آدرین : ع.ز.ی.زم من میرم یکم خوراکی بگیرم و بیام مری : باشه منتظرت میمونم( آدرین رفت خوراکی هایی که مری گرفته رو آورد )مری ( در گوش ادرین ) : خب قیافه مارتین چطور بود ؟؟؟؟ آدرین : در حال شاخ در آوردن ، فکر کنم وقتی بری خونه یه صحبت طولانی انتظارتو میکشه مری : 😂 آدرین : 😂 ( فیلم شروع شد ) ( نویسنده : فیلم رمانت*یکه آه چه لحظات قشنگیی مری : تو کی هستی ؟ نویسنده : من نویسنده داستان زندگی تو هستممم مری : یه چی بدید من اینو بزنم نویسنده : چرا ؟ مری : من مامان بابامو میخوام بیرحم آدرین : راس میگه بچه مری: من بچم 😐 نویسنده : هیسس شما فیلمتونو ببینید آدرین : 😐 مرینت : 😐) ( فیلم تموم شد ، موقع بیرون رفتن از سالن سینما ) آدرین : اونجارو مارتینه مری : اره ع.ز.ی.ز.م موافقم ( جوری که داداشش بفهمه ) آدرین : پس اوکی شد ، خودم میرسونمت
عالیه پارت بــــــــــــــــعد
بعدییییییییییییی
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
💗💗💗💗💗🥰🥰🥰🥰🥰🥰عالی