
خب سلام بچه ها اینم پارت ۴🙂
خب( فکر میکنم اونجایی بودیم که تو و الی داشتین راه میرفتین) (از زبان تو) داشتیم راه میرفتیم که یههههههههووووو خوردم به یه نفر و قهوش ریخت روی لباسم تو:ایییییییییششششششششش حواست کجاست پسر جون جلو پاتو نگاه کن دست و پا چلفتی برای چند لحظه چشمامو بستم بعد دویدم اون سمت خیابون که یه فروشگاه لباس بود(چه شانسی داره حالا اگه من یکی قهوه میریخت رو لباسم تا ده سال دیگه هم میگشتم فروشگاه پیدا نمیکردم🙄)
از زبان کوکی داشتیم با بچه ها راه میرفتیم که یهو خوردم به یه دختر و قهوم ریخت رو لباسش اون اعصابش خورد شد و هرچی از دهنش پرید بهم گفت حتا نزاشت حرف بزنم و رفت سمت فروشگاه اون دختره که کنارش ایستاده بود فکر کنم یه نسبتی باهاش داشت اونم بهم یه چشم خره ای رفت و بعد دوید دنبال اون دختره من هنوز تو شک بودم که وی گفت
وی:نشناختی کوکی کوکی:کی رو؟؟؟؟ وی:همون دخترا رو کوکی:نه از کجا باید بشناسم هاااا؟! وی:اون دختره که قهوتو ریختی بهش همون دختره تو کافیشاپ بود دیگه کوکی:که یجوری نگامون میکرد انگار هیولاییم(دور از جون) وی:😅اره همونان جیمین:چی میگین یه جوری حرف بزنین منم بفهمم چی شده وی:بیا تو راه فرات تعریف میکنم(از زبان نویسنده)وی همچی رو برای جیمین تعریف کرد و رفتن سمت ساحل (از زبان شما)
رفتم فروشگاه لباس خریدمو تو اتاق پرو عوضش کردم اومدم بیرون الی دم در فروشگاه وایستاده بود الی:وااااااو آیلا خانم چه خوشکل شدین😁 تو:بله ولی اعصابم خورده الی:براچی؟ تو:اون پسره از خود راضی هم لباسمو خراب کرد هم شبمونو الی:کی گفته شبمون خراب شده؟ تو:منظورت چیه؟؟؟ الی:منظورم اینه که میریم ساحل تو:واقعا😃 الی:بله خواهرم تو:آفرین نباید به خاطر یه آدم بی ارزش خودمونو ناراحت کنیم😌(منظورت چیه نیخوای یه کاری کنم بمیری)
خب داشتیم به سمت ساحل حرکت میکردیم وقتی رسیدیم نشستیم سر نیمکت هایی که کنار ساحل بود هوا یکمی داشت سرد میشد و من هم داشتم یخ میکردم ولی به روی خودم نیوردم یکم اینور و اونور رو نگاه کردم دیدم همون پسر دست و پا چلفتی اونجا با دو تا پسر دیگ اونجان و دارن باهم خوش و بش میکنن به الی گفتم تو:هی الی اونجا ببین پسر دست و پا چلفتیه😑 الی:😅😅 تو:به چی میخندی🙄 الی:انگار اصلا شانس بهت رو نکرده(تا دلتم بخواد قهوه ی کوکی بریزه رو لباست) خواستم بلند شم برم دوباره دعوا کنم با اون پسره ولی الی دستمو گرفت و نزاشت برم
الی:دختر کجا میخوای بری میخوای باز دعوا راه بندازی تو:ولم کن الی:نمیکنم تو:ولم کن میخوام حقشو بزارم کف دستش الی هرجا دلت میخواد برو ولی اونجا نه تو:خب........باشه ولم کن میخوام قدم بزنم الی:قول دادی هاااااا تو:قول میدم🙂🙂🙂 داشتم همینجوری قدم میزدم که پام پیچ خورد
از زبان کوکی) کوکی:من برم یه خورده قدم بزنم میخوام به آب نزدیک تر شم جیمین:باشه فقط مواظب باش کوکی:بچه که نیستم حواسم هست۰_۰ داشتم قدم میزدم که دیدم اون دختره که قهوم ریخت رو لباسش اونجا بود اونم داشت قدم میزد که یهو پاش پیچ خورد و نزدیک بود بیوفته تو آب😳😳 منم دویدم و کمرشو گرفتم و نزاشتم بیوفته تو آب(جوووون چه جنتلمن😅) کوکی:حالت خوبه؟؟
از زبان تو) نزدیک بود بیوفتم تو آب دیدم یکی کمرمو گرفت و کشید سمت خودش منم چشمام بسته بود اون گفت کوکی:حالت خوبه؟؟؟ چشمامو باز کردم دیدم همون پسرست تو:بازم تووووووو کوکی:جای تشکر کردنته تو:ولم کن ببینم کوکی:باشه عصبانی نشو😶ولم کردم بعد منم ازش فاصله گرفتم وای خیلی سردم بود باد وحشناد سردی میومدو موهامو باخودش تکوکن میداد کوکی:سردته تو:نه کی گفته؟؟ خیلی هم گرممه کوکی:😅😅اصلا بلد نیستی دروغ بگی معلومه سردته تو:آره به لطف تو اگه قهوه رو نمیریختی روم الان اینجوری سردم نبود
دیدم سرشو انداخت پایین بعد کتشو در اورد انداخت رو شونه هام تو:نمیخوام بعد کتشو در اوردم بهش دادم کوکی:لج نکن بگیر دیگه تو:گفتم نمیخوام عهههههه کوکی:ببین بخاطر همین سرما میخوری ها بعد دوباره کتشو انداخت رو شونه هام و قبل از اینکه چیزی بگم دوید و رفت منم
خب دوستان این پارت هم تموم شد شاید آخرش غم انگیز باشه اگه دوست دارین غم انگیز باشه آخرش یا به خوبی و خوشی تموم بشه تو کامنتا بهم بگین همتونو دوست دارم💕💕💕🥰🥰🥰
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدی رو گذاشتم کیوتام فقط منتظرم منتشر بشه چشم پایانشو خوب تموم میکنم😘🥰😇😍🤩
عالی بود🤩🤩
بی صبرانه منتظر پارت بعدم🤩🥰
پایانش خوب باشه🥺🥺🥺
به خوبی و خوشی
کاش همین اتفاقا بیفته واقعا🥺😭🤧🥺🥺
نه غم انگیز تموم نشه🥺
عالیییییییییییی بودی😍
ویکیم اینکه چند روز طول میکشه تا تستام قبول شن؟
بستگی داره
تست ها یه هفته و داستان دو هفته یا شایدم ۱۲ روز😊
ممنوننننننننننن
عاللیی فقط اخرش به خوبی و خوشی تموم شه لطفا 💜💜🙏
پایان شاد باشه تروخدا اونی جون