسام رو عوض کنم بعد برم سر صبحانه مرینت= پس
عجله کن چون نیم ساعت دیگه باید بریم به دانشگاه لاله= راست میگفت باید سریع بریم مرینت= تو حیاط مدرسه بودیم و داشتن اسم قبولی ها رو اعلام میکردن اسم من رو هنوز نخونده بودم خیلی مضطرب بودم الیا= نگران نباش مطمعنم اسم تو هم میخونن مرینت= میدونم فقط.... که یکدفعه اسمم رو خوندن داشتم به سمت قبول شده ها میرفتم که با احساس چیزی پخش زمین شدم دنبال اون شئ میگشتم که پای ستیر رو دیدم پس حدسم درست بود حتی تو روز پایان دانشگاه هم کوتاه نمیاد پس دوباره بلند شدم و بدون توجه
بهش به راهم ادامه دادم تو راه صدای زمزمه ستیر رومیشنیدم که میگفت دست و پا چلفتی برام مهم نبود بهم چی بگه چون دیگه بعد مدرسه دوباره چشمم بهش نمی خورد وقتی اسامی تمام شد همه کلاهاشون رو به هوا فرستادن صدای همهمه و شادی داشجو ها این رو به من یاد اوری میکرد که من میتونم بلاخره از سانفرانسیسکو برم اما ندای درونم میگفت یکنفر رو فراموش کردی کسی که هر روز به فکرته میدونستم قضیه تموم نشده بعد از دانشگاه داشتم به سمت خونه میرفتم که کفشای یکنفر جلوی در خونه توجه من رو
جلب کرد وقتی در رو باز کردم با چهره ی پریشون و مظطرب لاله مواجه شدم انگار چیزی رو میخواد بگه که از گفتنش میترسه مرینت= لاله چیزی شده؟ هیچ حرفی نمیزد تا بار سوم که پرسیدم بلاخره جواب داد لاله= مرینت تو کسی رو به اسم ادرین اگرست میشناسی؟ مرینت= از سوالش تعجب کردم (همه میشناسنش مدل معروف پاریس چرا این سوال رو میپرسی؟) لاله= اینجاست مرینت= کی اینج... با صدای قدم مردی حرفم رو قطع کردم تو بخش تاریک خونه بود داشت به سمتم میامد هر چقدر نزدیکتر میامد
میتونستم بهتر ببینمش تا وقتی که از بخش تاریک خونه خارج شد متوجه شدم این همون کسیه که من ازش فرار میکردم خواستم به سمت طبقه بالا برم و وسایلم رو بردارم و از پنجره فرار کنم خواستم اولین قدم رو بردارم که با صداش سر جام میخکوب شدم ادرین= مرینت لطفا وایسا مرینت= دیگه نمیتونستم تحمل کنم اشکام داشتن سرازیر میشدن باید میرفتم داشتم به سمت طبقه بالا میرفتم ادرین هم دنبالم بود وقتی که وسایلم رو برداشتم و تبدیل شدم خواستم از پنجره فرار کنم که گفت ادرین= حداقل بهم بگو چرا ازم فرار میکنی؟ مرینت= به
صورتش نگاه کردم و با لحن غمگینی گفتم منه ببخش وقتی از پنجره خارج شدم با صدای بلندی گفت ادرین= پیدات میکنم مرینت! مرینت= داشتم به سمت فرودگاه میرفتم همش تو راه گریه میکردم کسی که همیشه م.ی.خ.و.ا.س.ت.م.ش باید میدونستم که هیچ وقت بهش نمیرسم وقتی که به نزدیکی فرودگاه رسیدم تبدیل شدم هوا تاریک بود اونموقع که امدم خونه نزدیک عصر بود داشتم به سمت فرودگاه میرفتم که..............
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عااییییییییییی😍😍
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی