اولین داستانم آذمینک
/بچه ها یک نکته بی تی اس سه نفره هستن یعنی جیمین و جونگ کوک و تهیونگ بقیشون بعدا اضافه می شن / که یهو سه نفر وارد کلاس شدن همه برگشتیم به سمتشون اونا بی تی اس بودن تهیونگ یک قدم جلو اومد و رو به ما گفت دست گل جدید به آب دادین فک می کنین نظر ناظم در این باره چیه و گوشیشو توی دستش تکون داد لیسا رفت جلو توی صورتش نگاه کرد و گفت جرئتشو نداری و صاف با خشم توی چشمای تهیونگ نگاه کرد تهیونگ- می بینیم از کلاس بیرون رفتن رزی با عجله این ور اونور می دوئید و می گفت حالا چیکار کنیم حالا چیکار کنیم زیینگ زنگ کلاس دوممون خورد بچه ها یکی یکی اومدن و کلارا هم بیدار شد و اصلا یادش نمی اومد بعد از صحبت با لیسا چه خبر شده
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
عالی
ممنون عزیزم
بک میدم بموسی|:🗿✏️
بک میدم بموسی|:🗿✏️
بک میدم بموسی|:🗿✏️
بک میدم بموسی|:🗿✏️
بک میدم بموسی|:🗿✏️
ـــــ
این کامنت تبلیغ نیس|:💕
بک لطفا