23 اسلاید صحیح/غلط توسط: Ƴσηι انتشار: 4 سال پیش 1,375 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
های 😄 اینم از پارت 3🙂😗 امید وارم خوشتون بیاد😁
اون جين بي تي اسه ؟؟ پشمامممممممم من چی میبینم ؟! یا هفت تن بنگتن ؟؟
دارم خواب میبینم ؟ اون جينه ؟ داشت با لبخند منو نگا میکرد، انگار منتظر واکنش من بود
من باید چیکار کنم الان من كل عمرم طرفدارشون بودم و اصن بخاطر اونا بود که به کره اومدم ولی الان چی ؟
وقتی سکوتم طولانی شد گلو شو صاف کردم منم به خودم اومدمو خودمو جمع جور کردم گفتم:" ببخشید قربان باید چه کاری براتون انجام بدم ؟"
به روی خودم نیاوردم که اون جین بی تی اسه ، شاید براش معذب کننده باشه و برای من شاید تحقیر کننده !!
ابروهاش بالا پرید انگار انتظار نداشت که نشناسم پس به مبل اشاره کرد و گفت:" اول باید درباره موضوعی حرف بزنم بعدش کارتو بهت میگم "
با بهت به سمت مبلی که گفته بود رفتم اونجا وایستادم ، بهش نگاه کردم تا بشینه و بعد از اون منم نشستم.
" در واقع من ازت خواستم بیای اینجا تا بهت یه پیشنهادی بدم"
"من ؟؟"
"من دنبال یه فرد قابل اعتماد میگشتم، من یه نفرو میخوام که کارای خونه ، رسیدگی به باغچه و گلا و پخت و پز و از همه مهمتر نگهداری از سگم میخواستم."
و شروع کرد به صدا زدن
'پودینگ پودینگ'
"من قبلا چندتا حیوون خونگی داشتم ولی چون خودم نمتونستم ازشون مراقبت کنم ، خانوادم ازشون مراقبت میکردن
به خصوص مادرم ولی مادرم حالش خوب نیس و نمی تونه از پودینگ نگداری کنه و حیونای خونگی قبلی رو هم از دست دادم"
در حین حرفش یک سگ کوچولو که واقعا شبیه پودینگ بود اومد و اطراف پاهاش پیچید وای چقد گوگولی بود ولی من درکل با حيونات مشکل داشتم.
سگ و برداشت و یکم باهاش بازی کرد و بعدش ادامه داد.
"میتونی اینکارو انجام بدی؟ من دو برابر حقوق اون شرکت بهت میدم ولی ازت میخوام کاملا برای کارت وقت بذاری و کلا از شرکت استعفا بدی."
هنگ کرده بودم این یه فرصت فوق العاده بود ، پیشنهاد حقوقش ، کارایی که انجام بدم زیاد سخت نبود و از همه مهم تر من میتونستم ورد واید هندسام رو همش ببینم بهتر از این مگه میشد ولی ناگهان سوالی اومد تو ذهنم چرا؟
چرا من؟ چطور من قابل اعتمادم ؟؟
به زبونش اوردم
"میشه بپرسم از کجا منو میشناسين ؟؟"
"واقعا منو یادت نمیاد؟؟"
بلند شد و رفت توی یکی از اتاقا و خیلی زود با یه چیزی توی دستش برگشت و اون چیز کیف من بود چشام داشت از کاسه در میومد کیفم دست اون چیکار میکنه ؟ تو اون خونه ؟ حرفاشون ؟ چین ؟ مرد لخت ؟؟ خوابگاه ؟
اونجا خوابگاه بی تی اس بود؟؟؟؟ وای قلبم ؟؟
" از اینجا میشناسمت."
و کیفو جلوم روی میز گذاشت ، با تعجب بهش نگاه کردم.
"شما همون مردین ؟؟"
" پس واقعا چشاتو گرفته بودی ؟"( با خنده ی شیشه پاکنی)
+ اره اره من بودم . تو واقعا عالی هستیا۔
و دوباره خندید ، وقتی خندش تموم شد دوباره با حالت جدی بهم نگاه کرد و گفت " خوب تصمیم گرفتی ؟""آره خوب گرفتم .... ولی ..... خونه من از اینجا دوره بهتره پودینگ رو با خودم ببرم خونه"
" نه !! خونت کجاس مگه؟ اصن برای اینکه بتونی به همه کارت برسی میتونی تا وقتی اینجا کار میکنی از اتاق پشتی استفاده کنیو از در پشتی هم برای رفت و آمدت، من اکثرا به خاطر کارم خونه نیستم و تو در نبود من میتونی از كل خونه استفاده کنی."
دیگه دهنم جا نداشت که باز بشه
منو این همه خوشبختی محاله !!! وای اینارو تو و خواب خیالم محاله محاله !
+ هوم ؟؟
_اه .. عه .. اره باشه چشم هرچی شما بگین.. قربان.
+ اوپا .... اوپا صدام کن کوچولو! و بهتر برای شروع برام شام درست کنی درست مث مراغایی که تو خوابگاه درست کردی؟
گنگ نگاش کردم که از سر جاش بلند شد و به سمت اشپزخونه رفت منم به دنبالش رفتم.
پشت میز تو اشپزخونه نشست و دستاشو گذاشت زیر چونش و گفت :"لطفا شروع کن میخام ببینم چطوری درستشون میکنی"
به اطراف نگاه کردم و با گیجی سرمو خاروندم ، تمرکز کن دختر نمیخوای که موقعیت به این خوبی رو از دست بدی
مگه نه؟؟ ولى اون نشسته نگام میکنه من چطور زندم هنو؟ بهش اهمیت نده ؟ فک کن خیالیه مث همیشه
بالاخره در یکی از کابینتا رو باز کردمو و بهش نگاه کردم خوب قابلمه ، بذار ببینم اها . در يخچال رو باز کردم و
مواد لازم رو برداشتم و رو میز گذاشتم مرغا رو مزه دار کردم و پیاز رو برداشتم تا رندش کنم و رنده کردن پیاز همانا و اشکای من همانا انگار که مادرمو کشتن اشک میرختم.
جین با تعجب بهم نگاه کرد
" بخاطر پیازا داری اشک میریزی ؟؟"
چشمامو از شدت سوزش بسته بودم ، سرمو بالا آوردم خندیدم .
"اره من همیشه سر درست کرد غذا کلی اشک میریزم."
اونم خندید . " پس برای اشکاس که خشمزه میشه ."
منم دوباره خندیدم . کارم تموم شد و قابلمه روی گاز گذاشتم
به سمت سینک ظرفشویی رفتم تا ظرفایی که کثیف شده بود رو بشورم و اروم كارمو شروع کردم
ظرفای زیادی نبودن پس به سرعت تموم شد داشتم آخرین کاسه رو آب میکشیدم که یه نگاه به پشت سرم انداختم داشت همچنان با
لبخند به من نگاه میکرد.
بهو هول شدم و ظرف از دستم پرید و افتاد تو سبد پوستا و ته مونده ها که همش پاشید روی ظرفای شسته و همه رو به گند کشید وای من گند زدم ناجور ، صدای خندش بلند شد.
+ چیشد چرا هول کردی ؟ نکنه به خاطر جذابیت هنه که تمرکزتو از دست دادی فک میکردم جذاب باشم ولی نه تا این حد.
" چیشد چرا هول کردی ؟ نکنه به خاطر جذابیت منه که تمرکزتو از دست دادی فک میکردم جذاب باشم ولی نه تا این حد"
یه نگاه بهش انداختم
ببخشید واقعا معذرت میخوام یهو از دستم لیز خورد.
"مشکلی نیس
و بازم خندید
شستن رو دوباره شروع کردم ولی اینبار با تمرکز زیاد و اصن به پشت سرم نگاه نکردم تا دوباره گند نزنم احساس میکردم دیگه قلبی برا باقی نمیمونه.
کارم که تموم شد ، برگشتم و گفتم:" اینا دوساعت زمان میخاد کار دیگه هست انجام بدم؟"
"اوه البته بیا تو رو با پودینگ و عادتاش و برنامه هاش اشنا کنم.
دستاشو از زیر چونش برداشت و صندلی عقب کشید و از آشپزخونه خارج شد.
خوب این غذاشه و برنامه غذاییش ، ساعت بازیش ، بیریش بیرون ، هرچند وقتم معاینه دکتر ، کلاساش ، وقتی
میبریش کلاس تا چند ساعت آزادی"
"اوهوم."
" من زیاد خونه نمیام پس تو بازم آزادی فقط مراقب پودینگ و باغچه باش و خونه رو تمیز نگه دار و هر زمانی که من بخوام بیام بهت خبر میدم اوه البته تلفنت !!"
تلفنمو بهش دادم . شروع کرد به گرفتن به شماره و بعدا زنگ زد ، تلفنش شروع کرد به زنگ زدن.
" خوبه! بیا بقیه خونه رو نشونت بدم."
منم به دنبالش رفتم " اینجا یه اتاقه ، اینجا حمامه ، دسشویی کتابخونه ، بالا هم اتاقمه و اتاق کارم و دسشویی دیگه اینجا هم اتاق تو و این طرفم در پشتيه."
در اتاق رو باز کرد واقعا وحشت ناک بهم ریخته و کثیف بود.
" اوه از چیزی که فک میکردم بدتره ، انگار باید تمیزش کنی.
باید اینکارو بکنم، اگه میشه بهم بگین وسایل تمیز کاری کجاس؟
اوه الان برات میارم"
رفت و منم وارد اتاق شدم کلی خرت و پرت و خاک اونجا بود و تارای عنکبوت
شروع کردم به جابجا کردن وسایل ، وقتی جین اومد گفت :" بیا! از وسایلای اینجا از هرکدوم میخوای میتونی استفاده
کنی و هرکدومو نمیخوای میتونی بندازی دور؟"
ولی همه اینا نو آن فقط یکم خاک خوردن.
"واقعا ؟! ولی من لازمشون ندارم برای همین گذاشتمشون اینجا"
جارو گرفتم و اطرافاتاقو و دیوارا رو کشیدم
، مشغول جارو کشیدن بودم که یهو چین با فریاد به سمتم دوید و يقمو
گرفته بود و فریاد میزد .
منم فریاد زدمو رد نگاهشو گرفتم، یه عنکبوت بزرگ داشت به سمتمون میومد با دیدنش جارو و محکم کوبیدم روش و
سکوت رو برقرار کردم.
یه ابرومو انداختم بالا و به دست جین نگاه کردم که يقم هنوز تو دستش بود و و به جارو نگاه میکرد.
یهو يقمو ول کرد و گلوش رو صاف کرد
گفت: خوب حشرات زیادم ترسناک نیستم ولی وقتی به سمتت میان خوشایند نیس من دیگه میرم تو به کارت برس "
منو تنها گذاشت منم سرعتمو بیشتر کردم اتاقو مرتب کردم.
خوب حالا واقعا خوشگل شده بود اتاقش حتی از کل خونه اجاره ای من بزرگ تر بود و وسایل داخلشم که وقتی
تمیز شدن ، عالی بودن.
در حالی که از کارم لذت میبردم به و تو اتاق میچرخیدم در اتاق زده شد و جین وارد شد.
" وای تو تمومش کردی !!"
به سمتم اومد و دستشو روی سرم کشید و گفت: " اتاق رو تمیز کردی خودتو کثیف" و بازم خندید
"فک کنم غذا آماده باشه نه ؟"
اه غذا باید ببینمش تا اشپزخونه دویدم واو خوشبختانه نسوخته ، بقیه مخلفات رو بهش اضافه کردمو شروع به پختن برنجا کردم ، وقتی کار برنج تموم شد مرغا هم آماده بودن ، با دیدن سبزیجات داخل یخچال سالاد هم درست کردم و
برگشتم که بازم جين دستاش زیر چونش بود و بهم نگا میکرد.
خجالت کشیدم سرمو پایین انداخت و باظرف سالا بازی کردم.
غذاتون امادس.
"واقعا چرا نمیکشی تا باهام غذا بخوريم من عادت ندارم تنها غذا بخورم. من میرم دستامو بشورم."
و بلند شد و رفت
واییی من میخوام با کیم سوک جین غذا بخورم
غذا رو روی میز چیدم و منتظر شدم تا اون پیاد
نمیدونم چرا ولی بوش دیوونه کنندس ، شاید من عاشق این غذا شده باشم .
23 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
61 لایک
خوب پیش میره عالییییییییییی برم بقیشم بخونم
وایییی عالیهههه راسی اجی میشی سوآ ۱۵
با اینکه نمیدونم هنوز هستی یا نه ولی ملیکا 15 خوشبختم (¬‿¬)
بگم خوب نبود عالی بود 😐 این چیزیه که همه میگن 😑😩
بگم خوب بود 😐 خعلی عادیه 😐
بگم عالی بود 😐 بنظرم یکم خزه
خلاصه موندم چی بگم امیدوارم خودت منظورمو بگیری 💙
واییی مشکل منم شده این نمیدونم چی بگم 😐😂
اره منظورتو میفهمم 😅
عالییییییییییییییییییییییه
مرسییییی
عالییییییییییی
مرسییی
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی عالی بود
مرسییییییییییییییییییییییییییی
جون جون چه میکنی با این داستانت که اینقدر قشنگه 💃🏻
هیچکار فقط با عشق اینکه شما بخونید مینویسم 😂😂😂 شاید به خاطر همینه اینقدر دوستش داری 😉
مرسییی
عالیییییی بوددددددددد
وای خدااا خیلی قشنگه قشنگ ترین فیکیه که تاحالا خوندم
میشه یه چند تا کاربر معرفی کنی که فیک های قشنگ داشته باشه اخه تو خیلی قشنگ مینویسی گفتم اونایی که خیلی عالیه رو بدونی
مرسیییییییییییییی
من داستان های این کاربرارو رو خوندم به نظرم خیلی قشنگن البته من چون مشغله درس زیاد دارم وقت نمیکنم زیاد توی تستچی بگردم به خاطر همین اونایی که در دسترس هستنو میخونم به نطر من بگرد زیر تست هام کاربرایی که هستن من خوندمشون و عاشق فیکای اونا شدم
پارت بعد کی میاد؟
به زودی 😁
عالییی بوددد فایتینگگگگ
مرسییی