9 اسلاید صحیح/غلط توسط: میکا_ساما انتشار: 4 سال پیش 143 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
گومنه این پارت یکم کوتاهه
الان یه هفتست که میکا داره تو آژانس زندگی میکنه و کل هفته رو مثل کنه چسبیده بود به دازای.
میکا لم دادی رو مبل وبی هدف به سقف نگاه میکنه،یوسانو از اتاقش(منظورم همونجاست که ملت رو درمان میکرد😬)میاد.
یوسانو:هوی تو،تمام این هفته رو تو آژانس بودی بیرون نرفتی غیر از این لباس هم که لباس دیگه ای نپوشیدی😠.
میکا:خب که چی😐.
یوسانو:خب نداره دیگه.
بعددست میکا رومیگیره و میرن بازار تا برای میکا لباس بخره و یکم بگردونش.
میکا:ام...یوسانو_سان من که نمیتونم لباس دیگه ای غیر از این لباس بپوشم😅.
یوسانو:ساکت شو،بو عرق میدی😠.
میکا: دروغگو،من یه خون آشامم اصلا عرق نمیکنم دومند این یه لباس عادی نیست این لباس با قدرت های مقدس روش کار شده تا هر میکروبی رو نابود کنه تازه میتونی دماش رو عوض کنی و از هر زره ای محکم تره(حس میکنم شبیه تبلیغات شد😐) سومند من دو روز یه بار می رم حموم و این لباس رو هم میزارم روی شست و شوی خودکار.
یوسانو:تو گفتی منم باور کردم😏.
میکا پوکر نگاه میکنه.
هر لباسی که میخوان امتحان کنن یه جوری نابود میشه اخرش هم میرن بندر رو نگاه کنن و بستنی میخرن. یوسانو هم فهمید میکا راست میگه.
یوسانو:تو واقعا یه خون آشامی؟.
میکا: خودمم نمیدونم والا،من یه انسانم که توی بدن یه خون آشام تناسخ پیدا کرده😁.
یوسانو میخنده(فکر میکنه میکا داره شوخی میکنه).
یهو یه سنگ با سرعت خیلی زیاد میاد که بخوره به یوسانو که میکا سریع خردش میکنه.
میکا:اون دیگه چی بوددد؟.
یوسانو:منم نمیدونمممم.
یهو صدای گلوله میاد.
یوسانو:بخواب رو زمینن. و بعد خودش میخوابه رو زمین.
اما میکا از قدرت چویا استفاده میکنه تا گلوله ها رو دفع کنه.
میرسه به اون افرادی که داشتن شلیک میکردن میزنع تو گردنشون تا برای مدتی بیهوش بشن.
توی اون دود یهو یه صدای آشنا میاد.
صدا:داری چیکار میکنی تمه😠. صاحب صدا نزدیکتر میشه.
میکا:امکان نداره...قد کوتاه...کلاه..واین صدا..تو چویا هستی؟🥺.
چویا:خب خب اسمم رو هم که میدونی،حالا سریع بگو برا کی کار میکنی؟.
میکا از سر و کول چویا بالا میره و مثل تنبلی که به شاخه درختش چسبیده باشه به چویا میچسبه.
چویا:هویییی بیا پایین تمههههه😠.
میکا:نمیام جام خوبه جم نمیخورم.
چویا:تمهههههههه.
چویا:هوی وایساااا اول اینو از من جدا کنن.
میکا:بیشتر از این تقلا نکن من ازت جدا نمیشم🥺.
چویا:تو غلط میکنییی.
چویا با هر روشی میخواد میکا رو از سر و کولش بیاره پایین ولی نمیتونه یه روز کامل این شکلی سر میکنن.
الان ظهره و تو خونه چویا هستن.
چویا با خودش:فایده نداره جدا نمیشه😩حداقل برم یه چیزی بخورم گشنمه.
دو تا رامن اماده بر میداره.
میکا:چرا را دوتا برداشتی؟😐.
چویا یکی از رامن هارو اماده میکنه و میگیره طرف میکا:انتظار داری بزارم از گشنگی بمیری😒.
میکا از درون اصلا انتظارش رو نداشت و خیلی خوشحال شد اما از بیرون فقط یه لبخنده ساده زد.
یه هفته میگزره و میشه گفت میکا و چویا به هم وابسته شدن.
چویا میره برای انجام مأموریت و تا وسطای راه میره و بعدش.
میکا:وایسا می خوام ولت کنم.
چویا:هوف بالاخره، تمه😒.
میکا:اصلا حالیته دارم بهت لطف میکنم😎.
چویا:به پا نچای😐.
میکا میاد پایین.
چویا:اخیش چقدر خوبه🤩.
میکا:توکه خودت جاذبه روی منو کم کردی تا سبک تر شم😐.
چویا:کم کردم از بین نبردم که😒.
میکا از رو چویا میاد پایین(این دختره ی****
چویا رو اسب فرض کرده😑).
میکا:انو😣..خب... میشه آنیکی صدات کنم😍🥺(معنیش میشه همون اونیچان ولی این یکم حالت رئیس گونه هم داره).
چویا:هاااع، معلومه که نه چرا فوری پسر خاله شدی😡.
میکا:سایونارا آنیکی😎👋.
و سریع میره.
چویا:گفتم که آنیکی صدام نکو تمههه😡.
میکا میرسه به آژانس و درش رو باز میکنه که یهو اتسوشی بغلش میکنه.
اتسوشی:تا حالا کجا بودی فکر کردم دیگه برنمیگردی😭.
میکا دستش رو میزاره رو سر اتسوشی: جام خوب بود نگران نباش😁.
بعد اتسوشی میکا رو ول میکنه.
بقیه اعضا هم میان.
یوسانو وقتی میکا رو میبینه میاد جلو و یه سیلی بهش میزنه.
یوسانو:چرا وقتی بهت گفتم بخواب رو زمین نخوابیدی😡اصلا میدونی چقدر نگرانت بودیم😡باید بهمون خبر میدادی😡.
میکا اصلا انتظار نداشت که اعضا نگرانش بشن و اول یه لبخند زد و بعد هم زد زیر گریه.
بقیه اعضا هم که میدونستن اون داره از اینکه اعضا نگرانش شدن گریه میکنه یه لبخند آروم زدن و یوسانو میکا رو بغل کرد.
فرداش میکا میره بیرون تا یه سری حله حوله برا رامپو بخره وبیاد که وقتی میاد یهو میبینه همه اعضا به بدترین شکل ممکن مردن.
اولش میخواد دیوونه بشه و بزنه کل شهر رو بفرسته رو هوا که متوجه میشه همه ی اینا فقط قدرت جونیچیروعه(همون که قدرت برف سبک رو داشت).
سریع قدرت جونیچیرو رو با قدرت دازای خنثی میکنه و همه ی اعضا رو میبینه که دور تا دورشن و همه ی اعضا اول با تعجب نگاش میکنن و بعد همه به جز کونیکیدا میزنن زیر خنده.
میکا:ها،چی شد🥺،چی اینقدر خنده داره؟.
جونیچیرو: این یه امتحان بود و تو به جای اینکه جواب رو بنویسی سر سوال رو پاک کردی🤣.
میکا:امتحان بود من فکر کردم دارید شوخی میکنین😳🤣 حلا قبول شدم یا نه؟🥺.
دازای لا به لای خندش: قبولی🤣🤣🤣🤣.
میکا:یوششس اوتاکو نامنا✊🏻.
فرداش.
یهو یکی در میزنه و میاد تو: ام ببخشید یه چیزی برای میکا اوردم.بعد جعبه ای که دستشه رو میزاره رو میز و میگه لطفا کسی نگه من اوردمش.
بعد یهو میکا میاد و اونو میبینه:تویوکی ایییی.
بعد یوکی فرار میکنه میکا هم دنبالش.
میکا:احمق وایسا کاریت ندارممم فقط وایسااا.
یوکی:اره جون خودتتت.
کل شهر رو یه بار دور میزنن بعد اشتی میکنن و برمیگردن آژانس.
تو آژانس.
میکا یوکی رو به اعضا معرفی میکنه و اعضا رو هم به یوکی اعضا هم میگن که لابد به خاطر این که چونبیوعه(افرادی که فکر میکنن قدرت ماوراءالطبیعه دارن که اکثرا هم تو نوجووناست) چنین داستانی داره میساز از خودش.
میکا رو به یوکی:خب حالا مگه نگفتی راهنما ها نمیتونن بیان😐.
یوکی:اره نمیتونن بیان مگر اینکه اجازش رو بدست بیارن که من اجازش رو به دست آوردم😎.
میکا:نمیفهمم چی میگی ولی باشه.
یهو صدای در میاد میکا در رو باز میکنه.
یه دختر با موهای بلند و چشمای زرشکی و یه خالکوبی قلب روی گونه ی چپش و گوشای گربه ای و یه دختر دیگه هم با موهای کوتاه قرمز و چشمای سفید و لباسای فشن رو میبینه.
گوش گربه ایه:سلام،اسم من میساکی هستش و این دختر که فشن پوشیده میرای هستش اون راهنمای منه، از آشناییتون خوشوقتم منم یکی مثل شمام و میخوام اوتاکو شم لطفا کمکم کن🥺.
کامنت ولایک یادتون نره🥰
جانه👋🚶🏻♀️
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
عالییییییییییی 💜💜💜💜ترو به ❤️❤️اوتاکوییت پارت بعدی رو زود بزاررررررر🖤🖤🖤
با این قسم سفتی که دادی چاره ای برام نمیمونه باید زود بنویسمشون😐🤣
واییییییییییییییییییی عالی بود
زود زود زود پارت بعدی رو بنویسسسسس
اریگاتو که داستانم رو میخونی🥰
پیش به سوی نوشتن پارت بعدی 🏃🏻♀️
بنویسسسسسسش