
انگاری شراط تکمیل نشد منم گفتم پارت بزارم😄 زیاد منتظرتون نزارم😉
لیدی: این شعر.... این شعر معرکه بود گربه😃😃 خودن نوشتی؟ کت: آره😊 (کت باید صحبت کنیم) کت: چرا؟ (این شعر رو من نوشتم تو چه زود به اسم خودت می زنیش؟) کت: چون وقایع داستان اینجوری هستش😁 (آهان آره راست میگی.... باشه🙄🙄) خلاصهههههههه اتفاق خاصی نمیافته تا اینکه فردا صبح.... تیکی: مرینت دیشب چطور بود؟ مرینت: نگم برات عاااالللییی بود😍😍 تیکی: اون طوری شد که انتظار داشتی؟ مرینت: نه تیکی: خوب یا بد؟ مرینت: هر دو تیکی: خب؟؟؟؟ تعریف کن😀 مرینت: اول رفتیم و گربه سیاه خیلی با آداب رسوم رفتار کرد😸 بعدش برام یه شعر خوند😻😻 بعدش داشتیم غذا رو که سفارش میدادیم یه نفر گفت که این چه وعضشه؟ و بعد میز رو پرت کرد گفت من از اینجا شکایت می کنم... من گفته بودم که بادوم های توی دسرم ۵ میلی متری باشه ولی اینا همشون ۵/۶ میلیون متر هستن😐 و بعد اینجوری دعوا انداخت و ما نتونستیم شام بخوریم.... بعد یا رو رفت دعوا و دهای رستوران رو قفل کردن تا اینکه پلیس اومد ساعت شد ۱۲😐 تیکی: به جالب بوده🤣🤣🤣 مرینت: آره🤣🤣🤣 _مرینت؟؟؟ مرینت: این صدای کی بود؟
مرینت: مامان؟😃😃 و بدو بدو رفت پایین .... سابین: مرینت دخترم😃😃 مرینت: مامان😀😀 چقدر خوشحالم که برگشتین... بابا کوش؟ سابین: مرینت برات یه خبر خیلی خوب دارم🙂 مرینت: خب؟؟ سابین: کارمون توی برزیل گرفت😆 مرینت: واقعا به در خواست کاریتون جواب دادن؟ سابین: آره پدرت الان رفته اونجا منم اومدم وسایلم رو جمع کنم و برم مرینت: پس کی بر می گردین؟ سابین: هر وقت کارمون کامل جور شد میایم و شروع می کنیم به کسب و کار بهتر😄 مرینت: پس مغازه مون چی؟ سابین: وقتی از برزیل برگشتیم دوباره بازش می کنیم😄 مرینت: خوبه... راستی پروازت کی هستش؟ سابین: دو ساعت دیگه مرینت: کمک می خوای؟ سابین: نه ممنون عزیزم😘
خلاصه دو ساعت می گذرد و سابین به فرودگاه میده و به برزیل پرواز می کنه... تیکی: هر چیه مامانت خیلی خوشحال بود مرینت: آره تیکی خیلی خوشحال بود.... هممم کیه زنگ میزنه... عه آلیا آلیا: الو؟ مرینت: سلام آلیا چطوری؟ آلیا: ممنونم خودت چطوری؟ مرینت: خوبم... راستی کجا رفتی یه لحظه؟ آدرین و ناتالی هم که رفتن و باز نقشم به باد رفت😐 آلیا: شرمنده به نینو گفتم اون اطراف باشیم که ببینیم چی کار می کنی که بخاطر آکومایی مجبور شدیم فرار کنیم🙄 مرینت: آههه باشه آلیا: ولی یه فرصت خوب گیر آوردم مرینت: خب؟؟ آلیا: فردا وقتی از امتحان بر می گردیم خلوته و میتونی بگی مرینت: نمیدونم آلیا ببینم چی میشه آلیا: خب باشه خداحافظ مرینت: خداحافظ.... تیکی: چی شد چرا یه دفعه ای گفتی نمی خوای؟ مرینت: بی خیال... بیا بریم ماکارون درست کنیم
بریم پیش آدرین.... ناتالی: آدرین؟؟ مهمون داری آدرین: مهمون؟ ناتالی: آره آدرین: کیه؟ ناتالی: کاگامی آدرین: باشه بگو بیاد تو کاگامی: سلام آدرین... آدرین: سلام کاگامی ناتالی: من میرم چیزی لازم داشتین صدام کنین... و رفت کاگامی: میدونی که ب ای چی اومدم آدرین: آره میدونم کاگامی: پس... جواب سوالم رو بده تو هم منو د.و.س.ت داری؟ آدرین: متاسفم کاگامی ولی من یکی دیگه رو دوست دارم😔 کاگامی: ناراحت نباش راستش رو بخوای منم مثل تو ام🙂 آدرین: چی؟؟ کاگامی: آره😄 آدرین: چ...چه خوب😃😃😃 کاگامی: ممنون😊 حالا باید برم... خدانگهدار آدرین: خداحافظ پلگ: به نظرت اون کیه؟ آدرین: نمیدونم پلگ: اوه... آدرین: چی شده؟ پلگ: اینو ببین.... مدل معروف آدرین آگراست اعلام کرده که با کاگامی توسوکی هستم. آدرین: اشکالی نداره. پلگ: چی؟؟؟ آدرین: اشکالی نداره چون من بانوم رو دارم😃 پلگ: 🥴🥴🥴 حالا جالبش اینه که این رو پدرت پست کرده آدرین: می دونم چون دیروز بابام اومد گفت که برای اینه که طرفدارها توقع هاشون کم بشه(نقشه اصلی اینه که می خواد از این طرق آکومایی هاش رو زیاد کنه)... عه کاگامیه داره میزنه فکر کنم خبر رو شنیده.. کاگامی؟ چیزی شده؟ کاگامی: آره خبری که پدرت گذاشته... نظرت چیه؟ انگاری الان زنگ زد به مادرم (چون مامانش روشندل (ن.ا.ب.ی.ن.ا ) هستش از گوشی فوق پیشرفته استفاده می کنه بخاطر همین تونسته به تماس گابریل جواب بده) قضیه رو گفت و مامانم مخالفت نکرد ولی دلیلش رو نفهمیدم😕 آدرین: آره دیدم بابام بهم گفت و گفت که به مصلحت هر دومونه کاگامی: هرچه مامانم هم قبول کرده... ولی هرچه هیچ کس از رازمون خبر دار نباید بشه آدرین: نگران نباش هیچ اتفاقی نمی افته کاگامی: پس من رفتم آدرین باشه و قطع کرد پلگ: خب؟؟؟ آدرین: من میرم خیال پردازی کنم مزاحمم نشو😍 پلگ: چشم😑😑
مرینت: ت...ی....ت...ی...تیکی... تیکی: بله؟ مرینت: بیا اینو ببین😰 تیکی: 😨😨😨 (همون خبر رو دیدن) مرینت: همه چی تموم شد😢😢😢😢 تیکی: نه مرینت... مرینت: آره😭😭😭😭😭 تیکی: مرینت؟ مرینت: تیکی من دیگه دووم نمیارم😭😭😭😭 تیکی: مرینت گریه نکن🥺🥺 مرینت: من باید برم به هوایی بخورم و تبدیل می شم که اگه آکومایی اومد سمتم بگیرمش😢😢😢 تیکی: باشه😔 مرینت: تیکی دختر کفشدوزکی آماده!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عشق اجووووووو محشرررررررررر بود ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ اجو ميگم الان بايد برم همه تست هات رو بخوانم اخه 4 روزه تو تستچي نيستم 😂
مرسییییییی جگر گوشه آجیییییی🥰🥰🥰😍🥰😍🥰😍🥰😍😍😻😻😻😻😻😻 😻
تستام کوتاهن😉
عالییییییییییییییییییییییی تررییییییییین توهم به تست کافه عشق منم سر بزن💕💕
مررررررررسسسسیییییی عزیزم🥰😍 حتما😘
مگه از این داستان محشر داستان دیگه ای هم داریم؟☺☺😗😘🤩😍😍😍😍😍😍😍
مرسی عزیز دل آجی😘😘😘🥰🥰🥰😍😍 ولی آره داریم... رمان خودت😍😍😍
نه دیگه ماله تو بهتره
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
مرسییییییییییییییییییییییی😘😘😘