درخانه با شوگا3

دیدم داره میخنده ولی میدونستم این خنده واقعی نیست ولی یهو کنترل بدنم اینگار دست خودم نبود یهو پاشدم و بغلش کردم گفتم چیزی نیست یهو بغزش ترکیدد و گریه کرد اونم توی بغلم حس خیلی خوبی بودد

ازم جدا شد رفت پایین و شروع کرد به تمیز کردن خونه 4 ساعت بعد دیگه همه بیدار شده بودن و صبحانه خورده بودیم و میخواستیم بریم خونه داشتم از در میرفتم بیرون ولی ولیی نمیتونستم😞😢بخاطر اون (منظورش تویییی) برای همین به کریس گفتم بیاد توی اتاق چون کارش دارم😁 اومد و من بهش گفتم ببخشید من میتونم ا/ت رو با خودم ببرم دستمزدشم بامن یجورایی بشه خدمتکار من🤗 کریس گفت امممم خوب باشه

از زبان ا/ت : کریس بلند منو صدا زد گفت هی توو باید با شوگا بری 3 چیز رو یادت نره ا/ت1 معدب باش 2به حرف یونگی گوش بده 3بهش بگو رییس د هرکاری هم باهات کرد فقط دلش خواسته خب از زبان ا/ت وایی خدای من میخوام برم باشوگا زندگی کنم

بلند گفتم چشم رییس توی ماشبن:از زبان یونگی:توی ماشین نشوندمش سرش پایین بود و حرفی نمیزد برای همین بهش گفتم هی توو گفت بله رییس گفتم مگه تگفتم شوگا صدام کننن گفت ولی رییس.. گفتم هییی الان من رییستم و بهت میگم که باید بهم بگی شوگا فهمیدی ا/ت:چشم شوگا😍 از زبان ا/ت :وایی باید بهش بگم شوگا خیلی قشنگه خیلیی رسیدیم خونه شوگا فقط 1اتاق داشت برای همین باید توی 1 اتاق میخوابیدیم من بالشتمو گرفتم و رفتم تا پایین تخت بخابم که دیدم با اخم گفت بدون چون و چرا بیا بالا پیش من بخواب

رفتم پیشش و خوابم برد صبح بیدار شدم ساعت 7 دیدم شوگا بغلم کرده از بغلش میخواستم در بیام که دیدم بیدار شد و گفت :یه سدالی دارم ا/ت گفتم. بله شوگا. تو میتونی روی حرف رییست حرف بزنی (بچه ها از این ببعد اسمتون میشه ا. ت) ا. ت نه شوگا شوگا. پس بیا بغلم بگیر بخواب تا هروقت من بیدار شدم و بیدارت کردم و اصلانم نمیخوام اینجارو تمیز کنی از زبات ا. ت.. واییی بغل شوگاا خونرو تمیز نکنم یعتی من توی رویامممم😍 رفتم بغلش منو بغل کرد و خوابم برد اون هم خوابید ینفر منو صدا زد شوگا بود

نشستم و گفتم بله شوگا شوگا. میخوام یه چیزی بهت بگم ا. ت. بگو🤗 شوگا. راستش من از همون روز اول که دیدمت. ا. ت خوبب😁 شوگا. خب چجوری بگم یجورایی

برو بعدی

بعدییی🤗

این پارت تموم شد برای ادامه داستان باید پارت بعدی رو بنویسم🤗😂

متاصفم که کوتاه بود😱